سیاستهای «ژن خوب» یعنی هر سیاستی که در آن فرض میشود، انسانها قابل رتبهبندی هستند. این سیاست نمونههای مختلفی دارد مانند سیاست جداسازی آموزش استعدادهای درخشان از سایر دانشآموزان، که یک سیاست شکستخورده در دنیا است. تجربهی جداسازی که از کشورهای بلوک شرق و شورری دوران کمونیسم تقویت شد؛ با شکلگیری «سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان» یا سمپاد، در ایران بازسازی شد.
سیاست جداسازی آموزشی، که ریشههایش به سیاست «نخبهمحور» بازمیگردد؛ به دلایل متنوعِ روانشناختی، آموزشی و سیاست علم و فناوری در جهان آنچنان مورد انتقاد گرفت؛ که امروز چنین سیاستی در کشورهای توسعهیافته به کنار گذاشته شد.
سیاستهای نخبهمحور، برآمده از چند پیشفرض غیرواقعی است. اول آنکه برخی از ژنها برتر از دیگران هستند و برای توسعه باید این ژنهای خوب را تبدیل به لکوموتیو توسعه کشور کرد. دوم آنکه کشف ژنهای خوب امکانپذیر است و میتوان کودکها را بر اساس معیارهایی هوش و استعدادها رتبهبندی کرد.
مطالعات علمی متفاوتی اما نشان دادند که نه تنها هر دو پیشفرض پر از اشتباه است، بلکه نتایج هر نوع رتبهبندی ریشة مشکلات اجتماعی بزرگی خواهد بود. به عنوان مثال افرادی که آموزش مناسبتر میبینند، تستهای هوش را بهتر میزنند! این یعنی آنکه تستهای هوش، واقعا تستهای سنجش هوش ذاتی (ژنتیک) نیستند؛ بلکه آنچه را میسنجد میزان یادگیری است و یادگیری بیش از هوش ژنتیکی، از برخورداری از آموزش، وضعیت خانوادگی، برخورداریهای مالی و ... تاثیر میپذیرد. آزمونهایی مانند آزمون ورودی دانشگاه بیش از آنکه تصویری از توانمندیهای فردی باشد، تصویری از وضعیت خانوادگی و سرمایههای اقتصادی و فرهنگی خانواده آن فرد و البته تا اندازهای هم توانمندی آن فرد است.
به این ترتیب نه آزمون تیزهوشان و نه کنکور دانشگاه، هیچکدام توانمندی ما را نمیسنجند.
همین وضعیت در حوزهی اقتصادی نیز صادق است. فردی که در عرصهی اقتصادی موفق میشود، بیش از توانمندی فردیاش تاثیرپذیر از سرمایههای متنوع اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خانواده خود است. این همان چیزی است که برخوردارها را متوهم میکند. برخوردارها فکر میکنند که توانمندی فردیشان عامل موفقیت است؛ در حالی که مطالعات نشان میدهند که برخورداریها و سرمایهها عامل مهمتری هستند.
فیلم کوتاه زیر که این روزها زیاد بهاشتراک گذارده شده است، به صورت ملموسی میتواند واقعیت پشتِ سرِ هر آزمون یا رقابتی را نشان دهد؛ و اینکه آزمونها هیچوقت در شرایط منصفانه و برابر برگزار نمیشوند. این فیلم که تمرینی از نوع Race & Privilege است، سعی دارد به تفاوتهای غیرمنصفانه در زندگی بپردازد.
با مصاحبهای در ماههای گذشته واژهی «ژن خوب» تبدیل به یک روند اینترنتی شد؛ اما واقعیت آن است که پیشفرضهای «ژن خوب» در جامعهی ایرانی گسترده است و واقعیت آن است که اغلب کسانی که علیه آن موضع گرفتند، به اندازة او به «ژن خوب» باور داشتند! اغلب آنها باور دارند که انسانها بر اساس ژن رتبهبندی میشوند!
برای ورود به دوران جدید ما باید آماده شویم؛ و بخشی از این آمادگی در بازاندیشی در فرضهای ماست. اگر بپذیریم که انسان هوشهای متنوعی دارد و این هوشها الزاما با همدیگر همبستگی ندارد؛ یعنی پذیرفتهایم که هیچ ابزاری برای رتبهبندی نیست. از منظر دانش ریاضی و احتمال، اگر فقط ۱۳ نوع هوش مختلف وجود داشته باشد، آنوقت به دلیل ترتیبهای مختلف هوش، یعنی بیش از ۶ میلیارد نابغّة منحصربهفرد (۶.۲۲۷.۰۲۰.۸۰۰) وجود دارد؛ یعنی احتمالا هر یک از انسانها میتواند یک ترتیب منحصربهُفردِ هوشی داشته باشد، یعنی هر انسان به صورت بالقوه یک نابغه است!
واقعیت آن است که «هیچ آزمونی آنقدر منصفانه نیست که انسانها را رتبهبندی کند» و برای همین است که به قول اسکات پیج در کتاب «تفاوت» میشود گفت: «پذیرش تنوع است که ما را به وضعیت بهتر میرساند».
دیگر دوران هر سیاستی که برپایة رتبهبندی میان انسانها و گروهها باشد، گذشته است؛ سیاستها باید برپایة احترام به تنوعها و تفاوتها باشد.