(به مناسبت دهمین سالگرد فوت همایون صنعتیزاده)
☑️⭕️یک خاطره
آزاده عزیز از روزی گفت که مهماناش بودهاند، روزهایی که ۸۰ سالگی را گذرانده بود و شهین خانم هم از دنیا رفته بود.
«آقای صنعتی برنامه روزانهاش دقیق بود و برای هر کاری ساعت مخصوص داشت، حتی وقتی ما مهمانها هم میرسیدیم و میزبان بود. در برنامهاش، ساعتی برای چایی و استراحت بود.»
آزاده که کمین میکرده برای آن ساعت چایی، خودش را میرساند به او!
آقای صنعتیزاده گفته بود سرگرم کار روی قراردادی است با یک سرمایهگذار خارجی، یک قرارداد ۳۰ ساله! که شاید الان خوب نباشد ولی در بلندمدت عالیست!
آزاده که دبیرستانی بوده، گفت اصلا نفهمیدم، هیچوقت نفهمیدم چطور یک مرد ۸۰ ساله، که همسرش را هم از دست داده و فرزندی هم ندارد، اینقدر وقت میگذارد برای ۳۰ سال بعد!
هنوز هم ما انگار نمیفهمیم؛
ما بیچرازندگانیم
آنان به چِرامرگِ خود آگاهانند!
هنوز یاد آقای صنعتیزاده زنده است در حرفهای ما در مورد کارآفرینی و توسعه در ایران. روحش شاد!
☑️⭕️کارآفرینترین
همایون صنعتیزاده شاید بیش از تمامی کارآفرینان تاریخ ایران مهم است؛ و جای تاسف است، فقدان صنعتیزادهها و ناشناختهبودنشان.
او در کارآفرینی تفاوت داشت:
۱-صنعتیزاده از فرهنگ پول ساخت! او نه از مونتاژ شروع کرد و نه به مونتاژ رسید. او با انتشارات فرانکلین آغاز کرد؛ و از کتاب پول ساخت. از همان چیزی که هنوز که هنوز است ما فکر میکنیم پولساز نیست. همان چیزی که با کمکهای دولتی مسموماش کردهاند!
۲-صنعتیزاده با همسرش شهینخانم (شهیندخت سرلتی) هر دو کارآفرین بودند؛ نه همسر بلکه همکارآفرین بودند. شهینخانم از نخستین فارغالتحصیلان «فلسفه و علوم تربیتی» دانشگاه تهران بود و همبنیانگذار «گلاب زهرا» (بزرگترین شرکت عرقیات گیاهی ایران) بود. لقب او «بانوی گل سرخ» بود. «مجتبی میرطهماسب» مستندی با همین نام دارد که به شدت توصیه میکنم ببینید.
۳-همایون و شهین در کنار کسبوکارهایشان کنشگرانی اجتماعی بودند. آنها در عرصه سیاست و اجتماع کنشگر بودند. آنها مجموعه بزرگی از شیرخوارگاه و پرورشگاه تاسیس کردند. آنها نام خانوادگی بچههای پرورشگاه را صنعتیزاده میگذاشتند. آنها بچهای نداشتند، اما بچههای بسیاری، با پدری و مادری آنها بزرگ شدند!
۴-صنعتیزاده همواره اخلاقگرا بود؛ حتی زمانی که اخلاق الزام قانونی نداشت! شاید عجیبترین اخلاقگراییاش در انتشارات فرانکلین بود که اقدام کرد به پرداخت داوطلبانه کپیرایت کتابهایی که ترجمه میکردند! بدیهی بود که عدم پرداخت کپیرایت یعنی سود بیشتر! اما او ترجیح داد به اخلاق جهانی پایبند بماند، هرچند سودش در کوتاهمدت کمتر میشد!
۵-صنعتیزاده همواره بازار بینالمللی را هدف قرار میداد، و قلمرو آرزوهایش محدود به مرزهای ایران نبود. صنعتیزاده در سال ۱۳۳۷ کتابهای درسی افغانستان را منتشر کرد! یا در گلاب زهرا غیر از صادرات عرقیجات، از پسماند برگهای گلها و گیاهان عرقگرفتهشده، بستههای فشرده و خوشبویی میساخت برای آتش در شومینهها! آجرهایی گرانقیمت برای بازار صادراتی!
۶-صنعتیزاده از طریق کسبوکار فرهنگ را میساخت را نه آنکه به بهانه کار فرهنگی درخواست یارانه و کمک دولتی کند! صنعتیزاده چاپخانه افست را برای چاپ کتابهای درسی ایران تاسیس کرد. تا پیش از آن کتابهای درسی در ایران یکسان و باکیفیت در کشور نبود! همان چاپخانهای که حتی کتابهای درسی دوران ما را نیز منتشر میکرد.
۷-مسوولیت اجتماعی در زندگی او عجیب است. وقتی او هم از درد بیسوادی جامعهاش ناراحت بود و هم کتاب را گران میدانست، انتشارات «کتابهای جیبی» را راهاندازی کرد. کتاب ارزان، همهجا و فراگیر!
۸-او همواره دلداده به سرمایه فرهنگی ایران بود، چه در کار کتاب، چه در تولید مروارید در کیش (که به قول خودش شغل قدیمی بندر لنگه بوده است) چه در تولید عرقیجات ایرانی!
۹-او پس از آن که دیپلم گرفت به دانشگاه نرفت! او خیلی پیش از استیو جابز و بیل گیتز کارآفرینشدن به قیمت دانشگاهنرفتن را پایه گذاشت!
۱۰-صنعتیزاده هم شعر میسرود و هم مینوشت! او یک لعنتی جذاب بود که کارآفرینی برایش یک آرمان بود!
☑️⭕️بیش از زندگی
صنعتیزاده توسعهخواه و به همین دلیل ناچار بود بیش از عمرش زندگی کند؛ فراتر از خود و تمامی ویژگیهای طبیعیاش مانند توانمندیهای فردی یا عمر طبیعی!
توسعهخواهی یعنی نظر به فراتر از امروز و حتی فردا؛ باید به آیندهای دورتر از عمرمان نظر کنیم!