موضوعات سیاستی با سرعتی زیاد در سالهای اخیر تبدیل به موضوعاتی سیاسی شدهاند. موضوعاتی سیاسی که به طور معمول، امکان تحلیل و بررسی کارشناسانه را کاهش میدهد. موضوع سیاست زبان و سیاستگذاری در این حیطه گاه به دلیل حساسیتهای سیاسی تبدیل به موضوعی قابل توجه میشود. امری که میتواند فرصت طرح موضوع سیاست را افزایش دهد. در این نوشتار ابتدا موضوع سیاست زبان طرح شده است و سپس در ادامه پیشنهاداتی در خصوص سیاست زبان ارائه شده است.
1- نگاه تاریخی به سیاست زبان در ایران
تفکر همواره آغشته به زبان است. زبان، تنها ابزاری خالص و ناب برای بیان اندیشه نیست؛ بلکه این زبان است که نه تنها ابزار بهاشتراکگذاری دانش و ادراک میشود؛ بلکه خود در این دانش و ادراک نیز مداخله میکند و به آن شکل میدهد. به این ترتیب هیچگاه زبان، تنها رسانه و ابزار بیان اندیشه نبوده و نیست؛ بلکه خودِ زبان، یکی از اجزاء و مولفههای تفکر است. نمیتوان اندیشید بدون بهرهگیری از زبان؛ و به همین دلیل نیز نمیتوان تاثیرات زبان بر اندیشه را نادیده گرفت.
«سیاست زبان» (Language Policy)، به عنوان یکی از انواع «سیاست عمومی» (Public Policy)، به همین دلیل اهمیت مییابد. زبان نیز به مانند هر امر دیگری، که در حوزة عمومی تاثیرگذار است؛ و بازیگران خاص خود را دارد؛ نیازمند سیاست میشود. اما همین نگاه به زبان از منظر سیاستگذاری، به ما میآموزد که طرح مساله، در نوع سیاست پیشنهادی، تاثیرگذار است. به عبارت دیگر این که از کدام زاویه یا چارچوب فکری به مساله زبان نگاه کنیم، سیاست پیشنهادی ممکن است متفاوت باشد. در این نوشتار ابتدا به سیاستهای زبانی در ایران در خلال دورههای تاریخی و تا پیش از پیروزی جمهوری اسلامی، نگاهی افکنده میشود و سپس در ادامه به دغدغههای سیاستمداران از زبان در سالهای اخیر پرداخته میشود.
دوره1: زبان فارسی، زبان نخبگانی: سیاستِ غیرصریح
بررسی تاریخی ایران زمین نشان میدهد، زبان فارسی، به مثابة عامل ارتباطی و یکپارچهکننده در قرنهای گذشته رفتار کرده است. زبانی که نخبگان ایرانی را به یکدیگر پیوند میدهد و نویسندگان ایرانی از این زبان به عنوان زبان ارائهی دیدگاهها و اندیشههای خود استفاده میکنند. زبان فارسی در دوره پس از اسلام به عنوان اصلیترین مولفهی فرهنگ ایرانی کارکرد داشته است. زبان فارسی به مثابهی زبانی که نویسندگان و شعرای مختلفی، به منظور طرح دیدگاههای خود از آن استفاده کردهاند؛ در دوران پس از اسلام، که ایران به عنوان یکی از ممالک اسلامی زیر نظر حکومت امویان و عباسیان بوده است، به حیات ادامه میدهد.
زبان فارسی از دورهی پس از اسلام یکی از مهمترین عوامل حفظ ایران، به مثابهی یک فرهنگ، بوده است. در دوران خلاف عباسیان و امویان، زبان فارسی به عنوان زبانی نخبگانی، و نه موردِ حمایت حاکمان، باقی میماند. اما از سدهی دوم هجری و با ظهور سلسلههای ایرانی، و روی کار آمدن سامانیان، صفاریان، آل بویه و به طور خاص غزنویان، زبان فارسی با حمایت پادشاهان این عصر و به عنوان ابزارِ هویتسازی که توانِ تمایزآفرینی میان خود و دیگران را ایجاد میکند؛ مورد حمایت قرار میگیرد. در این دوره زبان فارسی به عنوان اصلیترین مولفهی فرهنگی تمایزآفرینی که میتواند تفاوت میان خودِ ایرانی با دیگران را نشان دهد؛ از پشتیبانیِ حاکمان برخوردار میشود. سرایش شاهنامه فردوسی یکی از نشانههای بهرهگیری حکومتهای این دوران از این توان بالقوهی زبان فارسی بوده است. به این ترتیب زبان فارسی در دورهی بعد از سال 200 هجری، با حمایت سلسلههای سیاسی، به ایفای نقشی جدیتر در یکپارچگی سرزمینی میپردازد. در این دوره زبان فارسی در تقابل با زبان عربی، به عنوان عامل تهدیدکنندهی فرهنگ ایرانی مشاهده میشود.
دورة 2: زبان فارسی و تشیع عوامل هویتساز
زبان فارسی که به صورت تاریخی پس از اسلام، عاملِ اصلیِ شکلدهنده به فرهنگ ایرانی بوده است، با رویِ کارآمدن صفویان، بدیلِ هویتسازِ دیگری را در کنار خود مشاهده میکند. با شروع صفویه و با انتخاب مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی، سیاست زبان دچار تغییراتی جدی میشود. تشیع، فراتر از انتخاب یک مذهب، دارای جنبههای سیاسی، اجتماعی و ژئوپلتیک فراوانی نیز بوده است. تشیع، در این دوران اصلیترین عامل شکلدهنده به فرهنگ ایران زمین بوده است. تشیع دارای کارکردی فراتر از مذهب، مولفهی اصلی تعریف فرهنگ ایرانی بوده است. به این ترتیب در کنار زبان فارسی، مذهب تشیع، تبدیل به دومین مولفهی اصلی در شکلدهی به پایههای فرهنگی و گفتمانی حکومت صفویان شد.
صفویان با شناختی درست از وضعیت جامعهی ایرانی از یک سو و درک خطرِ وضعیت حکومت عثمانی، از سوی دیگر، مولفههای تمایزآفرین و فرهنگساز خود را از یک مولفة زبان فارسی به دو مولفهی زبان و مذهب، افزایش دادند. در این دوران زبان فارسی نیز مورد حمایت صفویانی قرار گرفت، که اصالتا به زبان ترکی آذربایجانی صحبت میکردند. آنان به خوبی میدانستند که زبان ترکی آذربایجانی نمیتواند، تمایز میان آنان و حکومت عثمانی را نشان دهد. در دوران صفویه، که درباریان در دربار خود اغلب به زبان ترکی آذربایجانی صحبت میکردند؛ زبان فارسی مورد حمایت قرار میگیرد و تبدیل به زبان رسمی میشود! بسیاری از متون مذهبی از انحصار زبان عربی خارج میشود و از این زبان به عنوان زبانِ عرصهی دین نیز بهره گرفته میشود.
شاه عباس از زبان فارسی به عنوان زبان رسمی بهره میبرد و به صورت هوشمندانهای گسترش زبان فارسی در محور شرق ایران در دستور کار قرار میگیرد. گورکانیانهند، همسایة شرقی ایران نیز در همین زمان، از زبان فارسی به عنوان زبان رسمی استفاده میکند؛ و بسیاری از شاعران شبه قاره به زبان فارسی شعر میسرایند. این نفوذ زبانی به حدی است که در دوران اکبرشاه (یکی از شاهان گورکانی در هند) برخی از کتابهای مهم هندوان از سانسکریت به نظم و نثر فارسی ترجمه شدند. به این ترتیب دامنه و قلمرو زبان فارسی، گستردهتر از نخبگانِ فکری و ادبی میشود؛ و زبان سیاسی و دینی هم میشود.
همچنین در این دوره، همراه با برخی از کشورگشاییهایی که پادشاهان ایرانی داشتهاند؛ زبان فارسی در جغرافیای وسیعتری نشر یافته است. زبان فارسی در شبه قاره برای زمانهایی طولانی، به عنوان زبان نخبگانی تثبیت شد. اگرچه به غیر از دوران صفویه، این سیاست زبانی، هیچگاه سیاستی صریح و اعلام شده از طرف حاکمانِ بعدی نبوده است؛ اما در سالهای پس از صفویه و حتی در دوران افشار نیز ادامه یافت. در این دوره، زبان فارسی در کنار تشیع، به عنوان ابزارِ ملت-دولتسازی مورد استفاده قرار گرفته است.
در این دوره زبان فارسی و مذهب تشیع، به عنوان عوامل دوگانة تقابل با حکومت عثمانی و در این رهگذر شکلگیری جامعهی ایرانی، علیرغم تنوع بالای قومیتی و نژادیاش بوده است.
دوره 3: زبان فارسی نمادِ ملیگرایی و هویتسازی ملی
دورهی سوم را میتوان از سالهای انتهایی قاجار و دوران مشروطه آغاز نمود. در این دوران، گرایشهای ملیگرایانه در میان روشنفکران ایرانی رشد مییابد. روشنفکران و مشروطهچیان، که فرصت نمود در عرصهی سیاست را یافتهاند، مروج دیدگاههای روشنفکرانه میشوند. به موازات تلاشهای روشنفکرانه، رضاخان که مواجه با خطر تجزیهطلبیهای مختلف در کشور است؛ حمایت سیاسی خود را همراستا با این خواستهها و تلاشها میکند. شورشهایی که در گیلان، خراسان، آذربایجان، فارس، مازندران و خوزستان در سالهای پیش و ابتدای تاجگذاریاش سر بر میآورد؛ دغدغههای تجزیهطلبی را افزایش میداد. فعالیتهای تجزیهطلبی، مانند آنچه شیخ خزعل در جنوب انجام میداد، اگر چه در کوتاهمدت از طریق توسل به ابزارهای قهری میتوانست کنترل شود؛ اما در بلندمدت نیاز به سیاستهایی جدیتر و عمیقتر داشت.
یکسانسازی ملیپاسخ سیاستگذارانهی رضاخان به این مساله بود. در این دوران، یکسانسازی ملیو فرهنگی، بر پایهی سیاستهایی بنا شد، که در آن قدرت مرکز در مقابل قدرت پیرامون، به صورت شدیدی تقویت میشد. در این دوران حقوقِ اقلیتها و قومیتها، در مقابل ابزارهای یکسانسازیِ ملینادیده گرفته میشد. سیاستهایی که در خصوصیترین جنبههای زندگی شهروندان، مانندِ پوشش کلاه پهلوی، مداخله میکرد؛ نمونههایی برجسته از یکسانسازی و هویتسازی ملیبوده است.
جدیترین جنبهی یکسانسازی فرهنگی را میتوان در سیاست زبان در این دوره شناسایی کرد. مطابق با این سیاست، زبان فارسی، در مقابل زبانهای قومیتی، به صورت خشونتباری تقویت میشود. در این دوره تلاش میشود تا هر گونه مرز و تفاوت قومی-قبیلهای در کشور محو شود. زبان فارسی، در تقابلِ با زبانهای محلی، به صورت همزمان توسط نهادهای روشنفکری و نهادهای حاکمیتی، مورد حمایت قرار میگیرد. روزنامهای مانند آینده، یا حزبی مانند تجدد، هر دو در این نقطه همسو میشوند. دورة نخست فرهنگستان نیز در دوران رضاشاه، فعالیتهایش اغلب در پاسخ به نیازهای دولتسازی معنادار است. واژهگزینی برای نام نهادهای نوساز دوران تجدد، مانند نامِ دادگستری یا بهداری یا شهربانی، از خروجیهای این دوره بوده است؛ که سرآغاز شکلگیری نهاد دولت در ایران است.
در این دوره زبان فارسی در تقابل با زبانهای محلی و قومی، مانند لری، کردی، بلوچی، ترکی و ...، به عنوان عامل یکسانسازی ملی و تقویت ملیگرایی اهمیت مییابد.
دورة 4: تسلط بر زبانهای خارجی پیشنیاز توسعه
اما با روی کار آمدن محمدرضا پهلوی، و خروج وی از سایهی سیاستمدارانِ پیر، از دههی 1340، پروژهی مدرنسازی و توسعة صنعتی در ایران آغاز میشود. توسعه در این دوره، با نگاه به غرب آغاز میشود. پروژهی توسعه در دوران پهلوی دوم، برپایهی ارتباط با کشورهای پیشرفته و عمدتا غربی بوده است. به همین دلیل نیز سیاست زبان، در این جهتگیری کلان سیاسی، بازتعریف میشود. در این دوران دغدغة یکپارچگی، از حاکمیت رخت بربسته است و بر پایهی همین دیدگاه نیز، این بار تقابل با زبانهای محلی، سیاست اصلی دولت نبوده است. مدرنیته در ایران، با غلبهی نگاه فنسالارانه آغاز میشود. این نگاه ساختوسازی، با توسعهی زیرساختهای حملونقل و تاسیسات بزرگ و همچنین راهاندازی کارخانجات بزرگ صنعتی همراه است و در این نگاه ارتباط با خارجیان و انتقال صنعت از خارج به داخل، اهمیتی کلیدی دارد. اهمیتی که همراه با نیاز به تعامل با خارجیان و در نتیجه نیاز به یادگیری زبانهای خارجی است. توسعهی زبانهای خارجی در این دوران، به خوبی قابل مشاهده است. از افزوده شدن برنامههای آموزش زبان در مدارس و رادیوتلویزیون ملی گرفته تا راهاندازی دانشگاه بینالمللی شیراز یا نهادهایی مانند انجمن ایران و آمریکا، نشانههایی از این سیاست زبانی است.
به این ترتیب گسترش زبانهای خارجی، که به طور ناخواستهای همراه با غلبهی زبان انگلیسی و فرانسوی بوده است؛ تبدیل به سیاست زبانی میشود. محمدرضا پهلوی، زبان خارجی را به صورت عام، و زبان انگلیسی را به صورت خاص، به مثابهی ابزارِ ارتباطی با خارجیان و درنتیجه پیشنیازِ توسعهی ایران میدانست.
با نزدیک شدن به دههی 1350 و افزایش دیکتاتوری محمدرضا پهلوی، نگاه انتقادی به موضوع نفوذ خارجیان، در میان روشنفکران ایرانی افزایش مییابد. به همین دلیل و به موازات پروژهی توسعه و مدرنسازی در این دوران، بخشی از جامعهی روشنفکری، زمزمههای بازگشت به گذشتهی خویشتن را سر میدهند. در این دوران، برخی از این گروه از روشنفکران تلاش میکنند تا پیوندی میان خواستههای جاهطلبانهی محمدرضا پهلوی و ایدهی بازگشت به گذشتهی کهن ایجاد نمایند. به این ترتیب، برخی از سیاستهای فارسیسازی زبان و مقابله با زبان عربی نیز تقویت میشود؛ هرچند همچنان نمیتوان این سیاست را در مقابل سیاست گسترش زبانهای خارجی، سیاستِ قابل توجهی دانست.
در این دوره گسترشِ زبانِ خارجی، به عنوان عامل زمینهساز همکاری با خارجیان و توسعهی کشور اهمیت مییابد.
2- سیاست زبان و چالشهای زمینهساز
بررسی سیاست، باید همراه با تحلیل چالشها و دغدغههایی باشد، که به اتخاذ سیاست، ضرورت میبخشند. سیاستها زمانی توسط سیاستمداران انتخاب میشوند، که برخاسته از دغدغهها و چالشهایی باشد؛ که انتخاب را اجتنابناپذیر میکند. در غیر این صورت سیاستمداران و سیاستگذاران، تلاش میکنند تا در فضای ابهام و عدمتصمیمگیری، به کشورداری در کنج عافیت ادامه دهند. به همین دلیل است که بازشناسی دغدغهها و چالشهایِ پسِ پشتِ هر سیاستی، گام نخستینِ تحلیل سیاستی و سیاستگذاری است.
در این بخش عمدهترین چالشهای زمینهساز سیاستگذاری زبانی طرح میشوند.
چالش 1: آسیب ارتباطی میان توده-نخبه
با کاهش قدرت زبانی در یک جامعه، ارتباط معنایی میان مردم نیز کاهش مییابد. به عنوان مثال در جوامعی مانند پاکستان که زبان اردو، توانمندی پویایی و بهروزرسانیِ خود را از دست داده است؛ زبانِ مورد استفادهی عامه، دیگر توان انتقال مفاهیم پیچیده و بهروز را از دست داده است. در این وضعیت سطح ارتباط میان نخبگان و توده، تنها منحصر به مفاهیم ساده و عینی میشود. دیگر نخبگان نمیتوانند به راحتی مفاهیمی انتزاعی و بهروز، را به توده انتقال دهند؛ و این مفاهیم را تبدیل به یک خواستهی اجتماعی (مطالبه عمومی) نمایند. سطح خواستههای این جوامع روز به روز به سطح خواستههای اولیه، مانند خوراک و پوشاک، کاهش مییابد. زبانی که توانمندی ارائه و انتقال مفاهیم را نداشته باشد؛ نمیتواند تحولساز باشد و با کاهش این توانمندی، جامعة صاحب ِ زبان نیز توانمندی تحولآفرینیاش را از دست میدهد. این دغدغه، یکی از اصلیترین دغدغههای جوامع پیشرفته و کوچکی است که در تقابل با زبانهای جهانی، که استفادهکنندگان بیشتری دارد، در خطر عدم رشد قرار گرفتهاند.
جهانیشدن و شکلگیری بازارهای بزرگ جهانی، همواره این خطر را به همراه دارند که زبانهای محلیتر، نتوانند متناسب با پیشرفتهای زمانه، پویایی خود را حفظ کرده و بهروز سازند. به این ترتیب اعضاء آن جامعه به مرور زمان نمیتوانند از زبان محلی خود به عنوان ابزار و رسانة انتقال معنا بهره ببرند، و همین امر منجر به کاهش مستمر قدرت زبان محلی میشود.
جوامع توسعهیافته، نه بر پایهی فناوریهای سخت، بلکه بر اساس قدرت تولید و ادراکِ مفاهیم (که نمونهای از مصادیق قدرت نرم است)، توانمندی توسعه را دست مییابند. وقتی زبانی توانِ توضیحِ مفاهیم عمیق را از استفادهکنندگان خود میگیرد؛ به معنای آن است که استفادهکنندگان هیچگاه نخواهند توانست تا درک عمیقی از موضوعات بیایند.
چالش 2: زبان خارجی به مثابه زیرساخت تعامل
توسعه در دنیای جهانیشدهی امروز، بدون اتکاء به تعامل و همکاری با سایر جوامع امکانپذیر نیست. در دنیای امروز نمیتوان محصور و محدود به مرزهای جغرافیایی ملی ماند. به همین دلیل است که زبان خارجی تبدیل به پیشنیاز و الزام توسعه میشود. در این وضعیت کشورها باید توسعهی تعامل با سایر جوامع را از سیاستهای فرهنگی خود ببینند. اگر چه زبان تنها مولفهی تاثیرگذار بر تعامل نیست؛ اما پیشنیازِ تعامل هست.
کشورهای نوپدید در دنیای امروز و آنان که توسعه یافتهاند، تمامی پرورش طبقهای خلاق، با توانمندی تعامل با جوامع دیگر را به عنوان یکی از اصولِ سیاستگذاری خود پذیرفتهاند. به همین دلیل است که تربیت چنین نسلی، برای ورود به آینده، اجتنابناپذیر میشود. این سیاست، برای یک توسعهی فراگیر، نمیتواند تنها محدود به نخبگان شود.
چالش 3: زبان قومیتی به مثابة حق شهروندی
مردمسالاری به مثابهی فرآیند، در تقابل با «حذف اقلیتها در مقابل اکثریت» قرار دارد. بر اساس همین موضوع است که مطالبات اقلیتها، اعم از اقلیتهای نژادی، مذهبی یا قومیتی، در تمامی سالهای گذشته، در حال رشد بوده است. در دنیای امروز، تکلم به زبان قومیتی و مادری، از یک خواسته، تبدیل به یک حق شده است. حاکمیت در مقابل این خواستهی روزافزون و مشروع، نیازمند اتخاذ سیاستهایی است که تضمینکنندهی برخورداری از حقِ گویش به زبان مادری باشد.
چالش 4: زبان خارجی زمینهساز تغییر سبک زندگی
یکی دیگر از چالشهای دغدغهآفرین در میان رهبران و سیاستگذاران جوامع مختلف، تغییر سبک زندگی جوامع، در مقابل گسترش سبک زندگی غالب و جهانیشده است. با گسترش جهانیشدن و توسعة فناوری اطلاعات و ارتباطات، سبک زندگی غربی، به طور عام و سبک زندگی آمریکایی، به طور خاص، در حال تبدیل به الگوی سبک زندگی در جوامع مختلف است. این پدیدهی اجتماعی، به همراه خود موجی از دغدغهها و دلنگرانیها را به همراه دارد. بسیاری ممکن است گسترشِ زبان خارجی را اصلیترین ابزار این موج تغییر سبک زندگی بدانند. صرف نظر از ارزیابی این گزاره، نمیتوان تاثیر زبان را در این گذار، نادیده گرفت.
3- پیشنهادهای سیاستی
سیاست پیشنهادی 1: تقویت زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی
تقویت زبان فارسی، با هدف افزایش توانمندی انتقال مفاهیم و ادراک فارسیزبانان، سیاستِ پیشنیازِ توسعة پایدار است. به این منظور موارد زیر میتواند در دستور کار دولت قرار گیرد:
· توسعة آموزش زبان فارسی و مهارتهای گفتاری و نوشتاری به زبان فارسی
· توسعة فرآیندهای واژهگزینی به منظور تقویت ظرفیتهای زبان فارسی در تولید، توسعه و انتقال مفاهیم بهروز، انتزاعی و پیچیده
اگرچه در برخی کشورها انتخاب زبانهای رسمی بدیل به عنوان یک سیاست رسمی مورد توجه بوده است، اما جغرافیا و پیشینة تاریخی ایران نشان میدهد، هیچ زبان دیگری نمیتواند به عنوان زبان رسمی دوم مورد توجه قرار گیرد.
سیاست پیشنهادی 2: فارغالتحصیلان دوزبانه (Bilingual)
اتکاء صرف به زبان فارسی نمیتواند، منجر به آموزش افراد دانشآموختة ماهر و توانمند شود. تربیت و توسعة انسانهایی توانمند که قابلیت رشد و دستیابی به بالاترین سطوح دانشی را داشته باشند؛ نیازمند برخورداری از افرادی با تسلط بر دو زبان ملی (فارسی) و زبان خارجی انتشار دانش در سطح جهانی است.
دانشآموختهای میتواند نقش نخبة جامعة خود را ایفا نماید، که هم از قابلیت تعامل و تفاهم با پیشروهای جهانی با زبان جهانی باشد و هم از قابلیت تعامل با جامعة خود و تاثیرگذاری بر جامعة خود بر پایة تسلط بر زبان جامعة خود، یعنی زبان فارسی باشد.
کشورهایی که دورههای تحصیلات تکمیلی دانشگاهی خود را به زبان انگلیسی تغییر دادهاند، از تربیت نیروهای نخبه و تاثیرگذار در کشور خود بیبهره شدهاند، چرا که این دانشآموختگان توان صحبت با تودة مردم خود را از دست دادهاند. این سیاست منجر به کاهش ظرفیت جامعه در بلندمدت شده است.
توسعة تعاملات و همکاریهای بینالمللی سازنده و کنشگرانه، بدون اتکاء به جامعهای برخوردار از انسانهایی که قدرت تعامل از طریق زبان خارجی داشته باشند، امکانپذیر نیست. گسترش زبان خارجی به عنوان زبان دوم، از همین رو تبدیل به یک الزام سیاستی میشود.
سیاست پیشنهادی 3: زبان محلی؛ حق شهروندی (گذار از سیاست دوزبانه به چندزبانه (Multilingual))
ایران، همواره کشوری همراه با تنوع قومیتی بوده است. ثبات جامعهی ایرانی، فراتر از سیاستهای دولت-ملتسازی، از طریق سرکوب زبانهای قومیتی است. بلوغ جامعهی ایرانی به مرزی رسیده است که زبانهای قومیتی نه به عنوان تهدید، بلکه به عنوان ظرفیتی ملی برای روامداری دانسته شود. ظرفیتی که در آن تنوع قومیتی هم نشانه و هم عامل توسعة ظرفیت تحمل جامعه میشود. زبان مادری و قومیتی به عنوان یکی از حقوق شهروندان ایرانی احترام گذارده میشود.
سیاست پیشنهادی 4: فرصتآفرینی برای حق انتخاب زبان و توازن مثبت
انتخاب اولین گام توسعه است. یکسانسازی، با توسلِ به اجبار، نمیتواند سیاست پایداری در حوزهی زبان در حال و آینده کشور باشد. آزادی در حق انتخاب زبان دوم، یکی از سیاستهای زبانی در کشورهای توسعهیافته است. از سوی دیگر تعامل فعال و سازنده، و تاکید بر قرار نگرفتن در حلقة پیرامونیِ یک کشور خارجی، بر اهمیت این موضوع میافزاید. به عبارت دیگر ایران در اردوگاه هیچ کشور ابرقدرتی، قرار ندارد و همین امر به معنای آن است که لازم است تا جامعهی ایرانی، توانمندی برقراری تعامل با مجموعة گستردهای از کشورها را داشته باشد.
به این ترتیب افزایش تنوع در برنامههای حمایتی آموزش زبان، یک سیاست زبانی خواهد بود. دولت در این سیاست وظیفه دارد تا فرصت لازم برای انتخابهای متنوع را فراهم آورد. دولت از یک سو باید امکان انتخابِ گزینههای کمطرفدارتر را فراهم آورد و از سوی دیگر باید به احترام شهروندانش احترام بگذارد. دولت نه حق دارد و نه مجاز به تحمیل دیدگاه خودش در انتخاب شهروندان است. حتی اگر قائل به آگاهی بیشتر حاکمان نسبت به شهروندان باشیم (که فرضِ الزاما درستی نیست)، این آگاهی تنها میتواند جنبة ارشادی و آگاهیبخشی داشته باشد و نه جنبة هنجاری و الزامی. دولت مطابق این سیاست، تسهیلگر افزایشِ تنوع و در نتیجه افزایش گزینههای انتخابی برای شهروندانش است.
سیاست پیشنهادی 5: زبان ابزار دیپلماسی
ایران، به عنوان کشوری که میتواند ظرفیتساز تحولات آیندهی جهانی باشد؛ باید سیاستهایی در خصوص همکاری متقابل با سایر کشورها و جوامع داشته باشد. گسترش زبان فارسی، تولیدکنندهی زمینهی تعامل و همکاری، خصوصا در کشورهایی با پیشینهی مناسب مانند شبه قارهی هند و آسیای میانه، خواهد بود. به این ترتیب موارد زیر حائز اهمیت خواهد بود:
· افزایش دورههای آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان؛
· استفاده از ظرفیتهای مراکز فرهنگی و سفارتخانهها در سایر کشورها، هم به عنوان پشتیبانان برنامههای آموزش زبان خارجی و هم ارائه دهندة نیاز فارسیزبانان
· توسعهی کرسیهای زبان فارسی در دانشگاههای معتبر جهانی
از سوی دیگر اتخاذ گسترش زبان فارسی نمیتواند، همراه با ممنوعیت آموزش زبان سایر کشورها در ایران باشد. ایجاد فرصت آموزش زبان، خصوصا در زبانهایی که کمتر با اقبال بازار عمومی برخوردارند، مانند زبان چینی، ژاپنی، روسی و ... میتواند هم زمینهساز پاسخ به پرورش نیروی انسانی توانمند در تقویت همکاریهای جهانی باشد و هم فرصت دوطرفه برای تعامل را فراهم آورد.
سیاست پیشنهادی 6: زبان فارسی، یکی از ده زبان برتر در اینترنت
اینترنت، به عنوان بستری جهانی در بهاشتراکگذاری دانش، نیازمند اتخاذ سیاستهایی ویژه است. تولید محتوای فارسی در اینترنت، الزاما تابعی از تولید محتوای فارسی در عالم واقعی نیست. در این خصوص باید موارد زیر توسط دولت مورد حمایت قرار گیرد:
· استانداردسازی نحوه نگارش، کدهای ذخیرهسازی الکترونیکی حروف فارسی و ایجاد رویههای یکسان در ورود دادهها
· زمینهسازی و حمایت از انتشار کتب، نشریات، مقالات و به طور کل محتوای فارسی در اینترنت، با قابلیت جستجو و دسترسی مناسب
· ایجاد زمینههای مناسب در محافظت از حقوق مالکیت فکری و حقوق منصفان، با هدف افزایش تمایل به اشتراکگذاری محتوای فارسی
در صورت ارجاع به این یادداشت، لطفا از این استناد استفاده شود:
ناظمی, امیر. (1397). سیاست زبان در جمهوری اسلامی ایران: پیشنهادهای سیاستی درخصوص زبان و زبانآموزی. مطالعات راهبردی سیاستگذاری عمومی, 8(26), 241-250.
NAZEMI, A. (2018). Language Policy of the Islamic Republic of Iran: Policy Recommendations on Language and Teaching