پارسال بود که به واسطه دوست عزیزی با کتابی آشنا شدم به نام «مرثیۀ یک انقلابی رمانتیک برای جذابیت آشکار بورژوازی» نوشته بهمن کیارستمی و دیگران، همراه با دی وی دی حاوی فیلم وعکسهای جذاب و روایتی به لهجه زیبای بوشهری از سرگذشت دو کشتی بسیار مجلل و باشکوه ایتالیایی به نامهای رافائل و میکل آنژ و سرنوشتی که در گذر زمان، در ایران پیدا کردند.
در سال 1958م، خطوط کشتیرانی ایتالیا، پروژۀ ملی ساخت دو کشتی مسافرتی اقیانوسپیمای لوکس به نامهای رافائل و میکلآنژ را آغاز کرد. در سال 1965م کشتی میکلآنژ به آب انداخته شد و کمی بعد رافائل نیز به میکلآنژ پیوست و هر دو به عنوان سمبل افتخار صنعت ایتالیا سفرهای خود را بین بندر جنوا و نیویورک آغاز کردند.
این دو کشتی مجلل که سالنهای متعدد اجتماعات به سبک آرت دکو، سالنهای نمایش، کلیسا، باشگاه ژیمناستیک، استخرها و آسانسورهای متعدد و انبارهایی با ذخیره غذایی شش ماهه داشتند؛ هزینههای گزافی را به دولت ایتالیا، در میانه دهۀ هفتاد، همزمان با بحران نفت، تحمیل میکردند؛ تحت فشارهای داخلی، به مبلغ 4 میلیون دلار، به محمدرضاشاه پهلوی (در قبال بدهی سنگین ایتالیا به ایران) به ایران فروخته شدند.
در سال 1356 رافائل در بندر بوشهر و میکلآنژ در بندرعباس با خدمۀ ایتالیایی مستقر شدند تا جهت اسکان پرسنل مجرد نیروی دریایی ایران و برگزاری مراسم و مهمانی از آنها استفاده شود و حتی برای میکلآنژ در بندرعباس، اسکلۀ اختصاصی ساخته شد.
مردم عادی و کنجکاو شهر آنان را چون دو فرشتۀ سپید و عروسی پرکرشمه و ناز در میان کشتیهای سیاه و زنگزده و زشت میبینند و به غایت مسحور این دو میشوند.
در ابتدای امر، بازسازی اساسی این دو در دستور کار نیروی دریایی قرارگرفت؛ اما کارشناسان ایتالیایی بازسازیشان را مقرون به صرفه ندانستند و کشتیها را پیرتر از آن دانستند که دوباره راهی دریا شوند و سرانجام این پروژه متوقف گردید.
مردم همچنان در آرزوی ورود به کشتیها لحظه شماری میکردند تا آنکه پس از مدتی درها به رویشان باز شد. آنان که اجازۀ رفت و آمد به آن فضای شیک را یافته بودند، مبهوت و شیفتۀ این دو کشتی عظیم میشوند و بسیاری از آنان برای اولین بار محیطی مجلل، تماشای فیلم و دنیایی جدید و شگفتانگیز را در این کشتیها، تجربه میکنند.
بومیانی که همواره عادت به دزدی از کشتیهای دیگر داشتند، حالا دیگر در مقابل این دو قوی زیبا، نه تنها دست از پا خطا نمیکردند، بلکه برای ورود به آن، خود را میآراستند.
با نزدیک شدن انقلاب، خدمۀ ایتالیایی دو کشتی، ایران را به قصد کشورشان ترک کردند و کشتیها به نیروی دریایی ایران برای نگهداری و اداره سپرده شدند.
با شروع التهابات سیاسی در قبل و اوایل انقلاب، زمزمههایی آغاز میشود که علناً به تحریک بومیان و مردم و نظامیان میپردازد؛ که این دو کشتی نمادی از طاغوت و مرکز فساد هستند، تا آنجا که قاطعانه حکم غارتشان صادر میشود که {همه چیز آن از شیر مادر نیز حلالتر است و این نمادهای اشرافیگری باید نابود شوند}.
حال دیگر آن دوشیزگان بکر و شرمگین، در چشمان مردم سلیطگانی بدکاره و رسوا به نظر میآمدند که تبدیل به سمبل دشمن شده بودند. زخمها و دملها ترکیدند و دیگر آن حس احترام به قوی زیبای باشکوه ، تبدیل به حس خشم و نفرت و چپاول و غارت شده بود.
گرچه افسران از تخریب کشتی ها سر باز زدند، اما درجهدارهای نظامی با تبرهای آتشنشانی به جان کشتیها افتادند و تا آنجا که از دستشان برمیآمد، تخریبشان کردند. مردم عادی نیز هر آنچه که بوی خارجی می داد و قابل غارت شدن بود را با خود به یغما بردند و پس از آن، این دو سرمایه ملی کشور را به آتش کشیدند.
با آغاز جنگ و خطر بمباران بوشهر، رافائل توسط یدککش حدود یک کیلومتر جابجا میشود و به نزدیکی نیروگاه اتمی بوشهر منتقل میشود و در آبان 62 مورد هدف هواپیماهای عراقی قرار میگیرد و کمی بعد مورد اصابت یک کشتی باری ایرانی قرار گرفته و کاملا غرق میشود. اما این پایان هجومها به رافائل نبود و پس از آن مورد هجوم غواصان محلی قرار گرفته و هرآنچه در سالنها و کابینهایش باقی مانده بود، به یغما میرود و کم کم به زیستگاه مناسب آبزیان دریایی تبدیل میشود.
از سوی دیگر میکلآنژ که تا چند سال پس از انقلاب هنوز در اختیار نیروی دریایی ایران بود ، پس از جداسازی تجهیزات و لوازم باقیمانده قابل استفادهاش، به یک شرکت اوراقچی پاکستانی-بنگلادشی فروخته شد و در سال 70 پس از انتقال به پاکستان، در ساحل گدانی این کشور به طور کامل اوراق شد و این پایان زندگی تلخ این کشتی زیبا و باشکوه بود.