معرفی مستند «سامسارا»
این مطلب پیش از این با همین عنوان در تاریخ ۱۸ دیماه ۱۳۹۹ در «پایگاه خبری دانا» منتشر شدهاست.

«سامسارا» (Samsara) مستندی است به کارگردانی ران فریک و تهیه کنندگی مارک مگیدسون که در سال 2011 برای نخستینبار در جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو به نمایش درآمد. این فیلم حاصل چهار سال فیلمبرداری در بیش از 25 کشور جهان است. عنوان مستند برگرفته از مفهوم سامسارا یا تناسخ است که در آیینهای هندو و بودا به چرخهی زندگی و مرگ و انتقال روح از جسمی مرده به جسمی نوزا و نیز تکرار زایش و مرگ گفته میشود.
یکی از مهمترین ویژگیهای جالب توجه این اثر، نداشتن گوینده است. معمولاً در بیشتر فیلمهای مستند، یک نفر بهعنوان راوی اطلاعات مربوط به هر صحنه از مستند را همزمان با پخش تصاویر بازگو میکند تا بیننده از آنچه در پیش چشمانش میگذرد مطلع شده و با اثر ارتباط بهتر و دقیقتری برقرار سازد. در بعضی آثار هم حتی خود راوی بهعنوان یکی از شخصیتهای اصلی در فیلم حضور فعال دارد و با توجه به تجربیات و احساسات شخصی و از دید خود به بیان روایت یا پیامهای مدنظر اثر میپردازد یا اینکه جملات سرشار از اطلاعات و نظریه را در قامت یک مجری به مخاطب تحویل میدهد. اما سامسارا بههیچوجه اینگونه نیست و هیچ کلام و گفتاری پیکرهاش را خدشهدار نکردهاست. زبان سامسارا زبان تصویر محض است و در کنار این تصاویر اعجابآور و گویا، قطعات موسیقی روحانگیز و شنیدنی نیز بر شگفتی این اثر افزودهاند.
بیان تصویری «سامسارا» آنقدر گسترده و بیکران است که هیچگاه نمیتوان خوانش واحد و مشخصی از آن ارائه داد؛ هر بینندهای که به تماشای «سامسارا» مینشیند، با توجه به معانی ذهنیاش، فرهنگ و محیط تربیتیاش، درکش از زندگی و انسان و جهان، و دیگر متعلقات وجودیاش، ممکن است برداشتی منحصربهفرد از این اثر هزار رنگ و هزار طعم و هزار رایحه داشته باشد. شاید یکی بگوید که «سامسارا» نشاندهندهی غوطهوری انسان در زبالههای مدرنیته بوده و دیگری بیان کند که تنوع فرهنگی و نسبیت معنای زندگی و ارزشهای نهفته در آن، پیام اصلی این اثر است و حتی ممکن است یکی دیگر تنها از تصاویری که بر آنها چشم دوخته است، لذت دیداری ببرد و با شنیدن موسیقیاش لحظاتی کوتاه به وجد آید.
اگر با دهانی گشوده و چهرهای شگفتزده، از قابهای مربوط به طبیعت قدرتمند، بقایای تاریخی و سازههای مدرن بگذریم، با نماهایی نزدیک از نگاههای سنگین گوناگونی روبهرو میشویم که هرکدام بهتنهایی برای میخکوبکردن بیننده کافیاند. اگر بنابر آن گزارهی معروف، فرض کنیم که یک تصویر بهاندازهی هزار واژه ارزش دارد، در وصف این نگاههای راسخی که گویی تنها به من بیننده خیره شدهاند باید گفت در ژرفای هریک از این نگاههای سهمگین فریادی نهفته است که بلندای صدای آن به بلندای تلاطم زندگی در جهان هستی و تاریخ بشریت است.