نگار سیدی
نگار سیدی
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

همه چیز درباره فیلم گودزیلا در برابر کونگ | آیا ارزش دیدن دارد

در فیلم گودزیلا در برابر کونگ، شما شاهد انفجار و تصاویر خیره‌کننده نورانی از درون کرم‌چاله، بارش‌های طوفانی، پستانداران و خزندگان عظیم‌الجثه، دوزیستان، حشرات و جانورانی هستید که ممکن است ترکیبی از یک یا چند قلمروی‌ حیوانی به همراه مقداری زامبی، ربات و دیو باشند!


این فیلم جسارت آن را دارد که رؤیایی بزرگ و هم‌زمان دیوانه‌وار و صمیمانه را به تصویر بکشد. با وجود این، فیلم گودزیلا در برابر کونگ، در قالب اثری بزرگ‌‌مقیاس و پر‌زد‌و‌خورد در لحظاتی همچون یک کرِئوگرافی جذاب و پرتکاپوست؛ درست مانند کونگ که با جثه عظیمش در میان جنگل‌ها، فضاهای گرمسیری، ساختمان‌ها و محیط‌های شهری همچون فضانوردی روی ماه جست‌وخیز می‌کند. فیلم گودزیلا در برابر کونگ، احتمالاً بهترین فیلم استودیویی امسال باشد؛ حتی اگر هم نباشد، بی‌شک سرگرم‌کننده‌ترین آن‌هاست.
گودزیلا در برابر کونگ را آدام وینگارد کارگردانی کرده است و اریک پیرسون و ماکس بورنستین (که اولین فیلم این مجموعه را نوشت) نویسندگی آن را بر عهده داشته‌اند. فیلم حاضر سنت این مجموعه را در انتقال داستان اصلی درباره پروژه مونارک ادامه می‌دهد. اولین فیلم این مجموعه گودزیلا برخورد نزدیک با گونه کایجو (با عنوان اصلی Close Encounters of the Kaiju Kind) بود که در آن به سبک اسپیلبرگی از موجودات جادویی و شگفت خود رونمایی کرد؛ همچنین پیش‌فرض اصلیِ داستان این فرانچایز را بنا گذاشت که موجوداتی غول‌پیکر و قدیمی‌تر از دایناسورها زمانی روی زمین زندگی می‌کردند و از اشعه باقی‌مانده از بیگ‌بنگ تغذیه می‌نمودند. اما پس از اینکه سطح این انرژی کم شد، در زمین توخالی به خواب زمستانی فرو رفتند تا اینکه انسان‌ها با آزمایش‌های هسته‌ای و استخراج معادن خواب آن‌ها را آشفته کردند.
این پیش‌فرض به نوعی فلسفه تبدیل شد و در باقی فیلم‌ها هم ادامه پیدا کرد. فرضی مبنی بر اینکه کایجو از ما متنفر نیست. حتی آن‌ها عمداً به ما آسیب نمی‌زنند (هرچند هر‌از‌گاهی از خوردن یک میان‌وعده آدمیزادی هم لذت می‌برند). آن‌ها فقط حیواناتی هستند که برای حفظ قلمروشان و تسلط بر دیگری با هم رقابت می‌کنند. اگر ما قرن‌های متمادی با زمین شبیه توالتی بزرگ رفتار نمی‌کردیم، آن‌ها همچنان موجوداتی افسانه‌وار باقی می‌ماندند که درباره‌‌شان صحبت می‌شد، اما هرگز دیده نمی‌شدند.

فیلم‌های این مجموعه بیش از دیگر نمونه‌ها به دنیای سینمایی مارول شبیه بودند؛ اما در این میان، اولین فیلم مجموعه یعنی گودزیلا کمترین سازش را از خود نشان داد؛ درحالی‌که کایجو هرگز در قالب خدمتکاران دنیای تجارت فرو نمی‌رود. در دنیای سینمایی مارول، خلع‌‌سلاح‌کننده‌ترین چیز، هراس، اندوه و ناباوری انسان‌هاست. انسانی که از تهدیدهای احتمالی انقراض بشر طفره می‌رود. او نمی‌پذیرد که قادر نیست با آن‌ها مبارزه کند، شکستشان بدهد یا حتی با آن‌ها مذاکره کند. او فقط می‌تواند با این تهدیدها هم‌زیستی کند. به همین دلیل تصاویر سربازان، تانک‌ها، هواپیماها و حتی ناوهای جنگی‌ای که این جانوران را بمباران می‌کنند، بسیار پوچ به نظر می‌رسد؛ آن‌ها مانند غارنشینانی هستند که به سمت خورشید سنگ پرتاب می‌کنند!
در ابتدا به نظر می‌رسد که فیلم گودزیلا در برابر کونگ از سنت‌ فیلم‌های فاجعه زیست‌محیطی فاصله دارد. در اینجا خبری از شروع‌های هشداردهنده و ویرانگر فیلم‌های دیگر مجموعه نیست. ظاهراً همه چیز تحت کنترل است. اژدها به زیر سطح آب‌ها رفته و خبری از او نیست. اما طولی نمی‌کشد که نیروهای پلید، او را وادار به بازگشت می‌کنند. سکانس دلربا و جذاب ابتدایی فیلم نشان می‌دهد که کینگ‌کونگ، پس از اینکه طوفانی جزیره جمجمه را از بین برده، به یک مرکز تحقیقاتی منتقل شده است؛ مکانی محصور که با کمک واقعیت مجازی، مدل شبیه‌سازی‌شده زیستگاه جنگلی کونگ است. در آنجا، یک دکتر زبان‌شناس و انسان‌شناس به نام آیلین اندروز (با بازی ربکا هال) روی او مطالعه می‌کند. همچنین میان کینگ و جیا، دختر‌خوانده ناشنوای اندروز و تنها بازمانده قبلیه ایوی، ارتباطی ویژه برقرار است.
اندکی بعد، گودزیلا، که از زمان کشتن اژدهای سه‌سر و فرازمینی گیدورا دیده نشده بود، به مرکز تحقیقاتی ایپکس سایبرنتیک در پنساکولای فلوریدا حمله می‌کند. مارک راسل (با بازی کایل چندلر) دانشمند مونارک است. او پدر مدیسون راسل (با بازی میلی بابی براون) نجواگر اژدها و همسر سابق دانشمند یاغی مونارک، اما راسل (با بازی ورا فارمیگا) است که در فیلم قبلی به یک اکوتروریست تبدیل شد. مارک رو به دخترش می‌گوید: «گودزیلا مردم را می‌کشد و ما نمی‌دانیم چرا»

سازندگان فیلم تلاش زیادی نمی‌کنند که داستان پیش‌بینی‌ناپذیر باقی بماند؛ در عوض تظاهر می‌کنند که ما مخاطبان نمی‌توانیم مسیر پیش‌روی داستان را حدس بزنیم! در‌حالی‌که فیلم‌نامه از همان ابتدا در کمال صداقت و شفافیت، موقعیت‌ها را به گونه‌ای طرح‌ریزی می‌کند که بتوانیم از قبل درباره وقایع آینده باخبر باشیم؛ برای مثال، در صحنه‌ای از فیلم، شخصیت والتر سیمونز (با بازی دمیان بیچیر) مدیر‌عامل اجرایی و بنیان‌گذار ایپکس را می‌بینیم. او می‌خواهد نیتن لیند (با بازی الکساندر اسکاشگورد) متخصص زمین توخالی را متقاعد ‌کند که برای دسترسی به منبع قدرتی باستانی، هدایت سفری به این ناحیه را به عهده بگیرد. سیمونز در ظاهر ادعا می‌کند که هدفش نجات بشر است و از نیتن می‌خواهد در این مسیر به او کمک کند. اما به‌راحتی می‌توانیم هدف واقعی او را حدس بزنیم:‌ بله، او این قدرت باستانی را برای پروژه جاه‌طلبانه خودش نیاز دارد. بنابراین پیرنگ داستانی فیلم را تا حدود زیادی می‌توان پیش‌بینی کرد و فقط سه سؤال اصلی باقی می‌ماند: چه زمانی کونگ و گودزیلا اولین مبارزه را انجام می‌دهند؟ چه‌کسی در اولین مبارزه و بازی برگشت آن پیروز خواهد شد؟ و اینکه چه زمانی گودزیلا و کونگ یک تیم می‌شوند؟ این ها مواردی هستند که در نقد فیلم گودزیلا در برابر کونگ از اهمیت بالایی برخوردارند.

در این بین، مدیسون کارهای یک پادکست‌ساز افشاگر و محقق ایپکس به نام برنی هیس (با بازی برایان تایری هنری) را دنبال می‌کند و از راه دور با او در ارتباط است. نگرش بدبینانه و جستجوگر برنی همان ‌چیزی است که کنجکاوی نوجوانانه مدیسون را بر‌می‌انگیزد. مدیسون به صدا و حرف‌های برنی کاملاً اعتماد دارد؛ به‌قدری که برای پیدا‌کردن او سفری جاده‌ای را آغاز می‌کند. یکی از دوستان مدیسون به نام جاش ولنتاین او را در این سفر همراهی می‌کند؛ کاراکتری با بازی جولین دنیسون که متأسفانه به اندازه کافی بدان پرداخت نشده و انگار به داستان تحمیل شده است. او شخصیتی لوس، وابسته، پرحرف و خوره است که شخصیت برادلی وایتفورد در فیلم قبلی را به یاد می‌آورد. مدیسون در یکی از فجایع کایجوی فیلم اول، برادرش و در گودزیلا: سلطان هیولاها (با عنوان اصلی Godzilla: King of the Monsters) مادرش را از دست داده است. اما در پایانِ گودزیلا در برابر کونگ، او از طریق شخصیت برنی گویی برادری بزرگ‌تر به دست می‌آورد و خودش نیز در برخی صحنه‌ها، به مادری غرغرو و مهربان برای جاش بدل می‌شود.

این حماسه سرشار از جلوه‌های ویژه، به‌شکلی متناقض، ویترینی برای نمایش توانایی‌های بازیگری برجسته یعنی تری نوتاری است. البته این مایه رسوایی است که اسم نوتاری، بازیگر نقش کونگ در این فیلم و کونگ: جزیرۀ جمجمه (با عنوان اصلی Kong: Skull Island)، در میان بازیگران اصلی دیده نمی‌شود. علاوه‌بر او می‌توان به تی.جی. استورم اشاره کرد که در سه فیلم دنیای سینمایی هیولاها در نقش گودزیلا حضور پیدا کرده است.

علمکرد استورم در نقش گودزیلا اگرچه کمتر به چشم می‌آید، به همان نسبت چشمگیر است. او از ظرافت، استعداد و مهارت ویژه کونگ در کار با سلاح بی‌بهره است، اما در عوض با درنده‌خویی، جثه سنگین خود و البته نفس اژدها آن را جبران می‌کند. گودزیلا مانند سبک آدم‌کشی جیمز گاندولفینی در نقش تونی سوپرانو، از کوره درمی‌رود و با جثه بزرگ خود به هر موجود ابلهی که مقابلش می‌ایستد، به‌شدت ضربه می‌زند. او با خشم و عصبانیت، در‌حالی‌که نوری در چشمانش برق می‌زند، بلوک‌های شهری را ویران می‌کند.
در صحنه‌ای از فیلم، در مجموعه‌ای از نماهای نزدیک و نماهای معکوس پیوسته، گودزیلا و کونگ را می‌بینیم که به چشمان یکدیگر خیره شده‌اند و هرکدام از آن دو سعی می‌کند دیگری را بترساند. گودزیلا ترکیبی از حس کنجکاوی، خشونت و وحشیگری را از خود نشان می‌دهد و البته هم‌زمان به قواعد بازی پایبند می‌ماند. به همین دلیل است که برای شجاعت کونگ و امتناع او از تسلیم‌شدن احترام قائل است. نگاه گودزیلا به کونگ در انتهای فیلم تا حدودی نگاه‌های خیره کلینت ایستوود را به خاطر می‌آورد. موسیقی تیتراژ پایانی، پس از آن مبارزه نفس‌گیر انتهایی و همراهی گودزیلا و کونگ با یکدیگر، جذاب، فوق‌العاده و البته غیرمنتظره است. می‌توانیم فرض کنیم که در حال شنیدن بارانی معروف آبی‌رنگ (با عنوان اصلی Famous Blue Raincoat) از لئونارد کوهن هستیم:‌

چهمی‌توانمبگویم؟گمانکنمدلمبرایتتنگشده.‌فکرکنمکهدیگرتورابخشیده‌ام.خوشحالمکهدرمسیرزندگی‌ا‌مقرارگرفتی.

بسیاری از فیلم‌های اکشن محل تلاقی جذابی از گردن‌کلفت‌های خونسردی است که برای جنگیدن علیه تهدیدی فوری، اختلافات خود را کنار می‌گذارند، با یکدیگر متحد می‌شوند و قدرت‌هایشان را روی هم می‌گذارند. قدرت زیاد گودزیلا، تاکتیک‌های زیرکانه کونگ و مشت‌های محکمی که آن دو به سمت یکدیگر روانه می‌کنند، مبارزه خیابانی دونفره میان رجی هاموند (با بازی ادی مورفی) و جک کیتس (با بازی نیک نولتی) در فیلم ۴۸ ساعت (با عنوان اصلی ۴۸.Hrs) را به ذهن می‌آورد. همچنین تیم واحد شدنِ کونگ و گودزیلا برای شکست مکا گودزیلا در فصل انتهایی فیلم، مشابه همکاری هاموند و کیتس است. هاموند و کیتس قبل از اینکه برای دستگیری بیلی و گانز تیمی واحد تشکیل دهند و شروع به همکاری کنند، از سیستم خودشان خارج می‌شوند.

ادامه دارد....

منبع: فیلیمو شات

گودزیلاکینگ کونگفیلم سینماییفیلم خارجیفیلم اکشن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید