بعد از انتشار کتاب "چلوکنکور با گوجه اضافه"، حالا من تصمیم گرفتم "شغل من پاستیل رنگی" رو به این شیوه انتشار بدم. هر بخش رو در یک پست. دغدغه های مختلفی پشت این تصمیم عجیبه! امیدوارم که خوشتون بیاد و حتما نظرتون رو هم بهم بگید.
"پاستیلها نرماند، شیریناند، رنگارنگاند و انعطافپذیر. حالا تصور کن شغلت هم همینطور باشه.
این کتاب برای همهی اونهاییه که از چارچوبهای خشک کاری خسته شدن؛"
بخش2
ایران دخت، در این کتاب نماد تمام زن و دختران ایرانی است. البته اگر یک خانم غیر ایرانی هم این کتاب را بدست بگیرد و بخواند، با افتخار او را به جمع ایران دختان دعوت میکنیم. اصلا اسم خودتان را به جای ایراندخت بگذارید. چون این کتاب قصه تمام ماست. در هر جای این جهان که متولد شده باشیم.
ایران دخت منم، شمایید و تمام زنانی که نمی خواهند زن بودن را در قالبی که در هر دوره زمانی، به آنها غالب می شود بپذیرند. قالب هایی که گاه زن را زیادی به عقب میکشند و مهجور نگاهش می دارند و گاه بدون در نظر گرفتن ابعاد اثرگذار فیزیولوژیکی زن، او را به تشویق به زیستن مردانه میکنند و دم از نوعی از برابری می زنند که اصولا میسر نیست؛ و این خودش آسیب زاست. مثل دیدگاه های فمینیستی غلیظی که وقتی دقیق تر میبینم، باز هم به نوعی زن را بیشتر دچار سختی غیر لازم می کنند تا آنکه به شکوفایی اش کمک کنند.
"از کل جمعیت شاغل کشور، 84.4 درصد سهم آقایان و با در نظر گرفتن تمام انواع شغل تمام وقت، پارهوقت، فریلنسر و دورکار، سهم بانوان ایران تنها 15.6 درصد است!!!"
وقتی اولین بار این جمله آماری را از یک سخنران فعال حوزه خانواده شنیدم، کاملا در صحت آن شک کردم؛ اما بعدتر با تحقیق و بررسی دقیقتر آمارها و البته فقط کمی موشکافانهتر نگاه کردن در اطراف و اطرافیان خودم، دیگر این آمار دور از ذهن و غیر منطقی به نظرم نرسید.
چطور ممکن است؟
مگر ما این همه با عشق، امید و انگیزه درس نمی خوانیم و شب بیداری و تلاش را به جان نمیخریم؟ خیلی هایمان برای گرفتن مدرک دانشگاهی، شهر و خانه مان رها میکنیم و سالها در خوابگاه و خانه دانشجویی در شرایط سخت سر میکنیم تا به هدفمان برسیم. چقدر برای قبولی در کنکور فشار تحمل میکنیم. چقدر رویا در سر داریم؟
چه بر سر آن 50-60 درصد دخترانی میآید که هرسال از روزنه تنگ ورود به دانشگاهها عبور میکنند و رقبای پسر را با قدرت پشت سر میگذارند؟
چه قیفی در میان دانشگاهها و محیطهای آکادمیک، تا دنیای کسب و کار برای زنان وجود دارد که این میزان سهم کوچکی را در اشتغال و درآمدزایی به خودشان اختصاص میدهند؟
واقعا این همه تلاش میکنیم تا فقط در جلسه خواستگاری بگویند عروس فوق لیسانسه هستند یا دکتری دارند و به به و چه چه؟
بعضی ها هم این جمله دل خوش کنک که میگوید، درس بخوان که فقط مادری با سواد و آگاه باشی را باور کرده اند. مگر چه ایرادی دارد که یک زن، علاوه بر مادری با سواد و آگاه بودن، مادری توانمند و مستقل هم باشد؟
دقت کنید که منظور از شغل داشتن، لزوما برای کسی یا جایی کار کردن نیست. منظور خلق درآمد و انجام کاریست که در ازای آن بتوان ورودی مالی داشت.
کجای تعریف توانمند و مستقل شدن زن، اینقدر ترسناک و هنجار شکن است؟
یه سوال مهم تر،
آیا یک زن مستقل نمی تواند یک همسر و مادر عالی و زنی شاد و سلامت باشد؟
به نظرتان چرا ایراندخت کنار می کشد؟
اگر شغلی ندارید، یا به دلایلی باید شغلتان را رها کنید و یا از شغل فعلی تان رضایت ندارید، شما از مخاطبان اصلی این کتاب هستید.