بر اساس آمار جمعیتی، در حدود ۸۰٪ از جمعیت ایران امروز، از زمان پیش از انقلاب خاطرهای ندارند، چون در زمان انقلاب ۵۷ کمتر از ۵ سال سن داشتهاند و امروز حدود ۵۰سالهاند!
نمودار هرم جمعیتی در زیر آمده است!
اما سیاست در انحصار پیرمردهایی مانده است، که در بهترین حالت تنها ۸٪ جمعیت ایران امروز را شامل میشوند!
به زبان دقیقتر و آمار موجود، سیاست در ایران در انحصار پیرمردهای شیعهای (بالای ۵۰سال) است، که سهمشان از جمعیت حدود ۵٪ است! هیچ اقلیت سیاسی به این اندازه بر یک اکثریت ۹۵٪ حکمرانی نکرده است! نمونهای از یک نظام سیاسی ویژه که میتوان آن را #کهنسالاری نامید!
حکومت و دولت در ایران امروز در انحصار پیرمردهای کودکی مانده است، که شیفتگیشان به داشتن پست و صندلی چهرهی رقتبرانگیز و در عین حال تهوعآوری از آنان و نظام حکمرانی ایران ساخته است. دیدن کنارهگیری امثال بایدن شاید یک تلنگر دیگر باشد، برای دنیایی که به سمت جوانی میرود و ایرانی که هنوز سهرابکشی و پسرکشی تاریخ پرتکرار آن است.
نکته قابل توجه آن است که این پیرمردهای امروزی که اینچنین کودکوار برای قدرت میجنگند و زندگی یک ملت را قربانی بازیهای بچهگانهی خود میکنند، از ابتدا نیز سن قدرت را با سن خود افزایش دادهاند!
اگر تثبیت ج.ا. را از میانهی دهه ۶۰ در نظر بگیریم، جوانان حدود ۳۹سالهی آن روزها، هر دوره مطابق با رشد سنی خود میانگین سن کابینهها را نیز تغییر دادهاند. تا میرسیم به دولت روحانی که میشود ۵۷سال! و البته بعد از آن دیگر بنا به قانون طبیعت و مرگ گروهی از آنان، امکان افزایش میانگین سنی یک کابینه به بالای ۶۰ تقریبا کاری غیرممکن بوده است!
البته کابینه دوم احمدینژاد نیز حاصل یک انتقام درونگروهی پس از ۸۸ بود، نه حاصل بینش خاص این معجزه هزارهها! روایت #کهنسالاری در ایران امروز
یادداشت «پیرشدهاید آقایان چرچیل!» را در سال ۹۶، وقتی از نزدیک شاهد این شیفتگی تهوعآور بودم منتشر کردم و اکنون دوباره بازنشر میکنم:
📷پیرشدهاید آقایان چرچیل!
فوتبالیستهای مشهور که همیشه بر جلد روزنامههای هستند، بعد از دوران بازی دچار افسردگی میشوند. آنان از دیده نشدن، از نبودن در اخبار، از فراموشی میترسند. برخی که نمیتوانند با این وضعیت کنار بیایند، تا تخریب کامل تصویر خود پیش میروند! این همان چیزی است که در کمین سیاستمداران هم مینشیند!
چرچیل تا ۸۰ سالگیاش نخستوزیر ماند. در زمانی که حتی به سختی راه میرفت، به سختی مینشست، حاضر به استعفا نبود و آنقدر بزرگ بود که انگلیسیهای محافظهکار ترجیح میدادند از مقابله با او کنار بکشند. در واقعیت اما چرچیل پیر شده بود.
📷چرچیل بزرگ
چرچیل نخستوزیری بود که نظام سلطنت را در سایهی خودش برده بود. او بیرقیبترین سیاستمدار جهان بود و باقی ماند. چرچیل در هر ۴ رویداد بزرگ قرن ۲۰م انگلیس نقشی فراتر از سیاستمدار ایفا کرد، تا لقب «پدر ملت» را دریافت کند:
📷جنگ جهانی اول: او تصمیماتی گرفت که در سرنوشت جنگ و انگلستان تاثیرگذار بود. زمانی که وزیر جوان دریانوردی (از ۳۶ سالگی) کابینه بریتانیا بود؛ خود را در قامت نخستوزیر میدید. او در ۴۰ سالگی و از همان اولین روزهای جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ فراتر از یک وزیر بود.
📷جنگ جهانی دوم: او سختترین تصمیمات را برای انگلستان گرفت؛ در حالی که همه متفق بودند تا با هیتلر قرارداد صلح امضا کنند، تصمیم به جنگ گرفت. در نهایت او بود که هم انگلستان و هم اروپا را نجات داد.
📷کنارهگیری شاه: ادوارد ۸م بخاطر ازدواج با معشوقهاش در روزهای سخت انگلیس از سلطنت کنار رفت؛ و چرچیل کسی بود که این تغییر را با کمترین هزینه مدیریت کرد، تا سلطنت به جرج ۶م برسد.
📷تغییر سلطنت: پس از مرگ جرج ۶م تا تحویل سلطنت به دختر جوان ۲۶ سالهای که در زمان تولدش در انتهای لیست کاندیداهای سلطنت قرار داشت، باز هم نقش آفرید. ملکه الیزابت بنا به اتفاقات عجیبی که در کمتر از ۱۰ سال برای انگلستان روی داد، باید سلطنتی را که برایش آموزش ندیده بود، تحویل میگرفت. چرچیل اما کم کم تبدیل به نماد گذشته شده بود او جوانترهای جنگ نادیده را دوست نداشت، ایدههای جدید را برنمیتابید.
چرچیل بداخلاق، پیر و بزرگ را چه کسی توانست به استعفا بکشاند؟
📷تولد ۸۰ سالگی
برای تولد ۸۰ سالگی چرچیل، نمایندگان مجالس اعیان و عوام تصمیم به برگزاری یک جشن ملی میگیرند و این تولد از تلویزیون هم قرار است مستقیم پخش شود. اما هدیهی تولد آقای چرچیل چیست؟ نقاشی پرترهاش.
این نقاشی پرتره سفارش داده میشود به نقاش معروف «گراهام ساترلند» هنرمند نوگرای انگلیسی آن زمان.
ساترلند به مانند هر هنرمندی در پس نقاشی چهره، به دنبال حقیقت است. چرچیل را در چندین نوبت میبیند و در موردش تحقیق میکند. چرچیل اما خودش نقاش است و برای همین به ساترلند یادآوری میکند که «او نقاش چهرهی چرچیل نیست، او باید تصویرگر چهرهی جایگاه چرچیل باشد».
هنر آیینهای است برای دیدن خودمان. آیینهای که اگر مدام به آن نگاه نکنیم، زشت خواهیم شد. ساترلند صریحتر از آن است که چرچیل بزکشده را بکشد؛ او همان آیینهای را میسازد که چهرهی واقعی چرچیل را نشان میدهد.
روز تولد در محل مجلس از نقاشی رونمایی میشود و چرچیل برآشفته میشود از دیدن خویش در آن آیینه. او درصدد بازپس فرستادن نقاشی است؛ اما ساترلند هنرمندی نیست که بشود به سادگی از آن گذشت و بازاندیشی در آنچه هست، میافتد به جان چرچیل!
ساترلند به دیدن چرچیل میرود. او به صراحت به چرچیل میگوید که هم او را دوست دارد و هم او را قابل ستایش میداند؛ اما «پیر شدهای آقای چرچیل!»
ساترلند هنر را آیینهای میداند که باید به چرچیل یادآوری کند که به جنگ سن و سال نمیتواند برود. نقاشی به دستور همسر چرچیل به آتش کشیده میشود. اما آتش آن تصویر که به جان چرچیل بزرگ افتاد تا او استعفای خود را اعلام کند! چرچیل از دیدن خویش در آیینهی هنر به واقعیت پیبرد؛ او برای حفظ احترام خودش و کشورش باید کنار بکشد!
امروزه نقاشی ساترلند شاهکاری از دست رفته است؛ شاهکاری که توانست غایت هر هنری باشد؛ هر هنری که برای بیان صریح حقیقت در پس بزکشدنها و بازیکردنها، تنها امید آدمی است. همین نقاشی بود که انگلستان آن روز را از اشتباهات مردان بزرگش رهانید. ساترلند صریح گفت: شما به جنگ سن و سالتان رفتهاید! شما به نبرد با طبیعت آدمی برخاستهاید!
فرد پیر ناخودآگاه دلبستهی افکار کهنه است! این طبیعت آدمی است و نمیشود با طبیعت چنین به جنگ برخاست.
چرچیل آن زمان هم چرتهای ملوکانهاش در جلسات زبانزد شده بود؛ و چقدر سیاست ما این روزها به هنری نیاز دارد که به آنها در زمان بیداریشان یادآوری کند: کمی پیرشدهاید آقایان چرچیل!
پ.ن.: این یادداشت ابتدا را در سال ۹۶ منتشر شده است.
چرچیل بزرگ که برای ملتاش سراسر منفعت بود، نیز بازنشستگی داشت، اما پیرمردهایی که کارنامهی زندگیشان در برابر او حتی قابل مقایسه هم نیست، همچنان شیفتهی تداوم خویشاند. همانهایی که برایمان از اخلاق هم حرف میزنند.