به نام خداوند جان و خرد
[این مطلب را 16 مرداد امسال نوشتم و منتشر کردم. بااینکه چند وقتی است اجرای نمایش «نبرد رستم و سهراب» به پایان رسیده، خوانش دوبارهی آنچه از این اثر دریافتم (بهویژه بند آخر)، هم شیرین است و هم یادآور پژواک حماسه در دریچههای قلبم!]
🌃 شنبه شب، به تماشای #نمایش «نبرد رستم و سهراب» نشستم. اثری دیگر از #حسین_پارسایی که پیشازاین هم نمایشهای فاخر، دهانپرکن و خبرسازی را به روی صحنه بردهاست. «بینوایان» و «هفتخوان اسفندیار»اش را دیدهام. بااینکه «اهل #تئاتر» نیستم -و خیلی از آنهایی هم که برای تماشای چنین آثار پرخرج و پربازیگری میآیند به آن معنا اهل تئاتر نیستند-، از تماشای هر سه نمایش لذت بردم. معمولاً جذابیتهای نمایشی این سنخ آثار آنقدری هست که همه کموبیش لذت میبرند و ناراضی از سالن بیرون نمیروند. استفاده از بازیگران حرفهای سطح اول سینما، دکور عظیم و پرجزئیات، نورپردازیهای شگفتانگیز، موسیقی متن جادویی، طراحی حرکتی چشمگیر و روایت پرکشش، کلیتی را میسازند که واقعاً صفت «فاخر» به آن میچسبد.
🎭 «#نبرد_رستم_و_سهراب» برخلاف نمایشهای قبلی پارسایی در فضایی باز و صحنهای بسیار بزرگتر طراحی شدهاست. خود کارگردان در مصاحبهای اشاره کرده که با بهرهگیری از عناصر #تعزیه تلاش کردهاند یک نمایش آیینی ایرانی را اجرا کنند. درهمآمیزی پاسداشت #میهن با سوگی حماسی در زمینهی یکی از آشناترین داستانهای شاهنامهی #فردوسی که نمادی برجسته از #فرهنگ کهن ایرانی است، بار سنگینی بر دوش سازندگان این اثر بودهاست.
📝 در این متن قرار نیست «نقد تئاتر» کنم؛ چراکه نه سوادش را دارم و نه صلاحیتش را. بااینحال، نظرم را دربارهی آن بخشهایی که بیشتر به چشمم آمده، در میان میگذارم:
🌀 با توجه به ماهیت اقتباسی اثر، شیوهی روایتگری آن از #روایت خطی اصل داستان در #شاهنامه متفاوت است. نمایش در حالی شروع میشود که رستم از درد مرگ فرزند به دست خویش، به فغان است و در تیرگیهای وجودش غلطان. در گذشتهنما(فلشبک)هایی، پیوسته از پشیمانی پس از وقوع به بیخبری پیش از وقوع منتقل میشویم. این رفتوبرگشتها، با شکست زمانی و درهمآمیزی جهان درون و بیرون رستم، روایت خلاقانهای را شکل میدهند که نابهنگامی عاقبت و جفای چرخ و روانهای پاک و پلید و ارادهی دادار و کردار گردانسپهر را یکجا جلوی دیدگان میآورند؛ اگرچه ممکن است اینگونه روایتپردازی غیرخطی برای برخی از تماشاگران اندکی گیجکننده بوده باشد.
😶 در یک اثر نمایشی، مهمترین چیزی که برایم بیشترین اهمیت را دارد، #شخصیتپردازی است. با اینکه در یک نمایش دوساعته و آن حجم از رویدادهای داستانی، فرصت چندانی برای ژرفابخشی زیاد به شخصیتها وجود ندارد، اما انتظار بیشتری در این زمینه داشتم. بهجز شخصیت #رستم که بهخوبی پرداخت و کنکاش شدهبود، شخصیتهای دیگر اغلب در سطح مانده بودند.
👺 گروه بازیگری اغلب کارکشته و کاربلد بودند، اما در این میان بانیپال شومون (در نقش آکومنه) بسیار درخشان ظاهر شد. شومون در نمایش #هفتخوان_اسفندیار هم که نقش گرگسار را برعهده داشت، یک سروگردن بالاتر از دیگر بازیگران بود. بهویژه بازی با صدایش مثالزدنی است و به عمق جان مخاطب مینشیند. در هر دو نمایش هم، پس از پایان و هنگام حضور تکتک عوامل بر روی صحنه، بیشترین تشویق را از سوی تماشاگران دریافت کرد.
🧝🏼♀ از نوع پرداخت شخصیت «گردآفرید» (با بازی پردیس احمدیه) خوشم نیامد. ویژگیهای بزمیاش بر رزمیاش میچربید و در لحظاتی هم اندکی زننده میشد. بههرحال، پیش از تماشای نمایش انتظار متفاوتی از این شخصیت داشتم.
🎙️ «نبرد رستم و سهراب» نه نمایش موزیکال است و نه کنسرت-نمایش. بااینحال، علی زندوکیلی (در نقش سیرنگ) چند قطعه اجرا میکند که همگی بخشی از داستان و فضای احساسی حاکم بر آن را بازگو میکنند. زندوکیلی هم خوب و بهاندازه ایفای نقش کرد و هم دلنشین خواند.
⚔️ این نمایش بیش از آنکه دربارهی نبرد رستم و سهراب باشد، دربارهی نبرد رستم با خویشتن خویش است. آکومنهی ملامتگر و زبانتیغ دوشادوش با سیرنگ خردگرا و قرارجو، پلیدی و پاکی وجود رستم را نمودارند. مواجههای بیپرده با تاریکیهای درون که در پیکار ننگ و نام، رخی دیگرگونه از رستم دستان را نمایان میکند. تهمتن که در بزرگترین نبردها و مهلکترین پرتگاهها چنان میکرد که کس نتوانست، این بار در بزرگترین نبرد -که همانا نبرد با خود است- بسی درمانده میشود. وجودی چنان چاکچاک که هیچ برگستوان و ببر بیانی را یارای تابآوری نباشد. رستمی که همواره در آوردگاههای گوناگون همآغوش #مرگ بوده، این بار حقیقت مرگ چنان روحش را میخلد که مبهوت #سرنوشت میشود:
«اگر مرگ دادست بیداد چیست؟ / ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟»