بعد از انتشار کتاب "چلوکنکور با گوجه اضافه"، حالا من تصمیم گرفتم "شغل من پاستیل رنگی" رو به این شیوه انتشار بدم. هر بخش رو در یک پست. دغدغه های مختلفی پشت این تصمیم هست!
"پاستیلها نرماند، شیریناند، رنگارنگاند و انعطافپذیر. حالا تصور کن شغلت هم همینطور باشه.
این کتاب برای همهی اونهاییه که از چارچوبهای خشک کاری خسته شدن؛"
بخش 5
اگر در نظر بگیریم که تنها را داشتن شغل و کسب درآمد، حضور در یک محیط خاص کاری، مثل یک شرکت یا اداره است، بله خیلی ها شرایط این حضور را به دلایل مختلف نخواهند داشت. اما همه تلاش ما آن است که ایران دخت بتواند کاری متناسب با شرایط و خواست خودش برای خود ایجاد کند.
باز هم به عنوان کتابی که دستتان است (می خوانید) برگردید. پاستیل ها، هر طور که ما دخترها بخواهیم کش و قوس می آیند. شغلی که پاستیلی باشد هم همین ویژگی ها را دارد.
ماه های اول شاغل شدنم هر روز باید از کرج به تهران میرفتم، از اینکه فقط آخر هفته ها در خانه بمانم و آن هم باید کلی کار عقب افتادۀ طول هفته را انجام بدهم، کمی ناراضی بودم. دلم میخواست صبح ها در حالی که پشت میز آشپزخانه در حال صبحانه خوردنم، بدون استرس و هدر دادن 3-4 ساعت زمان برای سفر روزانه بین شهری، از همان جا، کارم را انجام بدهم.
بعد لباس هایی را که همیشه آخر هفته هول هولی باید بشورم را سر حوصله تفکیک رنگ کنم و در لباسشویی بریزم. برای ناهارم فکری بکنم و دوباره به سر کارم برگردم. چیزی درونم می خواست وقتی که پشت کامپیوترم در حال کارم، بتوانم لباس های راحت تری بپوشم، ماسک ورقه ای روی صورتم بگذارم و کنار لذت از کار، از زن بودن و به خودم و خانه ام رسیدن هم لذت ببرم. من دلم سهم بیشتری از آزادی زمانی را می خواست.
در این سالها با زنان شاغل زیادی در سِمت های مختلف، از کارمند گرفته تا مدیران سازمان ها مصاحبه کردم. واقعیت این است که بعدا دیدم و شنیدم و فهمیدم که درون بیشتر زن های شاغل که هر روز باید به سر کار برود، دختری وجود دارد که دلش میخواهد بعضی روزها کمی دیرتر از خواب بیدار شود، به گلدان هایش برسد، کمی روی کاناپه لم بدهد و کتاب بخواند و ساعت 11 صبحِ خانه اش را مزه مزه کند. از آنجایی که میدانستم، دنیا هیچ وقت خواستن چیزی یا شرایطی را در دلت نمی گذارد، مگر آنکه خودش هم راهی هم برایش دارد، شرایطی را خواستم که علاوه بر داشتن شغل و درآمد، این آزادی زمانی را هم بتوانم داشته باشم. اوایلش کمی عجیب به نظر میرسید. برای همه، حتی اطرافیان خودم.
موضوع این است که خیلی از ما حتی نمی دانیم و یا فکر هم نمیکنیم که ممکن است راه ها و شرایط متفاوتی وجود داشته باشند. باور نمیکنیم بشود بدون حضور تمام وقت به درآمد خوب و یا بیمه و مزایای شغلی رسید. مثل چیزهایی که من در ابتدای مسیر شغل پاستیلی ام می شنیدم.
"مگه میشه دیرتر بری و زودتر برگردی و همونقدر حقوق بگیری؟"
"مگه میشه دو روز در هفته بری و همون حقوق رو بگیری؟"
"مگه میشه کلا دورکاری کنی و اندازه یه کارمند تمام وقت حقوق بگیری؟"
"گیریم حقوق ات اندازه یه کارمند تمام وقت شد، مگه میشه یه جایی واست بیمه هم رد کنن؟"
بله میشود. شد! چون من علاوه بر جدی گرفتن ندای درونم، سعی میکردم یک ایراندختِ حرفه ای، متعهد و خوش قول، تلاشگر و دقیق باشم تا سازمانی که استخدامم میکند، خروجی کار من را در سطحی بالاتر از باقی افراد ببیند و با شرایطم موافقت کند. من همیشه شرایط کاری ام را در ابتدای کار و در روز مصاحبه بیان میکردم و مثلا بر روی دور روز حضور در هفته توافق میکردیم. بعدا فهمیدم کارفرماهای زیادی، اتفاقا از کارمندی که شرایطی برای کار و حضور دارد، بیشتر استقبال میکنند. البته که برخی سازمان ها علاقه ای به این شیوه همکاری نداشتند که نیازی به جنگ و تلاش برای قانع کردنشان نبود. چرا که جهان ما پر است از فراوانی!!!