بعد از انتشار کتاب "چلوکنکور با گوجه اضافه"، حالا من تصمیم گرفتم "شغل من پاستیل رنگی" رو به این شیوه انتشار بدم. هر بخش رو در یک پست. دغدغه های مختلفی پشت این تصمیم هست!
"پاستیلها نرماند، شیریناند، رنگارنگاند و انعطافپذیر. حالا تصور کن شغلت هم همینطور باشه.
این کتاب برای همهی اونهاییه که از چارچوبهای خشک کاری خسته شدن؛"
بخش 6

ایکیگای یک کتاب پرفروش و مشهور سالهای اخیر است که شاید خیلی از شما، آن را خوانده باشید. در این کتاب سعی شده به راز طول عمر و زندگی پرثمر ژاپنی ها پرداخته شود. رازی که از نظر نویسنده، همان ایکیگای و یا هدف، انگیزه و ذوق و شوقی برای زندگیست. کاری یا چیزی که صبح ها به خاطر آن از خواب بیدار شوید.
ایکی گای می تواند شغل، ورزش، غذا، هنر، فرزندان، عشق و هرچه باشد که شما را صبح ها با ذوق از خواب بیدار کند.
آیا شما صبح ها با ذوق و انگیزه ای، برای انجام چیزی از خواب بیدار می شوید؟ شما ایکیگای خودتان را دارید؟
از نظر نویسنده، ایکیگای در جزیره ای که مردمش شاد و دارای طول عمر بالا بودند، به نوعی، شغلشان بود. این بود که آن ها از کار کردن دست نمی کشیدند و هیچ وقت خودشان را بازنشسته نمی کردند. ژاپنی های مسن آن جزیره علی رغم آنکه نیاز مالی چندانی نداشتند و زندگی خوبی میگذراندند، اما از نظر روحی به مشاغل شان وابسته بودند و تا سنین بالا از اینکه صبح ها برای انجام کاری چشم باز کنند خرسند بودند.
به قول رابرت دنیرو در فیلم "اَنتِرن"، این افراد می خواهند در پیری هم بتوانند جزئی از چیزی باشند و این خود انگیزه ای بیشتر برای زیستن شان است.
همسرم می گوید، این اتفاق که آگهی ترحیم تعدادی از کارمندان بازنشسته محل کارش، درست بعد از مدتی از بازنشستگی بر روی تابلو اعلانات نصب می شود، اتفاقی ناراحت کننده و البته پرتکرار است. این سازمان بزرگ که جامعه آماری بالایی دارد را شاید بتوان یک اجتماع نمونه در نظر گرفت که نشان می دهد، حس بازنشسته شدن و کارایی نداشتن، چطور می تواند امید به زندگی را در آدم ها کم کند.
ایکی گای که می تواند یک حرفه باشد، لزوما داشتن یک شغل دولتی و یا استخدام یک شرکت یا فرد بودن نیست. موضوع کارسازی است. کارسازی به این معنا که شما بتوانید بر اساس علاقه، استعدادها، شرایط، زمان و تمام فاکتورهای اثر گذار بر توانمندی ها و موقعیت تان، کاری برای خودتان خلق کنید که:
به زنان روستایی که نگاه میکنیم، این سبک زندگی را در روزهایشان جاری میبینیم. آن ها کشاورزی می کنند، نان می پزند، باغبانی می کنند و کارهای دیگری که به وضع اقتصادی خود و خانواده شان کمک می کند. اما متاسفانه در جامعه شهری این سخت کوشی درصد محدودتری دارد.
خیلی از خانم ها که از نظر مالی از سمت پدر یا همسرشان تا حدی تامین می شوند، ترجیح می دهند زمان خالی را به دیدن سریال های بی ثمر، بالا و پایین کردن شبکه های اجتماعی و یا گفتگوهای بی سود بگذرانند؛ و به نظرتان این وضعیت پس از سالها تکرار، چه تاثیری بر روح و روان و توانمندی های یک زن که ذاتا خلق کننده و بسیار مستعد است میگذارد؟
اگر فقط همین زمان کوتاه در روز صرف ایکی گای شود، آیا ما زن هایی پویا تر، قوی تر، پولدارتر و شادتر نخواهیم بود؟