ندا کیایی
ندا کیایی
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

تو هم اینگونه زندگی می‌کنی؟

دخترک هنگام فوت کردن شمع‌های تولد ۲۰ سالگی‌اش، آرزو می‌کند بهترین سال زندگی‌اش را تجربه کند. از کودکی به زمان حساس بود و همه چیز را با گذر زمان مقایسه می‌کرد. فکر می‌کرد ۲۰ سالگی خاص‌ترین سال زندگی است. سالی که فقط باید پر از شوق و شادی باشد. چند ماه بعد، دخترک بیمار می‌شود طوری که حساب سوزن‌های آزمایش و سرم‌ها و داروهایش را از دست می‌دهد.

مرد میانسال، برای دادن جهیزیه دخترش، ارث پدری‌اش را می‌فروشد و با باقی‌مانده آن دلار می‌خرد، در عرض یک ماه قیمت دلار چندین برابر می‌شود و مرد زمین بزرگتری را برای آینده فرزندانش می‌خرد.

دو نفر در یک گروه دوستانه‌ای که تازه به آن پیوسته بودند، همدیگر را می‌بینند. اتفاقاً هر دوی آنها با یک فرد نامدار در کسب و کارشان آشنا بودند. اینگونه دوستی آنها شکل می‌گیرد و بعد از مدتی کسب و کار مشترکشان را راه می‌اندازند.

پسر یک سال است که در یکی از دانشگاه‌های آمریکا مشغول به تحصیل است. برای دیدن خانواده‌اش به ایران می‌آید که در یک مهمانی با دختری آشنا می‌شود و برای مدتی رابطه‌ای عاشقانه بین آن‌ها شکل می‌گیرد.

مادربزرگ می‌توانست کفش دیگری بپوشد اما کفش‌های پاشنه‌دار نویش را پوشید تا به خانه دخترش برود. هنگام برگشت، کفش‌های نو که بسیار لیز بودند باعث زمین خوردن مادربزرگ می‌شوند. مادربزرگ تا آخر عمر در بستر می‌ماند.

در همه این روایت‌ها یک چیز مشترک است: احتمال و شانس. چیزی که از کنترل ما خارج است و حتی نمی‌توانیم آن را تا حد زیادی پیش‌بینی کنیم.

در یک گروه چندنفره به نام تأملات پاییز، ما سعی می‌کنیم درباره چگونه زندگی کردن بیشتر فکر کنیم و برداشت‌هایمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم. در جلسه سوم تأملات پاییز درباره زیستن پلتفرمی صحبت کردیم. پلتفرم‌ها در مفهوم لغوی به معنای سکو هستند. اما در یک توضیح کامل‌تر می‌توان گفت پلتفرم به جایگاه‌هایی گفته می‌شود که با ورود به آن‌ها می‌توان با محیط پیرامون ارتباط برقرار کرد و به اهداف و مقاصد موردنظر رسید. زندگی را می‌توانیم یک پلتفرم در نظر بگیریم که در آن با انسان‌ها و محیط اطرافمان ارتباط می‌گیریم و برای یک یا چند هدف مشخص به بودن در آن ادامه می‌دهیم. در زیستن پلتفرمی لازم است دو چیز را خوب بدانیم: اول اینکه برای موفقیت برنامه لازم است اما مسئله دوم این است که هیچ‌وقت نباید به برنامه‌ها اطمینان کامل داشت.

در مدیریت پروژه برای محاسبه زمان و نیروی مورد نیاز، درصدی را به عنوان احتمال خطا یا موارد ناگهانی به هزینه‌ها و زمان اضافه می‌کنند تا تخمین دقیق‌تری را از پیشرفت پروژه ارائه دهند. هرچند این تخمین نیز ۱۰۰ در ۱۰۰ دقیق نیست.

زندگی پلتفرمی هم این چنین است. بیشتر ما برای زیستن آرزوهایی داریم یا دست‌کم برنامه روزانه خود را می‌دانیم. اما چه کسی می‌گوید که قرار نیست اتفاقی غیرمعمول برای ما بیفتد؟

به همه‌گیری ویروس کرونا فکر کنید. این همه‌گیری اتفاقی (یا حداقل به ظاهر اتفاقی) در زندگی تمام مردم جهان تأثیر گذاشت. مادری که به تازگی باردار شده است، فردی که تحت شیمی‌درمانی است و سیستم ایمنی ضعیفی دارد، خانواده‌ای که در انتظار فرزند مهاجرت‌کرده‌شان نشسته‌اند اما دیگر نمی‌توانند در این شرایط او را ببینند و من، منی که به دلیل مصرف زیاد کورتون باید همیشه مراقبت‌های دندان‌پزشکی را به طور منظم انجام دهم و حالا حدود یک سال است که با دندان‌درد زندگی می‌کنم.

زیستن پلتفرمی به ما می‌گوید هرچند یک پلتفرم امکانات زیادی را برای رسیدن به هدف در دسترس ما قرار می‌دهد اما تا حدودی می‌تواند پیش‌بینی‌ناپذیر باشد.

برای زیستن پلتفرمی باید «بپذیریم» که همه چیز تحت کنترل ما نیست و باید با بعضی وقایع ناخوانده کنار آمد. کنترل‌گری بیش از حد در زندگی فقط می‌تواند انرژی لازم برای ادامه دادن را از شما بگیرد. چشم‌هایتان را ببندید و در یک محیط آشنا راه بروید. احتمالاً حس کلافگی، ترس و حتی خشم به شما دست دهد. زیستن پلتفرمی این چنین است. یعنی حتی در محیطی که فکر می‌کنید می‌شناسید ممکن است خیلی از چیزها را نبینید. چیزهایی که می‌تواند زندگی شما را تغییر دهد.

فراموش نکنید که هیچ چیز ماندگار نیست. این جمله همان‌قدر که ترسناک به نظر می‌رسد در شرایط سخت می‌تواند به شما آرامش دهد. زندگی یک معادله ساده با یک جواب مشخص نیست. پس از ادامه دادن و تجربه کردن نترسید و تا حد ممکن لذت ببرید. شاید بهتر باشد در لحظه زندگی کنید. از عزیزی که همین حالا کنارتان نشسته یا به او فکر می‌کنید، از گرمای لیوان چای دستتان یا حتی درد بدن‌تان که می‌دانید بعد از تمام شدن بیماری به پایان می‌رسد لذت ببرید.

مهربانی را فراموش نکنید. این را به ندایی می‌گویم که در حال نوشتن این متن است: «اگر تا حالا با خودت مهربان نبودی، اگر فقط برای کم‌کاری‌هایت خودت را سرزنش کردی، اگر شبیه یک شکنجه‌گر با خودت رفتار کردی خودت را ببخش. می‌توانی همین حالا لبخند بزنی، خودت را در آغوش بگیری و پس از کامل شدن این نوشته، خودت را به یک کاسه انار و استراحت مهمان کنی. کسی چه می‌داند؟ شاید سال‌ها بعد به این ندای ۲۵ ساله که بی‌جهت سختگیر بوده بخندی.»

پلتفرمزندگیزیستنچگونه زیستن
از ترس‌هایم می‌نویسم تا زنده بمانم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید