negarden
negarden
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

آرزو هایت را از زبان دیگری بشنوی

جوابای کنکور ارشد اومد .

من مطابق توقعم قبول شدم راستش چیزی بهتر از این انتظار نداشتم ؛ مطابق با تلاشم رتبه گرفتم و مطابق با رتبه ام دانشگاه قبول شدم. اما ته دلم غمگین بودم نه از شانس و اقبالم که معتقدم شانس پاداشه کسیه که لیاقت خودش رو به مسیرش و آینده اش ثابت کرده باشه . بلکه بابت تمامی لحظاتی که با دودلی و شک و سهل انگاری گذروندم .

غمگین بودم و تمام مدت سر کلاس آسیب شناسی روانی به این فکر میکردم که تنها راه امکان پذیر کردن تغییر گذشته با ساختن آینده ای قشنگ ممکنه با درس گرفتن از وقایع و جبران کردن و تکرار نکردم اشتباه ها.

غمگین بودم و لبخند میزدم که یک اقایی که ۶ ماهه باهاشون هم کلاسم اما تاحالا باهم همکلام نشده بودیم اومد جلو و بابت مقدمه ی صحبت هاش عذرخواهی کرد که ببخشید بی مقدمه میخوام این حرف رو بهتون بزنم .

گفت که من رو ۶ ماهه میشناسه و تو این ۶ ماه همیشه به این فکر بوده که روزی استاد یک دانشگاه بزرگ جهانی مثل هاروارد و کمبریج میشم .

گفت و ازش تشکر کردم و رفت .

اما من کنج قلبم توامان با اینکه نور گرمی تابید حفره ای خالی شد .

به این فکر میکردم که چقدر قشنگ بود که آرزوی زندگیم رو از زبان یک ادم غریبه شنیدم .

به این فکر کردم که چقدر در میان عزیزانم احساس تنهایی میکنم چقدر هیچ کدومشون برام همچین آرزویی نمیکنند با اینکه میدونند چقدر برام ارزشمنده .

به این فکر کردم که آیا واقعا آدم های آشنای دور و برم دوستمن ؟ اصلا دوستی رو میشناسند ؟

آیا تو دایره ی درستی قرارگرفتم ؟

بعد که به صرف شام به خانه ی یکی از بستگان رفتم (البته با شیرینی و تظاهر به اینکه از قبولیم خیلی خوشحالم) همه ازم پرسیدن دانشگاهی که قبول شدی کجاست چقدر فاصله داره تا خونه ؟ اوا خیلی دوره که ! جاده اش خطرناکه .

هیچ کدوم به این فکر نمیکردن که رتبه ی دورقمی اوردن واقعا برای من یک حماسه ی بزرگ بود . براش تلاش کرده بودم درسته عالی نیست اما من شجاعانه پا به این عرصه گذاشتم از دل تاریکی ها پا بیرون گذاشتم .

من شجاعتم رو زندگی کردم . در راه رسیدن به آرزوهام قدم گذاشتم و قابل احترامم . برای من اصلا مسیر و زمانش مهم نیست . نفس کاری که کرده بودم درسته کامل نبود اما واقعا قابل ارزش و احترام بود و هست .

خلاصه که ادم دوستای واقعیشو تو شادی و غم هاش میشناسه ...

بعضیا خیلی دورن ولی دوستن

بعضیا خیلی نزدیکن ولی دوست نیستن

احساس تنهاییکنکور ارشد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید