وقتی کتاب میخونیم درواقع یکسری اطلاعات اشتباه و صحیح یا یک سری اطلاعات غلط و درست رو نمیخونیم، بلکه در شکل خیلی سادهای ما کتاب میخونیم: نظرات، نگرش، مدل ذهنی، حاصل تحقیقات و تجارب یک آدم رو میخونیم. از اونجایی که این سه ویژگی مختص هر انسانه و از هر انسان به انسان دیگه متفاوته، پس ممکنه بعد از خوندن یک کتاب پشیمون بشیم از خوندنش و برای وقت از دست رفتمون افسوس بخوریم (چرا که نظرات، نگرش و مدل ذهنی اون شخص هیچ همخونی با نظرات، نگرش و مدل ذهنی ما نداره). و در عوض ممکنه بسیار مسرور باشیم از وقتی که در اختیار اون کتاب گذاشتیم؛ چرا که نظرات، نگرش و مدل ذهنی نویسنده بسیار با نظرات، نگرش و مدل ذهنی ما تطابق داشت. اما خوندن کتابهایی که با عقاید و نگرشات ما همسو نیست یک مزیت بسیار بزرگ داره: اونم اینه که بهمون یاد میده وقایع رو از زاویه دیگهای ببینیم و تفسیر کنیم. پس توی مطالعه، هم کتابهای همسو با نظراتمون هم کتابهای مخالف با نظراتمون رو در نظر بگیریم. چرا که کتابهای همسو با نگرشهامون به ما دانش بیشتر و کتابهای مخالف با نظراتمون به ما قدرت تفسیر و تعقل رو میدن. علاوه بر این، کتابهای مخالف نظرات ما، مارو به چالش میکشن و باعث میشن عمیقا به فکر فرو بریم. این عمیقا به فکر فرو رفتن از افکار ما نسخهی خلاقتری میسازه.
مورتیمر آدلر-فیلسوف آمریکایی- توی کتاب 'چگونه کتاب بخوانیم' میگه ما ۴ سطح مطالعه داریم: یک- خواندن ابتدایی، دو- خواندن اجمالی، سه- خواندن تحلیلی، چهار- خواندن تلفیقی. سطح اول دقیقا همون مطالعهایه که توی مدرسه داشتیم، که فقط به کلمات و جملات توجه میکردیم و نه معانی و مفهومها. سطح دو همون مرور اجمالی و گذرای (معادل نگاه انداختن) فهرست یا مطالعه تصادفی چند سطری از کتابه که تصمیم بگیریم آیا بخریمش یا نه. سطح تحلیلی به این معناست که ما متن رو بخونیم و بهش فکر کنیم و سعی کنیم با مثالهای عینی و بارز زندگیمون پیوندشون بدیم و پیامی که نویسنده برامون داره رو درک کنیم. اما بالاترین سطح خوندن سطح چهار هست: خواندن تلفیقی. تو این مرحله ما از ۳ مرحله قبل عبور کردیم، تو این مرحله وقت این میرسه که با دانش و مطالعات گذشته یک نقشهی کامل از مطالعمون ترسیم کنیم. مثلا چند کتاب از فروید میخونیم، حالا داریم کتابهای یالوم رو میخونیم، سطح چهار یعنی بیایم مفاهیم و نظریههایی از این ۲ که مشابه همن و یک پیام دارن رو بهم وصل کنیم و بگیم فروید راجع به این موضوع چنین نظری داره، یالوم صاحب چنین نظریه.
در آخر باید بگم این حالت ایدهآل مطالعس که تا زمانیکه مطالعتون نره بالا بهش دست پیدا نمیکنید. چرا که دانشتون به قدری وسیع و عمیق نیست که بتونید به سطح چهار برسید.
به ماموریت انسانیتون عمل کنید: تلاش برای بدست آوردن کمال.
بخاطر ترس از شکست یا نرسیدن به هدف دست به اجتناب نزنید، بلکه سعی کنید تمام موانع مسیر رو بشناسید و برشون دارید.
اینکه الان توی سطح چهار نیستید معنیش این نیس که هرگز توی این سطح قرار نمیگیرید، بلکه آهسته و پیوسته و با مطالعهی زیاد قطعا به چنین سطحی میرسید.
خود من فعلا توی سطح سه هستم، اما دارم تلاش میکنم به سطح چهار برسم.