negarden
negarden
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

برای خود ازرده خاطرم

دیروز برای تاب آوریم از تمامی حرفها و برای دلجویی از خود نازنینم یک پازل خریدم ؛ من در کودکی تفریح خیلی عزیزم پازل چینی بود بعدترکه نوجوان شدم وقتی از عالم و ادم میبریدم یک پازل قدیمی را میریختم و از نوع میساختم . و حالا در عنفوان جوانی اخرین راه حلم برای پذیرش اتفاق هایی که دارد میافتد پازل چینی است .

عجیب است که ادم دوباره و چند باره به عادت های کودکیش باز میگردد . پازلی خریدم از محل رویایی که نمیدانم اسپانیا است یا استالیا یا کدام گوشه ی شناخته شده ی دنیا خیلی هم مهم نیست . هرجا که هست از اینجایی که الان من هستم بهتر است .

پازل میچینم و خودم رو پرت میکنم تو دریایی که تکه تکه باید از گوشه ی میز جمعش کنم . پازل میچینم و خودم رو جا میکنم در کلیسایی که شیشه ی خاک گرفته اش درست جا نمیافتد کنار قطعات دیگر . پازل میچینم و به گربه ای که هنوز گوشش را برایش پیدا نکردم لبخند میزنم .

پازل میچینم و به تمامی وقایعی که انگار مقدر شده است که ذره ذره و تکه تکه کنار هم چیده شوند فکر میکنم .

فکر میکنم که شاید نوجوانی خسته از دغدغه های بی راه حلش در نقطه ای از این کهکشان دارد قسمت های تاریک و سرد و پر از ابهام زندگی من را میچیند.

برای خود ازرده خاطر عزیزم پازل میچینم که یادم نرود گوشه های زشت و زیبای این صفحه ی تک تک شده در کنار هم نهایتا تصویری زیبا میسازند که لایق قاب شدن و به یادگار نگه داشتن است .??


پازل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید