در ابتدای دهه ۱۳۸۰ زمانی که دکتر نیلی عزیز و همکارانش مشغول تدوین سند استراتژی توسعه صنعتی ایران بودند، برای ما که مشغول مطالعه و تحصیل در خصوص مدیریت و سیاستگذاری فناوری و نوآوری بودیم، و علیرغم آن که دکتر نیلی را دوست میداشتیم، همواره این پرسش وجود داشت: چرا به موضوع فناوری و نوآوری تا این اندازه ناچیز پرداخته شده است؟ برای ما پاسخهایی شکل میگرفت از جمله آنکه «فناوری و نوآوری در فهرست بلندبالای چالشها و سرفصلهای صنعتی ایران قابل چشمپوشی است» یا «مشکل اصلی اقتصاد ایران در خارج از حوزه اقتصاد است و باید این چالشها پیش از حل مساله اقتصاد، حل شوند!» ما به اتکاء این جمله تلاش داشتیم تا خود را راضی کنیم که هم دکتر نیلی را دوست داشته باشیم و هم نوآوری را!
سالها گذشت تا من پاسخ خود را یافتم؛ پاسخی که البته تا حدی تخصصی بود!
نظریهها یا مکاتب مختلف اقتصادی و اجتماعی ظرفیتهای مختلفی برای تحلیل یا ارائه راهحل برای موضوعات مختلف دارند. به عنوان مثال مکتب ساختارگرایی اقتصادی در آمریکای لاتین و در دوران پسااستعماری و در سالهایی که کشورهای آمریکای لاتین به دنیال استقلالطلبی بودند، رشد یافت. درست به همین دلیل است که ظرفیت بیشتری نیز برای تحلیل رابطه میان کشورهای قطب و پیرامون دارد؛ و درست به همین دلیل است که تلاش دارد تا دنیا را از عینک رابطه قدرت میان کشورهای مختلف و در رابطهای استعمارگرانه و مستعمرانه مورد بررسی و پژوهش قرار دهد. گویی دوست دارد تا نه تنها به ما نشان دهد که اقتصاد زیربنای هر رابطهی استعمارگرانهای است، بلکه نشان دهد که این زیربنای اقتصادی شکلدهنده به روابط بینالملل و حتی روابط داخلی و بازارهای داخلی کشورها هم هست.
مکتب اقتصاد نئوکلاسیک شاید جریان اصلی اقتصاد ایران را در تمامی چند دهه گذشته شکل داده است. بررسیهای مختلف نشان میدهد که حتی برنامههای توسعه ۵ساله (به جز برنامه ۴م آنهم به صورتی کموبیش) متکی به دیدگاههای نئوکلاسیک بوده است. این در حالی است که مفهوم نوآوری پایهی اصلی مفهوم جامعهی استارتآپی و اکوسیستم استارتآپی را شکل میدهد. نوآوری بر پایهی دیدگاههای شومپیتراست و به همین دلیل است که از منظر نظریههای نئوشومپیتری قابل تحلیل و ارائه راهحل است. به عبارت دیگر مکتب نئوکلاسیک به دلیل تمامی تفاوتهایی که با مکتب نهادگرایی دارد، اساسا قابلیت آن را ندارد که نوآوری و سیستم نوآوری را تحلیل کند یا توصیههایی در این خصوص ارائه دهد.
در ادامه به برخی از این تفاوتها اشاره میکنم؛ هرچند فهرست از این بسیار طولانیتر است:
۱-نوآوری مسالهای به شدت پیچیده و آمیختهای از موضوعات اجتماعی-اقتصادی است. مفاهیم اجتماعی و سیاسی در تحلیل نوآوری و حتی ارائه راهحلهای آن به شدت پررنگ هستند. همین پیچیدگیهای اجتماعی و اقتصادی باعث میشود تا اقتصاددان متکی به ابزارها و مفاهیم نئوکلاسیک که به صورت متداول دست به تقلیلگرایی به نفع متغیرهای اقتصادی میزند و بخش عمدهای از واقعیتهای اجتماعی را از تحلیل خود بیرون بگذارد. همین امر است که نوآوری را از فهرست اولویتها خارج کرده و در بهترین حالت در یک متغیر به نام «تغییرات فنی» عملا نادیده گرفته شود. به همین دلیل است که در کلام نئوکلاسیکها واژههایی مانند «سرمایه اجتماعی» و تاثیر آن بر رشد اقتصادی کمیاب است.
۲-نئوکلاسیکها مدام بر این گزاره تاکید دارند: «مداخلات حداقلی دولت»؛ در حالی که نهادگرایان بیش از آن بر مفاهیمی مانند «حکمرانی خوب» تاکید دارند! ریشه این مساله البته در مفهوم نامتقارن بودن اطلاعات است؛ یعنی اعتقاد به این که بنگاهها نسبت به دولت دارای وضعیت نامتقارنی اطلاعات هستند و دومین پایه آن نیز ریسک بالای حوزه نوآوری است. به عبارتی نيوکلاسیکها هدفشان کاهش مداخله دولت است، چرا که دولت را فاقد مزیت رقابتی در عرصه اقتصاد میداند، در حالی که نهادگرایان به جای آن تاکید دارند بر این مساله که چگونه میشود حکمرانی دولت را بهینه ساخت! در حوزه نوآوری اغلب مطالعات نشان میدهد که دولتها نقسی بسیار کلیدی در توسعه فناوری و فناوری دارند. به عبارت دیگر در حوزه نوآوری دولتها نه تنها مداخله دارند، بلکه در لیبرالترین کشورها حداقل ۳۰٪ از هزینههای تحقیق و توسعه توسط دولتها تامین میشود؛ ۳۰٪ پرریسکی که پیشران آن ۷۰٪ دیگر است. به عبارت دیگر مداخله دولتها در حوزه نوآوری انکار ناپذیر است؛ بلکه پرسش اصلی نهادگرایان این است: «چگونه مداخله مناسب داشته باشیم؟»
۳-درست در زمانی که نئوکلاسیکها بر مفهوم مقرراتزدایی (Deregulation) تاکید دارند، در کلاسهای درسی نهادگرایان موضوع کلیدی نسلهای تنظیمگری و بحث پیرامون تنظیمگری مشارکتی و خودتنظیمی است. اینکه چه نوع از تنظیمگری مناسب است! تنظیمگیری در حوزه فناوری بیش از گذشته و بیش از سایر حوزهها اهمیت دارد. از این منظر به جای تاکید بر مقرراتزدایی پرسش آن است که چگونه مقرراتزدایی را مبتنی بر مفهوم انصاف پیش ببریم!
۴-نسخههای جهانی اگرچه امروزه از مد افتاده است، اما از لحاظ تاریخی «وفاق واشنگتن» یک نمونه تاریخی قابل تامل است. توصیههای نئوکلاسیکها و اقتصاددانان لیبرال اغلب جهانشمول است و فارغ از جغرافیا معنادار و قابل توصیه! همین امر منجر به نادیده انگاشتن تحولات تاریخی و ویژگیهای بومی میشود. اگر این روزها کتابهای اقتصادی با رویکرد تاریخی در حال فروش بالا هستند، شاید دلیل آن سالها نادیده انگاشتن وضعیت جغرافیایی و تاریخی خاص بوده است.
در مجموع اقتصاد نئوکلاسیک و لیبرال در حوزه نوآوری ناتوان از ارائه تحلیل و توصیه است. اگر اقتصاددانان به نام ایران که اغلب متعلق به همین مکتب اقتصادی هستند، نتوانستند پیشبینی درستی از وضعیت اقتصادی و توصیه باشند، اگر امروز دیر و با تعجب و البته تردید بسیار به این حوزه جدید مینگرند، مشکل در عینکی است که از آن نگاه میکنند. البته نگاهی که شاید برای حوزههای با فناوری متوسط یک ضرورت است شاید!
همچنان دکتر نیلی و همفکرانش را دوست دارم و از آنان یاد میگیرم؛ اما به نظرم نگاه آنان برای سیاستگذاری در حوزه نوآوری خطرناک است!
پ.ن.:اما موضوع استارتآپها این روزها و بعد از برنامههای متنوعی که وزارت ارتباطات در خصوص گفتمانسازی در این خصوص پیش گرفت؛ تبدیل به یکی از کلیدواژههای سیاستمداران ایران شده است. رییسجمهور پس از رویداد «ایران هوشمند» برای نخستین بار این واژه را به کار برد و در فاصلهی یک هفته در دو جلسه دیگر نیز این موضوع را تبدیل به سرفصل جلسه کرده است. درست به مانند معاون اول که در هفتههای اخیر چندین بار در جلسات مختلف به ظرفیت اقتصادی این شرکتهای تازهوارد اقتصاد ایران اشاره کرده است. پس عجیب نیست که پرونده این شماره «تجارت فردا» در خصوص استارتآپها باشد. دنیای تجارت یکی از نشریات اقتصادی نامآشنای سالهای اخیر ایران است؛ نشریهای که اغلب پروندهای است در خصوص یک موضوع ویژه. این نشریه، به عنوان نشریهای برآمده از نگاه متداول اقتصاددانان ایرانی، به مضوع استارتآپها با همان عینک نئوکلاسیک نگریسته است و به نظرم اساسا پرسشهای اشتباه طرح کرده است.
یادداشت منتشر شده در روزنامه شرق یکشنبه ۲۰ مردادماه ۱۳۹۸