پیام تسلیت جمعی از زندانیان برای زندانبان سابقشان در روزنامه امروز صبح را پررنگتر کرد.
همان موقع فکر کردم به نگاههای مختلفی که میتوان به آن داشت.
۱-به کسی فکر کردم که میدود سمت «#سندرم_استکهلم» و مینویسد که این زندانیان چگونه دچار دلبستگی به گروگانگیران خود شدهاند. مینویسد که آنها ناخواسته همدل باگروگانگیر شدهاند.
۲-فکر کردم به کسی که تازگیها با «#آیشمن در زندان» آشنا شده است و بلافاصله حالا همه چیز را، همه کارها را ربط میدهد به «#ابتذال_شر» و بعد دستور قطعی صادر میکند که این زندانبان همکار و همراه شر بوده است و این زندانیان نمیفهمند که اگر امثال او نبودند، اصلا زندانی نبود تا او بخواهد جوانمردی کند! همینقدر سطحی، همین قدر شعاری و همینقدر سیاه!
۳-فکر میکنم به آن سلطنتطلبانی که با انتشار این یادداشت مدعی میشوند همه رفتارها از مهر بوده است در آن دوره شاهی. همینقدر شعارزده و همین اندازه دور از واقعیتهای به همآمیخته، سیاه و سفیدهای بههم تابیده.
۴-فکر میکنم به آنهایی که از «گذشت» و «رحمت» صحبت میکنند. آنها که میگویند این زندانیان چنان عارفانه از حق خویشتن گذشتند تا شکافهای جامعه تعمیق نشود. آنها از حق خشمگینی خود گذشت کردند تا آینده بر پایه شکافهای گذشته ساخته نشود. اما همه اینها و همه آنهایی که به ذهنام نرسیده است؛ به کنار.
این پیام تسلیت نبود، این پیام زنده بودن انسانیت است. انسانهایی که حکومتها یا ایدئولوژیها یا حتی نادانستههایشان در زندگی واقعی آنها را روبهروی هم قرارشان میدهد؛ گاه کسی زندانی و دیگری زندانبان میشود و گاه برعکس.
اما انسانبودن و انسانی زیستن یعنی فراتر از نقشها، تا حد ممکن انسانی رفتار کردن. یعنی زندانبان که باشی فروگذار نکنی از انسان بودن و زندانی هم که باشی #انسانوار و همراه با #انسانیت نگاه کنی به انسانها و موقعیتها. از خودم میپرسم تا چه حد من انسانوار و انسانی دنیا را میبینم و زندگی میکنم؟
صبح شنبه سخت را با فکری که مدام میدود سمت این پیام تسلیت، سپری میکنم و به انسانبودن امیدوارتر میشوم انگار. به انسانهایی که فراتر از ایدئولوژیها و فراتر از موقعیتها، در هر لحظه با خود این پرسش را طرح میکنند که چگونه انسانیتر رفتار کنم!
به آقای فریدون کورنگی هم تسلیت عرض میکنم و خدایش بیامرزد تیمسار کورنگی را.