یادداشتی در مورد پایان یافتن سریال Game of Thrones
تاریخ نگارش: ۳۱ اردیبهشتماه ۱۳۹۸
بالاخره سریال محبوب و پرطرفدار Game of Thrones یا «بازی تاج و تخت» هم پس از هشت سال به ایستگاه پایانی رسید و با پخش جهانی قسمت ششم و پایانی فصل هشتم در روز دوشنبه، ۳۰ اردیبهشت (به وقت ایران) به طرفداران پرشور خود بدرود گفت. اما این بدرود آنطورکه از قبل از آغاز پخش فصل هشتم انتظار میرفت، خوشایند و به یادماندنی نشد. تقریباً اکثر بینندگان و طرفداران GOT از فصل هشتم نارضایتی زیادی دارند و فیلمنامهی فصل آخر را بسیار ضعیف و غیرمنطقی توصیف کردهاند؛ بهطوریکه در زمانی که در حال نگارش این یادداشت هستم، حدود یک میلیون و چهارصد هزار امضاء برای ساخت دوبارهی فصل هشتم با نویسندگی نویسندگان باصلاحیت و لایق، جمعآوری شدهاست. البته اگر چند ده میلیون امضاء هم جمع شود، دیگر خبری از بازسازی فصل هشتم نخواهد بود اما همین حرکت نشاندهندهی میزان نارضایتی طرفداران GOT از فیلمنامهی فصل آخر است.
نارضایتی را به ضعف فیلمنامه محدود میکنم، چون بقیهی عوامل کار خود را به همان خوبی هفت فصل پیش انجام دادند؛ از بازی چشم نواز بازیگران گرفته تا کارگردانی حرفهای کارگردانان این فصل، همه به همان کیفیتی بود که در طول تماشای این هفت فصل به آن عادت کرده بودیم (البته با چشم پوشی از سوتی لیوان استارباکس و بطری آب معدنی!). اما آنچه که هر اپیزود بینندگان را آزار میداد، فیلمنامهی سطحی، پر از باگ و پرشتاب فصل آخر بود، بهطوریکه وقایع داستان به نحوی پیش میرفت که انگار تولیدکنندگان و نویسندگان فقط میخواستهاند که سریال هر چه زودتر تمام شود.
نارضایتی ما از GOT وقتی باید شروع میشد که اعلام گردید فصل هشت، آخرین فصل خواهد بود و فقط در قالب شش اپیزود پخش خواهد شد. به سرانجام رساندن این حجم از شخصیت پردازیهای دقیق و جزئی و پاسخ دادن به پرسشها و معماهای پرشماری که در ذهن بینندگان به وجود آمده بود، بسیار بعید به نظر میرسید اما طرفداران GOT آنقدر به تیم سازندهی سریال محبوبشان در این سالها ایمان پیدا کرده بودند که اصلاً مواجهه شدن با یک پایان سطحی و مضحک به ذهنشان خطور نمیکرد.
با این وجود فصل آخر سرشار از اتفاقات غیرمنتظره و غیرقابل پیشبینی بود و بر بسیاری از تئوریهای طرفداران که قبل از آغاز پخش فصل هشتم، مطرح شده بود، خط بطلان کشید. طرفدارانی که اگر بر مسند نویسندگی فصل آخر مینشستند، شاید الآن با پایانی بسیار لذتبخشتر و بهیادماندنیتر مواجه بودیم! نویسندهی مجموعه رمانهای «نغمهی یخ و آتش»، جورج آر. آر. مارتین، که GOT بر اساس آن ساخته شده است، پیشتر بیان کرده بود که «بازی تاج و تخت» میتواند تا سیزده فصل بدون اینکه از جذابیتش کاسته شود، ادامه پیدا کند و الآن که با پایان سریال در فصل هشت مواجه شده ایم، این حرف مارتین را به خوبی درک میکنیم! در واقع، افت سریال از زمانی شروع شد که اتفاقات سریال از کتابها جلو افتاد، اما میزان افت آنقدری نبود که موجب رنجش طرفداران چندسالهی آن شود. در حالی که افت روایتی و داستانی فصل هشتم آنقدر فاحش و فجیع بود که موجب اعتراض شدید طرفداران واقعی شده است و خداحافظی آنها با سریال را علاوه بر اینکه سخت کرده، تلخ و ناخوشایند نیز نموده است.
شبکهی HBO که تولیدکننده و پخش کنندهی GOT در این چند سال بود، در اثنای پخش فصل هشتم اعلام کرد که اسپینآفهایی از دنیای آتش و یخ مارتین در دست تولید است و اولینشان سال آینده پخش خواهد شد. خبری که میتواند تا حدی درد طرفداران وفادار GOT را از رکبی که در فصل هشت خوردند، التیام بخشد و علاوه بر امیدبخشی به آنها، سود دهی و موفقیت اسپینآفها را هم تا حدی تضمین کند.
خودم تابستان سال 1396 بود که با GOT آشنا شدم و تا قبل از انتشار فصل هشتم در بهار 1398، واقعاً مسحور و شیفتهی این اثر منحصربفرد تلویزیونی شده بودم و برای شروع فصل آخرش مثل خیلی از افراد لحظه شماری میکردم و منتظر بودم حماسهای که چندسال است طرفدارهای زیادی را با خود همراه کرده است، به زیباترین شکل ممکن و در اوج از قاب تلویزیون پربکشد، اما فصل هشتم یک تنه هر آنچه در این چند سال رشته شده بود را نه تنها پنبه کرد که سوزاند. قبلتر هنگامیکه دوستان و اطرافیانم از من سؤال میکردند که بهترین سریالی که دیدهای، چیست بین GOT و Breaking Bad مردد میماندم ولی در نهایت GOT را برمیگزیدم. اما در حال حاضر با توجه به افت شدید GOT در فصل آخرش، با قاطعیت و جرئت میتوانم بگویم که Breaking Bad بهترین سریال تاریخ تلویزیون است!
دلخوشیام الآن این است که در تابستان پیشرو خواندن مجموعه کتابهای «نغمه یخ و آتش» را شروع کنم و از فاصلهی نزدیکتر و با آزادی خیال بیشتری پیچیدگیها و زیباییهای منحصربفرد دنیای فانتزی مارتین را لمس کنم و پیشنهادم به شما هم این است که هیچوقت لذت خواندن رمان را از دست ندهید و به هیچ وجه به اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی آنها بسنده نکنید که جهانی که کتاب به روی خوانندگان میگشاید بسیار عمیقتر و زیباتر از جهانی است که نمایشگر دوبعدی سینما یا تلویزیون برایمان ترسیم میکند.
سخن آخرم این است که درست است که بازی پیتر دینکلج تا پایان فوق العاده ماند، کارگردانی ساپوچنیک همچنان مثال زدنی است و موسیقی درخشان رامین جوادی بهیادماندنی و جاودانه شد، اما این فیلمنامه یا قلب تپندهی GOT بود که در فصل آخر دچار سکته شد و باعث شد شاهکاری که مرزهای تولید تلویزیونی را جا به جا کرد، ایست قلبی کند...
اگر فصل اول تا هفتم GOT را «فوق العادهی دوست داشتنی» بنامم، فصل اول تا هشتم آن را باید اینطور توصیف کنم: «مزخرف دوست داشتنی»!
این متن یک پینوشت مفصل هم دارد. این پینوشت در واقع نظر منِ اکنون دربارهی نوشتهی منِ پنج سال پیش است (تاریخ نگارش: 8 آذرماه 1403):
🧐 خودِ پیشین زیر ذرهبین خودِ اکنون
متنی که خواندید و بیش از پنج سال از نوشتنش میگذرد، جزو نخستین متنهای جدیای است که در وصف و کنکاش آنچه تماشا میکردم، نوشتم. خواندن دوبارهی این یادداشت، چیزهای مختلفی را درونم زنده کرد و مسیرهای رفته و نارفتهای را پدیدار.
«ایست قلبی یک شاهکار»، سرشار از اشتباهات مختلف ویرایشی و نگارشی است. نیمفاصلههای ضروری غایبند، چند غلط املایی به چشم میخورد، برخی جملات بیش از حد طولانیاند، کلیشههای نوشتاری توی ذوق میزنند، لحن متن میان نوشتار ادبی و محاورهی روزمره سرگشته است و... . کاملاً مشخص است که در یک فضای احساسی برخاسته از سرخوردگی پایانبندی یک سریال محبوب، مشغول آزمون و خطا بودهام؛ یک رمیدگی خام با چاشنی تکهچسبانهای تقلیدگرانه! بااینهمه، خلاقیتهای دلنشینی هم در جایجای متن یافت میشود که مرورشان برایم لذتبخش است.
جدای از نکات قالبی و زبانی، این چند نکتهی کوتاه هم دربارهی نظرات پنج سال پیشم دربارهی سریال گیم آو ترونز و حواشیاش، جالبتوجه است (حداقل برای خودم!):
۱) همچنان معتقدم گات پرشکوه، در ایستگاه پایانی حیف شد! اما دریغا که در بیشتر اوقات زور آفرینش هنری به اقتضائات بازار صنعت سرگرمی و الزامات سرمایهداری نمیرسد.
۲) هیجان و انتظار هواداری در آستانهی پخش فصل پایانی سریال، واقعاً کمنظیر و مثالزدنی بود. عدهای جدیجدی برای پیروزی جبههی حق جان اسنو و رفقا بر جبههی باطل نایتکینگ و مسخّران عنودش، به درگاه حق تعالی دست دعا دراز کرده بودند!
۳) برای یک پایانبندی درخور و ماندگار، گات باید حداقل دو سه فصل دیگر ادامه پیدا میکرد؛ اما با پذیرش این تصمیم که سریال در فصل هشتم به پایان برسد، بهنظرم پایانبندی و فرجام داستان آنقدرها هم کممایه و فاجعه نبود!
۴) امیدوارم سریال «خاندان اژدها» (اقتباس نمایشی دیگری از جهان فانتزی مارتین) که تا الآن دو فصلش منتشر شده به سرنوشت «بازی تاج و تخت» دچار نشود.
۵) با عرض پوزش از منِ پنج سال پیش، الآن با قاطعیت و جرئت نمیتوانم بگویم که Breaking Bad بهترین سریال تاریخ تلویزیون است!
۶) آن تابستانی که قرار بود خواندن مجموعه کتابهای «نغمهی یخ و آتش» را شروع کنم، هنوز فرانرسیدهاست!
۷) هنوز هم -ابتدا به خودم- توصیه میکنم که اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی را جایگزین لذت خواندن رمان نکنید.
در پایان، بااینکه متن پرعیب «ایست قلبی یک شاهکار» سندی برای ضعفها و نابلدیهای پیشینم است (ضعفهایی که بعضیهایشان هنوز کموبیش گریبانم را میگیرند)، اما متنی ژاژ و یاوه نیست. ترکیبها و جملات دلچسبی هم لابهلای ترّهاتم یافت میشوند که درمجموع، باری دیگر مرا به این توصیف میکشانند: «مزخرف دوستداشتنی»!