اگر هنوز نمیدونید که سیرنگ چیه و کجاست، پیشنهاد میکنم مقاله های قبلی ما رو بخونید.
اما بصورت کلی باید بهتون بگم که سیرنگ یک هسته ی هم آموزیه که در دانشکده مدیریت دانشگاه صنعتی امیرکبیر برگزار میشه. داستانش هم از داستان سیمرغ الهام گرفته شده . اگر میخواید بدونید که داستان سیمرغ چیه باید بگم که میتونید سرچ کنید.
القصه...
از اونجایی که در سیرنگ استاد نداریم شاگرد هم نداریم و کلا همه افراد یک بار جای استاد قرار میگیرند یکبار جای شاگرد! این هفته قرار بر این بود چندتا از بچه ها در مورد مباحثی که قبلا صحبت کرده بودیم(مفاهیم پایه مارکتینگ و دیجیتال مارکتینگ) یک ارائه مختصری داشته باشن. در ادامه میریم که ببینیم سه تا ارائه این هفته چی بودن.
در ارائه اول میخواستیم بدونیم که صفحه فرود یا landing page چیه و معیارهای یک صفحه فرود خوب چطوریه.
نمیدونید صفحه فرود چیه؟! بسیار خب! پس به خلاصه ی این ارائه که در ادامه براتون نوشتیم توجه کنید!
تعریف صفحه فرود : اولین صفحه ای از وبسایت شما که کاربر برای اولین بار اون صفحه رو میبینه و اصطلاحا در اون فرود میاد. در واقع نقطه تماس مخاطب با وبسایت شماست.
نکته : صفحه فرود ممکنه هر کدوم از صفحات وبسایت شما باشه صرفا هوم پیج نیست) و بسته به هدف شما از طراحی اون میتونه کاربردهای مختلفی داشته باشه
صفحه فرود بسته به هدف ما انواع مختلفی داره. صفحه فرود میتونه به منظور فروش باشه یا صرفا برندینگ یا هر چیز دیگه ای.
حالا ویژگی های صفحه فرود خوب چیه؟ معیار خوب بودن یا بد بودن صفحه فرود اینه که ببینیم نرخ تبدیل اون صفحه فرود چقدر بوده.(بسته به هدف ما)
در ادامه چند مثال با تصویر از نمونه صفحه فرود های خوب ارائه شد.(مثلا یک صفحه فروش کتاب که شامل تصویر، دیدگاه مخاطبان و اطلاعات در باب نویسنده ،استفاده از رنگ مناسب و گیمیفیکیشن و ...) نرخ تبدیل در اینجا میزان خرید مخاطب است.
مثال دیگری که مطرح شد از یک وبسایت فروشگاهی بود که در دو صفحه فرود با هدف ارائه کد تخفیف و جذب مشتری بصورت a/b testing و با دو دیزاین و کلمات کلیدی متفاوت طراحی شده بود. در هر دو هدف گرفتن شماره مشتری و اصطلاحا گرفتن lead از مشتری بود. بنابراین نرخ تبدیل اینجا تعداد leadهست.
ارائه دوم در مورد تعریف ها و متریک هایی که در دیجیتال مارکتینگ به خصوص تبلیغات دیجیتال استفاده میشه صحبت شد که خلاصه اون رو بصورت عکس مشاهده می کنید.
در ارائه سوم در مورد تفاوت brand awareness و brand recognition صحبت شد.
خب Brand awareness اینه که مشتری بدونه که یک برندی وجود داره و توی یک سری شرایط اون برند رو به یاد بیاره مثلا در هنگام خرید یک محصول. بصورت معمول مشتریان هنگام خرید بین 3 تا 7 برند رو به خاطر میارن و معمولا خرید را از بین همون 3 برند آشنا انجام میدن. به همین خاطر brand awareness خیلی مهمه.
و Brand recognition اینه که مردم و افراد هدف یک بیزنس چطوری میتونن اون برند رو تشخیص بدن اما این بار نه از روی اسم اون بلکه از روی لوگو و شعار تبلیغاتی و بسته بندی و چیزهای دیگه ی اون برند.
روش سنجش این دو چیه؟ مثلا اگر من برم یه جامعه هدفی رو انتخاب کنم(مثلا 500 نفر) و از اونها در مورد برند روغن تحقیقات انجام بدم. اگر بیام از این افراد بپرسم سه تا اسم روغن بگو. این نوع سنجیدن برای سنجش brand awareness هست که ببینیم چقدر آگاهی از برند من بین مردم وجود داره(من اسمی از برند خودم نمیارم) میرم پرسشنامه پخش میکنم یا مصاحبه حضوری یا هر روشی...
صرفا میخوام ببینم چقدر اسم برند من در این جامعه گفته شده. این میشه brand awareness
اما اگر بخوام brand recognition را بسنجم، برند خودم را در کنار برندهای دیگه قرار میدم و در قالب فرم به مشتری میدم و از اون میپرسم از بین اینها کدوم برند رو میشناسی و میزانی که مشتری برند منو تیک میزنه میشه brand recognition.
اتفاقی که می افته اینه که ما قبل از brand awareness اول brand recognitionرو باید بالا ببریم از طریق تبلیغات مختلف و بعد میزان افزایش اون رو اندازه گیری کنم. نکته ای که وجود داره اینه که با وجود تداوم تبلیغات ممکنه brand recognition افزایش پیدا کرده باشد اما brand awareness افزایش پیدا نکرده باشد.
پایان
نویسنده : ندا یزدانی