??درباره کتاب
کتاب چشمهایش یکی از مهمترین آثار بزرگ علوی از نویسندگان برجسته ادبیات فارسی است. چشمهایش به زندگی یک مبارز سیاسی به نام استاد ماکان و نقاشی مرموز او از چشمهای یک زن، میپردازد. طرح کلی داستان با کنار هم قرار دادن قطعات پراکنده یک ماجرا نوشته شده است. "سایت طاقچه"
??نظرم راجب کتاب
برای من کتاب شروع هیجان انگیزی داشت منم اندازه ناظم مدرسه و مسئول گالری نقاشی استاد که اتفاقا یکی از طرفداران دوآتیشه استاد ماکان هم هست؛ دوست داشتم راز پشت تنها تابلوی نقاشی موجود در گالری که هیچ اطلاعاتی درباره ی چرایی یا زمان طرح اثر ازش موجود نیست رو بدونم برای همین با کاراگاه بازی ناظم همراه شدم . اما حقیقت اینکه انتظار داشتم با ورود صاحب اصلی چشم هایی که تابلوش توسط استاد کشیده شده به داستان ماجرا برای من جذابیت تازه ای پیدا کنه که متاسفانه خلاف انتظارم بسیار هم دل زدم کرد تا حدی که میتونستم بسیاری از زیاده گویی های اثر راجب این کاراکتر رو از قبل حدس بزنم.
اینکه چرا نویسنده تا این اندازه تلاش داشت ابعاد مختلف زندگی این زن رو با جزئیات تمام به ما نشون بده که البته از نگاه من بسیار هم این شخصیت رو ضعیف خلق کرده به لحاظ روحیات،و در مقابل فقط به این بسنده کنه که استاد ماکان، نقاش به نامی بوده که کارهای خاصیش زبان زد نقاشان و هنرمندان داخل و خارج بوده و موضع شدیدی هم با حکومت وقت یعنی رضا شاه داشته برام جای سوال داره
شاید بشه گفت به عنوان یک اثر در ژانر عاشقانه نویسنده قصد داشته شخصیت اصلی داستانش زنی باشه با زیبایی خیره کننده، بسیار دلربا و در عین حال به لحاظ روحیه بلاتکلیف. شاید هم بیان اتفاق از زاویه نگاه یک زن به عاشقانگی اثر اضافه میکرده چون شاید جزئیات در نگاه زن ها بسیار باورپذیرتر و عمیق تر باشه از نگاه مردها. این طور فکر نمیکنید؟?
آخرین پیوست کتاب پیش از خاتمه
با عنوان " میخواستم نویسنده شوم" شرحی مختصر بر تلاش بزرگ علوی در مسیر نویسندگی و تاثیراتی که از فضا و اشخاص هم دوره خودش گرفته بود که حقیقتا خوندنش برام از کل کتاب دلچسب تر بود؛ که البته نمیدونم جزء سرفصل اصلی کتابه یا انتخاب ناشر بوده اما هر چه بود بسیار برام جذاب بود.
هرچند که خیلی ها معتقدند استاد ماکان در نگاه بزرگ علوی ترکیب دو شخصیت هم عصرش یعنی کمال الملک و دکتر ارانی بوده اما من بعد خوندن پیوست کتاب احساس کردم بزرگ علوی بخش هایی از شخصیت پردازی استاد ماکان رو از روحیه مبارزه طلبی که در صادق هدایت و اثارش میدیده گرفته و از طرفی بانوی مرموز داستان هم وجوه مشترک زیادی با شخصیت خود نویسنده داره؛ مخصوصا زمانی که فرنگیس به قصد دوری از استاد به فرانسه به بهانه درس فرار میکنه و ماجرا های ارتباطاتش و سفرهاش به کشور های دیگه. فراری که از ترس رو به رو شدن با خودش بوده که شاید بی ارتباط نباشه به بخش اعظم زندگی نویسنده در غربت ( این نظر منه که ممکنه کاملا بی ربط باشه?)
?بخونیم یا نه؟
در اینکه نویسنده این کتاب شخصیت بزرگی در تاریخ داستان نویسی معاصر ایرانه شکی نیست. اما نمیدونم چرا این کتاب انتظارات منو به اندازه اسم و رسمی که به هم زده برآورده نکرد.
نظر خاصی راجبش نمیتونم بدم این انتخاب شخصی شماست چون این کتاب یکی از کتب معروف در حوزه ادبیات رمانتیک معاصر ماست.
لینک کتاب در طاقچه