چالش امروز: ملت یا منفعت؟
این روزها با پرسشی اساسی دست و پنجه نرم میکنم: بالاخره چه کسی درست میگوید؟ مفهوم ملت در میان این کشمکشها چه جایگاهی دارد؟ این سؤال در فضایی که بحثها پیرامون موضوعاتی همچون FATF داغ است، به شکلی جدی مطرح میشود.
در بررسی این موضوع متوجه شدم که درباره FATF دو زاویه نگاه کاملاً متفاوت وجود دارد. از یک سو، اصولگرایان بر این باورند که پذیرش این معاهدات یکی از بزرگترین ضربههایی است که میتواند به کشور وارد شود. از سوی دیگر، گروهی از اصلاحطلبان معتقدند که درستترین تصمیم، پذیرش این معاهدات است. این دو دیدگاه نه تنها فاصلهای عمیق از یکدیگر دارند، بلکه در راه دفاع از مواضع خود از ابزارها و ادبیات کاملاً متفاوتی استفاده میکنند.
اصلاحطلبان همواره از ادبیات خاصی بهره میبرند. در کلماتشان نشانههایی از اعتمادبهنفس، غرور و ژست مصالحه دیده میشود. آنها اغلب خود را در جایگاه مدافع ملت و حامی مصالح عمومی معرفی میکنند. اما وقتی این کلمات را با عملکردشان مقایسه میکنیم، تناقضی آشکار دیده میشود. درد مردم ممکن است در کلمات آنها جای گرفته باشد، اما در عمل، این درد کمتر مورد توجه قرار میگیرد. اصلاحطلبان کمتر به مخالفتها و دغدغههای اصولگرایان توجه میکنند و در مواردی این بیتوجهی را به شکل آشکاری نشان میدهند.
در مقابل، اصولگرایان مدام در حال تلاش هستند تا از دیدگاه خود دفاع کنند. آنها گاه با صدهزار رفرنس با اصلاحطلب فرضی ذهن خود وارد جدال میشوند. این گروه، برخلاف اصلاحطلبان، ژست نمیگیرند اما تلاش میکنند در کف جامعه حضور داشته باشند و از نزدیک با مردم ارتباط برقرار کنند. با این حال، از نظر رسانهای به نظر میرسد که اصولگرایان اغلب از صحنه عقب ماندهاند و صدای آنها به درستی شنیده نمیشود.
من به عنوان یک پژوهشگر، فارغ از عقیده و سمتوسوی فکری خود، تلاش کردهام تا هر دو طرف ماجرا را بشنوم و تحلیل کنم. اما اگر بخواهم نتیجهگیریام را صادقانه بیان کنم، باید بگویم که مفهوم ملت در این میان به حاشیه رانده شده است. به نظر میرسد که منفعت شخصی و گروهی از ملت مهمتر شده است.
کسانی که دستشان به قدرت میرسد، کار مؤثری نمیکنند، و کسانی که از این قدرت دورند، زیر بار فشار و دغدغههای روزمره به نقطهای نزدیک به ناامیدی رسیدهاند. این شرایط نشان میدهد که فاصله میان مردم و تصمیمگیران بیش از پیش شده است.
در وضعیت فعلی ایران، خطرات ریسکپذیری اجتماعی و سیاسی به شدت افزایش یافته است. در گذشته، اختلافها میان قشر مذهبی و غیرمذهبی آشکار بود. اما اکنون، اختلافها حتی میان مذهبیون نیز گسترش یافته است. این اتفاق به نوعی بهترین برنامهریزی برای تضعیف انسجام جامعه است.
در نهایت، اگر بخواهیم واقعبین باشیم، باید بپذیریم که چالشهای امروز نه تنها به دلیل اختلافهای ایدئولوژیک میان گروههای سیاسی، بلکه به دلیل بیتوجهی به اصل مفهوم ملت شکل گرفته است. تا زمانی که ملت در اولویت قرار نگیرد و منفعت شخصی و گروهی جای آن را بگیرد، نمیتوان انتظار پیشرفت یا حل بحرانها را داشت.