اگر دوست داشتی در روند کتاب خوندنت ، تنوع ایجاد کنی و یک کتاب روون و بامزه بخونی ، اگر دوست داشتی در مورد تاریخ قرن بیستم با چاشنی طنز ، اطلاعات کسب کنی ، اگر دوست داشتی بعد از ظهرهات رو لذت بخش کنی ، حتما نمونه کتاب « پیرمرد صدسالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد » رو بخون ، چون احتمالا عاشقش میشی!
آلن پیرمردی هست که تا چند ساعت دیگه صد سالگی ش رو در خانه سالمندان ، جشن میگیرن و تنها کسی که دوست نداشت در جشن تولد حاضر شود ، خودِ او بود! بعد از اینکه از پنجره اتاق بیرون رفت ، لحظهای برگشت تا نگاهی به خانه سالمندان بیندازد ، جایی که تا همین چند لحظه پیش ، فکر میکرد آخرین اقامتگاهش روی زمین خواهد بود . بعد فکر کرد میتواند در زمانی دیگر و مکانی دیگر بمیرد!
در خلال ماجرای فرار آلن ، نویسنده ما را به کودکی آلن و ماجراهای جوانی و مسیر آمدنش به خانه سالمندان میبرد . ماجراهایی که به وقایع تاریخی گره میخورند که فکرش را هم نمیکنید! یا حتی شاید فکر کنید که شاید آلن وجود خارجی داشته است!
نویسنده کتاب ، یونانس یوناسن ، روزنامه نگار سوئدی ، درحالی این کتاب رو منتشر کرد که کسی فکرش را هم نمی کرد که این کتاب ، عنوان پرفروشترین کتاب سال بعد سوئد باشد. « پیرمردی صد سالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد » کتابی در ژانر طنز سیاسی - اجتماعی است که به زبان های مختلفی ترجمه شده و محبوبیت زیادی در سرتاسر جهان بین مخاطبان این ژانر پیدا کرده.
« هیچ چیز ابدی نیست ، غیر از احتمالا حماقت بشر . »
« در شرایطی خاص بهتر است که ندانی ، یا دست کم دانستن آنچه را میدانی آشکار نکنی.»
« حاصل کار شرکت نفت ایران-انگلیس رکوردشکن شده و نفتْ ایران و انگلستان را بسیار ثروتمند کرده بود که البته منصفانه بود ؛چون تنها سهم ایران در این شراکت نیروی کار ارزان و البته خود نفت بود . »
« انتقام مثل سیاست می مونه ، همیشه یک چیز باعث یک یک چیز دیگه میشه تا اینکه بد به بدتر تبدیل میشه و بدتر به بدترین. »
« ابتدا دانشجویانی بودند طرفدار آزادی روابط جنسی و علیه جنگ ویتنام . تا اینجا از نظر رئیس جمهور اشکالی نداشت ، چون دانشجویان همیشه چیزی پیدا میکردند که به آن اعتراض کنند. »
« وقتی زندگی وارد وقت اضافه میشود به راحتی میتوان به خود اجازه بعضی کارها را داد . »
« کی بود که واقعا از شاه راضی باشد؟ نه اسلام گراها ، نه کمنوسیت ها ، و بی شک نه حتی کارگران شرکت نفت که واقعا تا سرحد مرگ کار میکردند برای پولی معادل یک پوند بریتانیا در هفته. »
« ظاهرا ناممکن ترین نبردها روی زمین بر اساس این گفته شکل میگیرند که:« تو احمقی...نه ، تویی که احمقی ... نه ، این خودتی که احمقی...»
« آماندا گفت :« عالیه . پس ما یک سوم داراییمون رو خرج کمپین انتخاباتی من میکنیم . یک سومش را رشوه میدیم به مسئولان انتخاباتی منطقه ، یک سومش رو خرج لجن مالی آبروی رقیب میکنیم و یک سومش رو هم نگه میداریم برای زندگی مون اگه توی انتخابات برنده نشدیم . نظرت چیه؟»
لینک خرید کتاب از طاقچه رو پایین میذارم ، اگر اشتراک طاقچه بی نهایت دارید میتونید از طاقچه بینهایت دریافتش کنید ?