مقدمه حمید مصیبی:
چند روز پیش در گروه ایتایی ویرگولیها، یکی از کاربران به نام نگین خودجوش شروع کرد به تکلیف دادن به دیگران؛ از افراد درخواست کرد در مورد یه موضوع مشخّص بنویسند. از این ایده خوشم اومد و ازش خواستم تا به من هم یه تکلیف بده. موضوعی که برای من انتخاب کرد «انسانهای همفرکانس» بود. تا قبل از اون، در مورد این عنوان نشنیده بودم. ازش پرسیدم یعنی چی و گفت به افرادی که میتونن با هم بسازن و وقت بگذرونن، همفرکانس میگن.
ازش خواستم تا با هم در مورد این موضوع شورا کنیم. یعنی با هم بشینیم و با سوال و جواب در مورد این موضوع صحبت کنیم. قبول کرد و گفتگوی خوبی شد. این متن حاصل اون گفتگوئه.
من: «اول بیا انسانهای همفرکانس رو تعریف کنیم. دو تا انسان همفرکانس چه خصوصیتی دارند؟»
نگین: «با همدیگه میتونن وقت بگذرونن. در حالی که بهشون خوش بگذره. دو تا انسان هم فرکانس میشه به دو تا دوست صمیمی گفت. تقریبا وجه اشتراکشون باهم زیاده.»
من: « خب پس چرا از عنوان دوست استفاده نکنیم. منظورم اینه که الان بحث ما در مورد دوستیه. درسته؟»
نگین: « ممکنه دوستت نباشه. مثلا یکی از اعضای فامیل باشه. که وقتی میری تو یه مهمونی دوست داری اونم باشه تا باهاش حرف بزنی. یا حتی یه انسانی که یه بار تو عمرت دیدیش...مثلا چند دقیقه تو قسمت انتظار مطب دکتر با هم حرف زدین! ولی خب انسان های هم فرکانس باهم دوست میشن دیگه یه جورایی.»
من: « ارسطو یه جمله داره خیلی قشنگه. دوست چیست؟ روح یگانهای که در دو بدن جاری است. انسانهای همفرکانس یه روحاند در دو بدن.
منظورت همینه؟»
نگین: «بله میشه گفت. دو تا روح که باهم ارتباط میگیرن. قشنگه.»
من: « یه جور وحدت بینشون هست. حداقل از یه لحاظ وحدت دارند.»
نگین: « انسان های هم فرکانس خیلی میشه که مثل هم فکر کنن. یعنی مثلا من میام یه چیز و بگم
میگه عههه منم میخواستم همینو بگم. تله پاتی بهش میگن؟»
من: «این دلیلش یا یه باور مشترکه، یا سرگرمی مشترکه، یا هدف مشترکه، یا ارزش مشترکه»
نگین: « بله. همینه»
من: « الان میتونی در مورد یه انسان همفرکانست حرف بزنی؟ چه اشتراگی باهاش داری؟»
در پرانتز بگم که اینجا صحبتهایی مطرح شد که بهتره وارد این متن نشن. اما در ادامه رسیدیم به اینجا که
نگین: « من و ایکس جفتمون سختی کشیدیم. آسیب روحی و عاطفی خوردیم کم و بیش و خیلی چیزایی که اون تجربه کرده رو منم کردم، من فکر میکنم ما خیلی هم فرکانسیم... من و ایکس تفریحاتمون یکیه، با یه چیز حال میکنیم، با یه مکان هایی، با یه آدم هایی، با یه پوشش هایی و ... . اما ایگرگ که دوست صیمیمی تره منه زیاد باورها و عقاید و ارزش هامون به هم نمیخوره. با وجود اینکه من با ایگرگ خیلی ساله دوستم و خاطرات بیشتری داشتم!»
من: « خیلی خب. کافیه. این مساله مهمیه. این ریشه دوستی شما است. گذشته مشابه. تجارب مشترک. یکی از چیزهایی که آدمها رو جذب هم میکنه، تجارب مشترکه»
نگین: « گذشته مشابه نه. درد مشترک. اسیبی که دیدیدیم مشترکه.»
من: «درد هم یه نوع تجربه است. تجربه هم چیزیه که گذشته.»
نگین: « بله راست میگین»
من: « یه سری از ویرگولیها یه شباهتهایی دارند. مثلا خود تو به دنبال انصراف از تحصیلی. کاری که من هم درگیرش بودم و انجام دادم. این یه تجربه مشترکه. برای همین حرف هم رو میفهمیم.»
نگین: « دقیقا من و شما یه جورایی هم فرکانسیم که همدیگرو پیدا کردیم و یه جورایی در مدار هم بودیم..»
من: «اگه سوالی یا نکته جالبی یا نقدی یا هر چیز دیگهای داری بگو»
نگین: « میشه یه مدت با یکی هم فرکانس باشیم. بعد بعدش دیگه باهاش نباشیم. وقتی که اون بره یه مسیر دیگه. منظورم اینه ادمای هم فرکانس تا اخر عمرشون باهم هم فرکانس نمیمونن. چون تغییر همیشه هست. اوناام ممکنه تغییر کنه یکیشون»
من: «دوستیها از هم میپاشه. این خیلی مهمه [اشاره به متغیر بودن انسان]. تو ممکنه تو دبیرستان یه دوست خیلی خوب داشته باشی. اما وقتی میری دانشگاه و چیزهای جدید تجربه میکنی، دیگه نتونی با اون دوست، دوست باقی بمونی.
نگین: « و یه سوال اینکه اگر از یه ادم خوشمون میاد باهاش حال میکنیم دوست داریم باهاش حرف بزنیم ولی اون برعکسه. این چیه؟ چطور فرکانس من با اون یکیه، ولی فرکانس اون با من یکی نیست؟»
من: «شاید جذب یه چیز اشتباه شدی»
نگین: «اره شاید جذب ظاهر و رفتارهای ظاهریش شدم
نه خود واقعیش
برای همین جذب نمیشیم!»
"بر اساس قانون هستی هر شخصی که در زندگی ما حضو داره حتی اگر چند لحظه ای درکنار ما بنشینه با ما هم فرکانس هست ، گاهی براساس احساس همون لحظه و در روابط بلند مدت بر اساس فرکانس های پایدار ماست ، حالا اگر اون شخص خصوصیات مورد علاقه ما رو داره یا نداره نشون دهنده باورهای درست یا غلط درونی ماست و اگر برای ما حضور اون فرد خوشایند نیست باید بیشتر و بیشتر به باورهامون دقت کنیم و برای رفع اون اقدام کنیم و هرچقدر بهتر بشه افرادی که هم فرکانس با فرکانس های خوب وجدید ما نیستن از ما دور میشن بدون هیچگونه تلاشی و افراد هم فرکانس جدید وارد زندگی ما میشن."
"محاله چند نفر با هم، همفرکانس نباشن و جهان به مدت طولانی اونا رو در کنار هم نگه داره"
"هیچ شخصی بی دلیل و به طور اتفاقی وارد زندگی شما نشده. اون آدم در مسیر مدار شما بوده و شما بهشون برخورد کردین.اگر هم فرکانس شما نبود نمیدیدنش. به درون خودتون برید، چه خواسته ای داشتین؟ چه شخصیتی رو بهش توجه کرده بودی؟اگر از اون آدم خوشتون نیومد، افکارتون، توجهتون، خواستتون رو تغییر بدین تا در فرکانس دیگری قرار بگیرین. همیشه هدایت خداوند در زندگیتونو بخواین تا آگاهی رو دریافت کنید."