ساختار را میتوان نماد و تجسم دیدگاه یک فرد یا گروه دانست. برای تحلیل بسیاری از مسائل کافی است تا به ساختار سازمانی یک دولت یا شرکت نگریست تا بتوان پیشفرضهای آن دولت یا شرکت را شناخت. اینکه چگونه مسائل مختلف تقسیمبندی و چارچوببندی میشوند، نشانههایی آشکار برای ارزیابی و تحلیل امور هستند. همین چارت اعلام شده توسط آقای ظریف، به نحو ناامیدکنندهای نشاندهندهی پیشفرضهای غلطی در فهم سیاستگذاری عمومی است. پیشفرضهایی که دو مورد از آن در ادامه بیان شدهاند.
۱-جای خالی «علم، فناوری و نوآوری» و «محیط زیست»
زیستن در این دوره تاریخی که با نام عصر فناوری شناخته میشود، نیازمند نگاه ویژه به فناوری است. همانگونه که در «عصر حجر» همهی ابزارهای انسان بازمیگشت به سنگ، دوران کشاورزی نیز یعنی دورانی که از ابزارها تا شیوهی تولید تا سبک زندگی و حتی ساختار قدرت (یعنی جایگاه فئودالها و سروها و رابطه فئودالها با پادشاهان) مبتنی بر کشاورزی و زمین کشاورزی است.
زیستن در عصر فناوری یا عصر دیجیتال هم یعنی آنکه نمیتوان به هیچ مسالهای نگریست، اما فناوری را در آن نادیده گرفت. مهمترین نمودِ ساختارها، دستهبندی مسائل مختلف هستند. این دستهبندی برآمده از نگاه یک سیستم به مسائل مختلف است. به همین دلیل نیز در دنیای امروزه انبوهی از تکنیکها مانند STEEP یا PESTEL به عنوان ابزارهایی برای تحلیلگران هستند که به آنان مدام یادآوری میکند وقتی میخواهند یک مساله را تحلیل یا حل کنند، لازم است تا آن را از جنبههای مختلف اجتماعی (S)، اقتصادی (E)، زیستمحیطی (E) و سیاسی (P) بنگرند. ابتدای این کلمهها هستند که کوتهواژهی STEEP را میسازند.
در حقیقت «علم، فناوری و نوآوری» (STI) را که به صورت تجمیعی در عامل فناوری (T) خلاصه میکنند، عامل بسیار مهم شکلدهنده به رقابتها، مزیتهای رقابتی و اقتصادی است که حتی پویایی سیاسی را نیز تعیین میکند.
در چارت معرفیشده توسط آقای ظریف نه فناوری و نه محیط زیست مستقل نگاه نشدهاند. در حقیقت همین تقسیمبندی نشان میدهد که دولتمردان ایرانی هنوز ویژگیهای دوران امروز را در تحلیل خود وارد نکردهاند. به واسطهی همین نگاه است که «علم، فناوری و نوآوری»، تکهتکه میشود. بخسی از آن اقتصادی، بخشی از آن فرهنگی و بخشی دیگر گم میشود (معاونت علمی)!
محیطزیست البته موضوعی بسیار نوینتر است. نگاه به سیاست و اقتصاد از منظر محیطزیست را میتوان از زمان رشد احزاب سبز مورد توجه قرار داد. رشد حزب سبز در آلمان، زمانی آغاز شد که گروهی از سیاستمداران مسائل مختلف را از منظر محیط زیست مورد تحلیل قرار دادند. این اهمیت زمانی دوچندان میشود که سه سازمان اصلی محیط زیست ایران، یعنی سازمان محیط زیست، وزارت کشاورزی و وزارت نیرو (مدیریت آب) هر یک در بخشی مستقل بررسی میشوند، و همین کافی است تا بدانیم، اگرچه مشغول جان دادن در هوای بد و بیآبی و گرمایش هستیم، اما هنوز محیط زیست برایمان مسالهای جدی نیست.
شاید در یک ایران توسعهیافته، حتی بررسی سیاستهای کلانِ سازمانی مانند سازمان انرژی اتمی نه از منظر فناوری، بلکه از منظر محیطزیستی اهمیت مییابد. و همین کافی است تا پی ببریم واقعا چقدر با خودِ توسعهیافتهیمان فاصله داریم.
۲-تفکیک فرهنگی از اجتماعی
تفکیک امر فرهنگی از اجتماعی، اگرچه غیرمعمول نیست، اما بیشتر برآمده از نگاههای ایدئولوژیک و خصوصا نگاه کمونیستی با برنامهریزی مرکزی است.
در فهم ایدئولوژیک از جهان است که تفکیک امر فرهنگی از اجتماعی اجتنابناپذیر میشود. فرهنگ نماینده حوزههایی است که از طریق مهندسی آنها، قرار است تا آرمانشهر مد نظر حکومتها ساخته شود. اما امر اجتماعی بازمیگردد به واقعیت موجود. اولی جنبهی ذهنی است و دومی جنبهی عینی.
همانطور که در این جدول آموزش و ارشاد اموری قابل مهندسی برای ساخت آرمانشهر هستند، اما رفاه و بهداشت واقعیتهایی که ایدئولوژی آنان را پذیرفته است.
و یک افسوس!
مقایسهی میان مائو و استالین یکی از بهترین منابع شناخت عمیق تاریخ چپگرایی است. در حکومت ایدئولوژیک مائو، فرهنگ زیربنای اقتصاد دانسته میشد. ولی استالین اقتصاد را زیربنایترین عامل در تعیین وضعیت جامعه میدانست. تفکیک میان سیاستهای استالین (استالینیسم) و مائو (مائوئیسم) دقیقا از همین نقطه آغاز میشد.
مارکس «شیوه تولید» را شکلدهنده به وضعیت جامعه، طبقات و حتی قدرت میدانست و بر پایهی همین مساله بود که استالین باور داشت که با برنامهریزی مرکزی و از بین بردن بازار، میتواند شیوه تولید و به دنبال آن آرمانشهر خود را بسازد. مائو اما زیربنا را فرهنگ میدانست. از دید او این فرهنگ است که منجر به شکلدهی به شیوههای تولید است. او اقتصاد و فناوری را برآمده از فرهنگ میدانست. طرحهایی مانند «انقلاب فرهنگی» و «جهش رو به جلو» بر پایهی همین دیدگاه شکل گرفته بودند.
هر دو به دو شیوهی مختلف انسانهای بسیاری را به مرگ کشاندند، تا دنیا بتواند از اشتباهات آنان یاد بگیرد. یاد بگیرد که دنیا امروز دنیایی خطی نیست، که یک عامل بتواند عوامل دیگر را تعیین تکلیف و کنترل کند. اما ما که دوست نداریم یاد بگیریم، ترکیبی یگانه از هر دو شدهایم!
هم اقتصاد زیربنای فناوری است و هم فرهنگ زیربنای آن. به این ترتیب شترگاوپلنگی که در عرصهی ذهن داریم، خودش را در یک ساختار به رخ میکشد!