⭕️بیش از فوتبال
دنگ شیائوپینگ معمار توسعهی چین بود. او که سالها به خاطر دیدگاههای سیاسی متفاوتش، کنار گذاشته شده بود، روزی برای دیدن بازی تیم ملی فوتبال چین به ورزشگاه و در میان مردم رفت. سیاستمدار کنارگذاشته شده آنچنان مورد تشویق تماشاگران قرار گرفت و به سمت ردیف نخست هدایت شد که این حادثه جرقهی بازگشت دنگ به عرصهی سیاست بود. او چند سال بعدتر نماد سیاستهای توسعهخواهانه شد.
او از پینگپونگ نماد توسعهی چین را ساخت؛ و نماد آنچه «سیاست درهای باز» نامیده میشود. پینگپونگ ظرفیتی بود برای فهم سیاست؛ برای مذاکره، برای آغاز رابطه با آمریکا.
وقتی دنگ به آمریکا رفت تیم پینگپونگ را با خود برد و این بازی ورزشی، شد نماد رفت و برگشتها، نماد بازی در عرصهی سیاست! ورزشها ظرفیت نمادینی دارند، که آنها را تبدیل به زندگی میکند.
فوتبال و کشتی برای ما چنین ظرفیتی دارند. داستان فوتبال ما هم روایتی دارد قابل تکرار برای توسعه صنعت و فناوری.
⭕️فوتبال ما چه دارد که در صنعت، اقتصاد یا سیاست نداریم؟
فوتبال ما خودش را با واقعیت جهان تطبیق داده است. این بازاندیشی همان چیزی است که امروز در سایر حوزهها نیز نیاز داریم. ما در فوتبال اینگونه بودیم:
1️⃣لژیونر: توسعهی فوتبالی از لژیونرها شروع شد. لژیونر بودن یک آرزو بود برای ما. ناصر حجازی که در «محمدان بنگلادش» مربی بود، سال ۶۵ پرسپولیس را در یک قدمی صعود شکست داد؛ و گل را بیژن طاهری زده بود، یک ایرانی دیگر! ما اما از ناصر حجازی کینه به دل نگرفتیم؛ ما اصول جهانی را پذیرفته بودیم!
صنعت هم لژیونر میخواهد؛ لژیونری که برود خارج از مرزها، ولو شرکت ما را شکست بدهد. ما در سیاست هم لژیونر میخواهیم وقتی بر صندلی سازمانی بینالمللی بنشیند یا یک ایرانی که در کشوری با تابعیت دوماش سیاستمدار میشود.
2️⃣مربی خارجی: سالها غرورمان لکهدار میشد از آمدن یک مربی خارجی؛ مثل انگلیسیها که تا ۲۰۰۱ که اریکسون سوئدی مربیاش شود، از خارجیها پرهیز داشت. اما پذیرفتیم مربی خارجی یعنی استفاده از دانش خارجی!
ما نمیتوانستیم درهای یک کشور را ببندیم و تنها اتکا کنیم به مربیان داخلی که به کلاس آموزشی میروند. حالا همان ما باید یاد بگیریم که با تحقیق و توسعه داخلی تنها نمیتوانیم تیمی جهانی شویم. ما نیاز داریم تا بفهمیم گاهی لازم است تا یاد بگیریم!
یاد بگیریم از مشاور خارجی استفاده کنیم! از شرکتهای پیشروی خارجی دعوت کنیم! ما برای چشم زاغ یا اسم لاتینشان دعوتشان نمیکنیم؛ ما برای یادگیری و ظرفیتسازی نیاز به تعامل با آنها داریم.
3️⃣بازیکنهای خارجی در لیگ: تا سالها استفاده از بازیکن خارجی در لیگ ایران یا ممنوع بود یا غیرتمان اجازه نمیداد از بازیکن خارجی بهره بگیریم. منطق ما ساده بود: برای حمایت از بازیکن ایرانی، راه ورود خارجیها را میبستیم.
اما برای توسعه، ما فهمیدیم نیاز به لیگی حرفهایتر داریم. ما خوب فهمیدیم این منطق ساده کار نمیکند. باید برای تعداد این بازیکنان محدودیت گذاشت؛ اما نباید درها را بست!
در صنعت هم «کالای داخلی» باید در لیگ داخلی به رقابت محدود با خارجیها برخیزد؛ نه آنکه خارجی را ممنوع کنیم. منطق سادهی ما نه برای فوتبال کار کرد و نه برای صنعت کار خواهد کرد!
4️⃣داور: وقتی فنایی کمک داور فینال جام جهانی۹۴ شد، یعنی فوتبال ما توسعه یافته بود. فوتبال هم مانند صنعت یک زنجیره از بازیکنان، تیمها، داوران، حامیان مالی و شرکتهای تبلیغاتی است.
نمیشود تنها بر بازیکنان سرمایهگذاری کنیم، و دل خوش کنیم به توسعه. توسعه یعنی همهی اجزاء زنجیره را با هم دید و با هم توسعه داد. حالا فغانی ادامهی روند فنایی است.
5️⃣رسانه: عادل فردوسیپور یک اتفاق رسانهای بود. فردوسیپور به اندازهی هر یک از آن اجزاء زنجیرهای که گفتیم در توسعهی فوتبالی ما نقش داشت. فردوسیپور یک رسانهی پاک بود، او فهم عمومی را رشد داد، بدون ترس به زشتیها و اشتباهات تاخت. بارها مورد تهاجم هر یک از اجزاء بالا قرار گرفت.
صنعت و سیاست ما امروز رسانه ندارد، صدا، شفافیت و منتقد ندارد! ما به برنامهی ۹۰ هم برای توسعه نیاز داریم.
6️⃣ایرانیهای خارجی: ما گشتیم دنیا را به دنبال دوملیتیهای خودمان. دنبال کسانی که فارسی هم خوب حرف نمیزدند، مثل زندی! ما از آنها تست تعهد نگرفتیم! ما یاد گرفتیم هر کس در زنجیرهی خدمت به کشور باشد، دعوتش میکنیم.
ما نیاز داریم بفهمیم تا تمامی نخبگان صنعت و سیاست خارج از ایران، ایرانیاند؛ تنها اگر عامل توسعهی ایران باشند!
⏺فوتبال را نمیشد با محدود کردن توسعه داد؛ پس: بیایید فوتبالی باشیم!
پ.ن.:این یادداشت مربوط به صعود ایران به جامجهانی ۲۰۱۸ است که بازنشر میشود.