ⓝⓐⓩⓐⓝⓘⓝ
ⓝⓐⓩⓐⓝⓘⓝ
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه: پیرمرد و دریا

« من هم احتمالا می‌تونم ولی سعی میکنم ، قرض نکنم . مردم اول قرض می‌گیرند بعد گدایی میکنند . »

بخشی از مکالمه پیرمرد و شاگرد سابقش ?? در حالی که هشتاد و چهارمین روز بی صیدش رو سپری می‌کنه ! سانتیاگو ( پیرمرد ) معتقده که هشتاد و پنج عدد شانسه و به فردا امید داره ! ( مقایسه کنید با خودمون وقتی فقط چند روزه که تو قسمت تاریک داستانمون هستیم ! )
کتاب « پیرمرد و دریا » نوشته ارنست همینگوی ، داستان کوتاهی است که در مدت کوتاه دو روز بعد از انتشار برای اولین بار در مجله life ، بیش از پنج میلیون نسخه از این مجله را به فروش رساند ! و جایزه نوبل ادبیات رو برای همینگوی به ارمغان داشت.

یکی از نقل قول های جالب همینگوی در مورد « پیرمرد و دریا » این هست که : « شما هیچ کتاب خوبی پیدا نمی‌کنید که نویسنده اش پیشاپیش و با تصمیم قبلی نماد یا نماد هایی در آن وارد کرده باشد ... من کوشش کردم در داستانم یک پیرمرد واقعی ، یک پسر بچه واقعی ، یک ماهی واقعی و یک کوسه ماهی واقعی خلق نمایم ؛ و تمام این ها آن قدر خوب و حقیقی از کار درآمدند که حالا هر یک می‌توانند به معنی چیز‌های مختلفی باشند . »

پیرمرد و دریا یک داستان روان و کم فراز و فروده . بنابراین اگر دنبال هیجان هستید یا کم حوصله اید سراغ این کتاب نیاید . توصیفات کتاب جزئی و زیاد هستند به قدری که شما خودتان را در فضای داستان حس می‌کنید. حتی میگن خود همینگوی موقع نوشتن کتاب دچار دریازدگی شده !! و روز‌هایی رو در بیمارستان سپری کرده ؛ درحالی که با فاصله دوری از دریا در کوبا مشغول نوشتن « پیرمرد و دریا » بوده .

کتاب روایتی واقع گرایانه از جریان زندگی خیلی از ماهاست ؛ در حالی که همه تلاشت رو میکنی و هیچ اشتباهی ازت سر نمیزنه ولی باز هم کافی نیست! نقد ها و تفسیر های زیادی برای این کتاب نوشته شده که غالبا مثبت هستند . جایی خواندم که این اثر نویسنده جهت گیری جدیدی در خلق قهرمان ، داشته و نشان از پختگی همینگوی هست . قهرمان داستان در حالی که از نظر جسمی ضعیف و رنجور است انسانی امیدوار و سرسخت است .

« تو ماهی رو به خاطر زنده موندن و فروختندگوشتش نکشتی . تو اونو به خاطر غرورت و اینکه ماهیگیر هستی کشتی . تو قبل و بعد از کشتنش عاشقش بودی . اگه عاشقش بودی کشتنش گناه نبود یا گناه بیشتری بود ؟ »

« خوش شانس بودن بهتره ولی من ترجیح میدم دقیق باشم . بعدش وقتی شانس میاد تو آماده ای . »

« تخت خواب دوست منه . فقط تخت خواب ، تخت خواب عالیه . اون وقتی آسیب دیدی باعث آسودگیه .»

« چی می‌تونه آسیب بزنه ؟ هیچی . من خودم خیلی دور رفتم . »

« او احتمالا بلند حرف زدن با خود را زمانی آغاز کرده بود که پسرک ترکش کرده بود ، اما به خاطر نمی‌آورد. »

فکر کرد :« خیلی چیزها باید می‌آوردی که نیاوری پیرمرد . اما الان وقت فکر کردن به چیزهایی که نداری نیست . فکر کن با چیز هایی که داری چیکار می‌تونی بکنی . »

« پیرمرد گفت : « ماهی ، من عاشقتم و بهت خیلی احترام میذارم ولی قبل از اینکه امروز تموم بشه می‌کشمت . »

« امید نداشتن احمقانه است ، علاوه بر این فکر میکنم گناهه . به گناه فکر نکن . »


https://taaghche.com/book/32728



پیرمرد و دریاارنست همینگویچالش کتابخوانی طاقچهطاقچهدریا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید