امیر ناظمی
امیر ناظمی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

⚛️نفت، مصدق و هویت ملی!

⭕️فروش نفت در تحریم

در فاصله‌ی میان ملی‌شدن نفت ایران تا کودتای ۲۸ مردادماه، مصدق در عمل جز یک کشتی نتوانست هیچ نفتی بفروشد. تنها یک کشتی نفت توسط شرکت ایده‌میتسوی ژاپن خریداری شد. یک شرکت کوچک جاه‌طلب که با نفت‌کش نیشومارو به ایران آمد.


واقعیت آن بود «ایران می‌توانست مقادیر اندکی از نفت را با دادنِ تخفیف بسیار بر مبنای FOB بفروشد، لکن خریدار می‌بایستی خودش نفت‌کش می‌داشت و آماده‌ی تحویل گرفتن نفت از آبادان و حمل تا مقصد می‌بود» (محمدعلی موحد) و با این شرایط تنها آن خریداری می‌توانست ریسک تحریم را به جان بخرد، و نفت ایران را بخرد که کم از دزدان دریایی نداشته باشد. به همین دلیل بود که در سال ۲۰۱۳ کتاب زندگی‌نامه ایده‌ماتسو با نام «مردی که دزد دریایی لقب گرفت» رمانِ پرفروش سال ژاپن بود، با بیش از ۱.۵ میلیون نسخه!


مظفر بقایی در مجلس در زمان ملی شدن گفته بود مشتری‌های نفت ایران در اسکله‌های بنادر ما «مثل دکان نانوایی» صف می‌کشند! (دی‌ماه ۱۳۲۹)؛ و حسین مکی در نطق مجلس‌اش گفته بود شرکت‌های خارجی «مجبور هستند حتی مهندسین مجانی هم به اختیار دولت ایران بگذارند»! و استدلال کرده بود «دنیا به نفت ما احتیاج دارد»!


حدود ۲ سال بعد، همه آن ادعاها و شعارها در مقابل واقعیت (اسکله‌های خالی و نفت مانده در چاه‌ها) بی‌اعتبار شده بود! مصدق مذاکرات را بدون هیچ توافقی ترک کرده بود؛ اما کشور پس از تحریم و عدم توافق، به هرج‌ومرج کشیده شد و نهایتا این دولت کودتا بود که بر سر کار آمد.


⭕️آسیب‌شناسی پدیده‌ی «گفتار عامیانه»

«یکی از مهم‌ترین گرفتاری‌هایی که دامنگیر بحث نفت شد، تبدیل آن به یک موضوع عمومی بود؛ چیرگی نوعی گفتار عامیانه!» کاوه بیات آسیب‌شناسی ملی‌شدن صنعت نفت را چیرگی گفتار عامیانه می‌داند، آسیبی که از گفتار عامیانه آغاز می‌شود، بلافاصله «مساله‌ی فنی-تخصصی» را تبدیل به یک مساله‌ی سیاسی و خیابانی می‌کند.


به این ترتیب مساله از یک مساله تخصصی و پیچیده تبدیل می‌شود به یک مساله آغشته به شعارهای خیابانی. با حمایت سیاستمدار ساده‌انگار و پوپولیست، هر موضوع فنی به یک موضوع ایدئولوژیک و هویتی و در نهایت به یک مساله‌ی «غرور ملی» تبدیل می‌شود.


در حقیقت تبدیل مساله‌ی تخصصی به مساله‌ی ایدئولوژیک و هویتی، نخستین گام از فرآیند تبدیل یک «مساله قابل‌حل» به یک «مساله‌ی غیرقابل حل» است.


به همین دلیل بود که برای توده مردم، مساله نفت به یک مساله هویتی و غرور ملی تبدیل شده بود و همین فشار توده بود که مذاکرات نفت را بی‌سرانجام کرد؛ چرا که هرگونه توافق با انگلیس و آمریکا را عقب‌نشینی از منافع ملی تفسیر می‌کردند.


مساله‌ای که تبدیل به مساله هویتی می‌شود، دیگر قابل حل نیست، چون در آن تحلیل منفعت-هزینه نمی‌شود؛ بلکه چیزی فرای آن، یعنی هویت ملی با آن درگیر شده است.


⭕️نتیجه راهبردی: ساده‌انگاری ابزاری

سیاستمدار عوام‌گرا همان‌کسی است که همیشه دوست دارد تا از پیچیدگی‌های مسائل کم کند، دوست دارد تا یک مساله‌ی فنی و چندبعدی را تبدیل به یک مساله‌ی ساده کند، مساله‌ای ساده که می‌شود برایش راه‌حل‌های ساده، ارزان و فوری داد. دوست دارد تا یک صنعت را در یک نانوایی بازسازی کند؛ برعکس تحلیل‌گرِ متخصص، که دوست دارد مساله را چندبعدی ببیند.


سیاستمدار عوام‌گرا ابزار ساده‌انگاری مسائل را دارد؛ او همیشه راه‌حل‌های ساده، ارزان و فوری در جیب دارد؛ درست مثل مظفر بقایی که گفت «مثل دکان نانوایی»! اما واقعیت در مقابل این ساده‌انگاری است.


همین ساده‌انگاری شروع تبدیل یک مساله فنی و پیچیده به یک امر ایدئولوژیک یا هویتی می‌شود؛ و وقتی آن مساله هویتی شد، یعنی نمی‌توان امیدی به حل درست مساله آن داشت؛ و حل آن مساله زمان‌بر و پرهزینه است.


هزینه ملی‌شدن نفت در واقعیت یک کودتا، سال‌ها ناامیدی و سرکوب، از دست رفتن فرصت‌ها و نهایتا یک قرارداد با کنسرسیومی بود که در فرآیند ملی‌شدن نفت توسط ایران رد شده بود! این هزینه نه اشتباه مصدق بود و نه دخالت عجیب خارجی. این هزینه‌ی تبدیل یک مساله فنی به مساله‌ای خیابانی و گره‌خورده با هویت ملی مردم بود.


شاید درس ملی‌شدن نفت، برای ما ایرانیان یک جمله است: هر مساله‌ای را نباید تبدیل به مساله هویتی و حیثیتی کرد!

نفتمصدقهویت ملیپوپولیسم
پژوهشگر، علاقمند به حوزه نوآوری و سیاست‌گذاری عمومی| ما محکوم به امیدیم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید