تندوری در یک سو، تندروی در سوی دیگر میآفریند. شاید این جمله ساده نیاز به توضیح نداشته باشد؛ اما واقعیت امروز ایران برآمده از همین جمله است. روز گذشته مراسم امضا قرارداد پروژه ابر ایران بود، پروژهای که در حدود دو سال فرآیند مزایده و مشارکت عمومی-خصوصی (PPP) آن برگزار شد؛ با شفافیت کامل و بدون هیچ محدودیتی برای ورود شرکتهای فعال در این مزایده. اما در نهایت نگاه بدبینانه به دولت یا فعالیتهای دولتی، که ریشههای متعددی دارد میتواند به سادگی باور کند که فرآیند بدون شفافیت بوده است و رانتی داده شده است.
این تنها بخشی از پیامدهای بدبینی بود؛ بخش دیگر آن بازمیگردد به گفتن جمله «کاهش ترافیک بینالملل». همان عینک بدبینی این بار تفسیر این جمله را با قطع اینترنت یکی دانسته است! در حقیقت نسبت ترافیک بینالملل به ترافیک داخلی یکی از شاخصهای متداول جهانی است که کشورها تلاش میکنند تا سهم ترافیک داخلی را افزایش دهند تا اولا صرفه اقتصادی مصرفکننده و شهروندان خود را افزایش دهند و ثانیا کیفیت عرضه را با کاهش فاصله، افزایش دهند.
در حقیقت افزایش ترافیک داخلی به معنای قطعی اینترنت نیست و در ادبیات فنی نیز چنین معنایی نمیدهد؛ بلکه کاهش نسبت ترافیک بینالملل به ترافیک داخلی میتواند نشانهای برای میزبانی سرویسهای جهانی در یک کشور نیز باشد. کافی است به آمار کشورهای مختلف و کشور پیشرویی مانند کرهجنوبی در این زمینه نگاه کنید تا مشخص شود چگونه این کشور با توجه به همین سیاست توانسته است کیفیت و قیمت اینترنت را در کشور خود بهبود ببخشد. در حقیقت این کشور میزبانی سرورهای بسیاری از شرکتها و خدمات جهانی را نیز در مراکز داده خود فراهم کرده است. ارتباط میان یک پروژه زیرساخت ابری با مساله فیلترینگ شاید ارتباط دو نقطه کاملا دور از هم به یکدیگر است و البته این ارتباط ذهنی توسط تعدادی از افراد نیز مورد قبول قرار گرفته است.
در هر حال این توضیحات برای هر فردی که اندک آشنایی با این حوزه داشته باشد؛ بدیهی است. اما پرسش اصلی آن است که چرا همین افراد آشنا به موضوعات فنی میتوانند علیرغم این دانایی خود تفسیر فیلترینگ از یک پروژه ابری بزرگ داشته باشند؟
این همان پرسشی است که باید این روزها سیاستگذاران حوزههای مختلف از خود بپرسند. در حقیقت مشکل اصلی نه در حوزه فنی بلکه در حوزه اجتماعی و سرمایه اجتماعی است. جامعه ایران در سطحی پایین از اعتماد به حکمرانان خود به سر میبرند؛ همان مفهومی که به نام «سرمایه اجتماعی» پایین، از آن تعبیر میشود. در حقیقت شهروندان دو تکه شده و در میان دوگانههایی که ساخته میشوند؛ ناخودآگاه و به واسطه دلایل مختلف تاریخی، در یکی از سویههای تندروی میایستند. تعدادی از شهروندان در سویه تندوری قطع اینترنت و فیلترینگ میایستند و بخشی دیگر در سویه بدبینی تا هر توسعه زیرساختی را با عینک فیلترینگ ببینند.
واقعیت آن است که تداوم این شکاف اجتماعی به مرور زمان به نتایج بسیار نامطلوبی خواهد رسید. هرچند شاید برای من دیدن چنین تفسیری از پروژه «ابرایران» ابتدا حیرت و تعجب بود و سپس شاید ناراحتی از این نگاه، اما فراتر از همه این حیرتها و تلخکامیها، نشانهای دیگر است از شکاف روزافزونی که در جامعه دیده میشود. شکافی که از یک سو تمایل به قطع و بستن و از سوی دیگر بدبینی به هر توسعه زیرساختی آن را تقویت میکنند. این شکاف امکان مدیریت و بدتر از آن امکان توسعه در کشور با چالشهای بزرگی روبهرو خواهد کرد. نگاههای تند نه تنها سیاستگذاری دولتی را سخت کرده است؛ بلکه شرکتهای خصوصی را نیز با همین بیرحمی تکه تکه میکند. شرکتهایی که به واسطه همین تفسیرها میتوانند به راحتی به عنوان رانتخوار یا کارگزاران قطع اینترنت برچسب زده شوند و همین برچسبها در ادامه مسیر آنان را از رشد بازخواهد داشت.
سالها پیش در خصوص توسعه فناوری در ایران نوشتم «چالش توسعه فناوری در حوزههای غیرفناورانه، در حوزههای سیاسی و اجتماعی است» و متاسفانه این گزاره روز به روز در حال تقویت است.