
اولین باری که دیدمشان چهارستون بدنم لرزید! از همان ثانیههای اول متوجه شدم که با یک استاد معمولی طرف نیستم. آن موقع نمیدانستم که چندی نمیگذرد که چهارستون ذهنم هم دستخوش تغییر میشود.
گمان میکردم که باز هم گیر یک استاد سختگیر جدی افتادم که قرار است حسابی از خجالتمان در بیاید! از آن استادانی که قرار است اشکمان را در بیاورد. آخرش هم اشکم درآمد ولی اشک شوق؛ چرا که هرگز گمان نمیکردم اینگونه شوق آموختن در من زنده شود.
اوایل فکر میکردم چون سخنور قهاری هستند و صدای گرم و گیرایی دارند و من به دلیل شغلم حساسیت زیادی روی این موضوع دارم، با استانداردهای ذهنیام خوب منطبق شدهاند و به همین خاطر تحسینشان میکنم. اما هر چه بیشتر گذشت متوجه شدم آنچه مرا مجذوب ایشان میکند، جوهره وی و اندیشسازه والای او است. به دور از ادا و افاده، اصیل و بدون تکلف است.
نفوذ کلام دارد. متمرکز است. زیبا درس میدهد. فن بیان میداند. مغلطهها را میشناسد. تحلیل میکند. هنرمندانه مسائل را به هم ربط میدهد. واضح و شیوا و رسا صحبت میکند. آیین کلاسداری را بلد است. مطالب را کاملا واضح جا میاندازد و فهم خود را به درستی منتقل میکند. اما بحث من هیچ یک از اینها نیست.
آنچه او را متمایز میکند، منش خاص ایشان است که وی را الهام بخش و انگیزهبخش کرده است. و این ویژگی را هر کسی ندارد.
ایشان فقط درس نمیدهند؛ ارتباط میسازند. فقط دانش ارائه نمیکنند، احساس میدهند. ایشان فراتر از وظیفه خودشان عمل میکنند. ایشان فقط از اقتصاد نمیگویند، بلکه به وسیله اقتصاد، مدیریت، سیاست و درس زندگی میآموزند. و البته، واضح است که ایشان اقتصاددان خوب و استاد خوبی هستند. ولی چیزی که نگاه عمیقتری میطلبد این است که ایشان یک مدیر فوقالعادهاند.
من هرگز فکر نمیکردم که هر آنچه را باید از مدیر بودن بدانم، قرار است فقط از یک نفر، و آن هم فقط در یک ترم – و آن هم ترم اول ارشد! – یاد بگیرم. گویی اینجاست که شاعر گفته: «آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری.»
اگرچه این حجم از تغییر و تحول برای روح کوچک من سنگین و سخت بود، اما در نهایت موجب رشد و تعالی شد. چنانکه اگر کلاسشان را زهر شیرین بنامم، اغراق نکردهام!
اجازه بدهید فقط چند مثال بزنم:
ایشان نمیگویند که شجاع باشید؛ بلکه نشان میدهند که ترس مدیران از تغییر، چگونه میتواند ملتی را به عقب براند.
او نمیگوید پرقدرت و باصلابت باشید؛ اما با ایستادن و جنگیدن بر سر عقیدهاش، نشان میدهد که یک مدیر چگونه باید مقتدر باشد.
او نمیگوید انسان بهتری باشید؛ اما با استفاده از تعادل «نَش» نشان میدهد که چگونه بهتر بودن و در جهت منافع جمعی کار کردن، میتواند به موفقیت و خوشبختی واقعی منجر شود.
او نمیگوید: «تقلب نکنید» بلکه توضیح میدهد که وقتی تقلب میکنید، میانگین کلاس از حد واقعی بیشتر میشود و همین اثر خارجی، باعث میشود اگر قرار باشد نمودار زده شود، به همه نمرهی کمتری برسد.
وقتی درباره تابع مطلوبیت سخن گفت فهمیدم که مطلوبیت (و با تقریب نزدیکی خوشبختی) فقط تا یک جایی وابسته به دارایی مادی است...
او نمیگوید که شفافیت مهم است؛ اما در عمل، ریزنمرات را کامل در اختیارمان گذاشت، امکان اعتراض حضوری و غیرحضوری را فراهم کرد و با صبوری تمام پاسخگو بود.
او از نهادها و جایزه نوبل عاصم اوغلو صحبت میکند، در حالیکه خودش نهادِ «اعتماد» را ـ که سالهاست از سرزمین ما رخت بربسته ـ دوباره به ما برمیگرداند.
او نمیگوید که مرام و معرفت داشته باشید بلکه نشان داد چه طور توافق راستین افراد (بدون کژمنشی) مطلوبیت را بیشینه میکند.
او نمیگوید در یک سازمان بازخورد مهم است بلکه مثل یک سازمان هوشمند در امتحانش بازخورد میگیرد و تاکید میکند که این بازخورد برایش مهم است که خود یک درس مدیریتی بسیار مهم است.
او هرگز ادعای صمیمت دروغین نمیکند. با همه صمیمی است ولی در عین حال هیچکس را با اسم کوچک صدا نمیزند.
او هرگز نگفت یک مدیر باید هوش هیجانی داشته باشد ولی من بارها و بارها دیدهام که چگونه افراد مضطرب، پرتنش یا عصبانی را با رفتار متین و باوقارش آرام میکند.
اگر مدتی را در دانشکده بگذرانید، متوجه میشوید که دانشجویان اقلیت (اتباع) همیشه اطراف ایشان جمع میشوند. چون او آنقدر انسان امنی است که کسی از قضاوت شدن در کنارش نمیترسد. این یعنی یک روشنفکر واقعی. همدل واقعی. انساندوست واقعی. اینکه بتوانی انسانها را، فارغ از جنسیت، ملیت یا جناحشان، ببینی و دوست بداری.
او اصلاً شعار نمیدهد که "سیستم دانشگاه باید از حالت بروکراسی دربیاید" بلکه با عملش به عنوان معاون آموزشی، دانشکدهی مدیریت را پویا کرده؛ از آن فضای خشک و رسمی و قواعد بیهوده بیرون آورده و در چینش زمان دروس حداکثر تعامل و همکاری را با دانشجویان دارد.
او شعار نمیدهد که "باید از فرار مغزها جلوگیری کنیم!" بلکه واقعاً به دانشجویان عشق میورزد. با آنها گفتوگو میکند، تعامل دارد، و حواسش هست؛ به تکتک افراد.
نکته جالب دیگری که در مورد آزمونهای ایشان وجود داشت این بود که در پایان برخی سوالات نوشته بودند: بیشتر از ۵۰ حرف تصحیح نمیشود! شاید در ابتدا کمی سختگیرانه به نظر برسد، ولی فکر نکنم هیچکس به اندازه من با پوست و گوشت و خون درک کرده باشد که چقدر این موضوع اهمیت دارد. زیرا مجریان باید به ثانیهثانیه سخنانشان فکر کنند و هوش رسانهای یک مجری در توانایی تنظیم بهینه واژگان و زمان مشخص میشود و اساسا مجری خوب کسی است که بتواند هزار مفهوم را در یک خط بگنجاند و آن را به مخاطب منتقل کند. و مشابه این مفهوم را در بازاریابی میخوانیم که باید در ۳ ثانیه اول نظر مشتری را جلب کنی.
در زمانهای که افراد به بداههگویی و سخن گفتن بدون آمادگی افتخار میکنند، استاد ما در برنامه هفتگی شان، زمانی برای «آمادگی تدریس» در نظر گرفتهاند. این یعنی اوج اصالت و احترام به دانشجو و ارزش قائل شدن برای او.
او شعار نمیدهد که "امیدتان به دولت نباشد". حتی یکبار هم چنین جملهای نگفته. اما با آموزههایش نشان میدهد که چطور میتوانیم خودمان با هم توافق کنیم، مسئلههایمان را حل کنیم، و روح این آموزهها تا ترمهای بعد هم در وجود دانشجویان و فضای دانشکده باقی میماند.
استاد از طریق اقتصاد به ما آموختند که آزاده و خودساخته باشیم و به قول فریدمن «انسان آزاد نه میپرسد که او چه کاری میتواند برای کشورش انجام دهد و نه میپرسد که کشورش چه کاری میتواند برای او انجام دهد. انسان آزاد میپرسد که من و هموطنانم چطور میتوانیم از طریق دولت بخشی از مسئولیتهای فردی خود را انجام دهیم تا به برخی از اهداف خود برسیم و مهمتر از همه از آزادی خود دفاع کنیم.»
دکتر زمانیان نه تنها در تدریس و انتقال مفاهیم اقتصادی، بلکه در به چالش کشیدن و تحریک تفکر ما به عنوان دانشجو، اثری ماندگار بر من گذاشتهاند. همیشه به یاد دارم که وقتی ایشان از تصمیمگیریهای مدیریتی و چالشهای اقتصادی میگفتند، درک عمیقی از مسائل اجتماعی و سیاسی هم به ما میآموختند.
در یک جمله: دکتر زمانیان یادآور این شد که "حرفها" مهم نیستند، "رفتارها" اهمیت دارند.
استاد الهام بخش، کسی است که وقتی از کلاسش خارج میشوی "انسان" بهتری شده باشی...
چندی پیش یکی از پستهای لینکدین ایشان را میخواندم که در انتهایش نوشته شده بود: «از خداوند بخواهیم اساتیدی پیش رویمان قرار دهد که بیش از هر چیز فهم درست زندگی کردن را به ما بیاموزند.»
گویی این دعا در حق من مستجاب شده است. 😊
روز معلم بر همه استادان اصیل، الهامبخش و انسانساز مبارک.