آدمی به میزانی که نگاه خدا یا مردان خدا را از دست داده و به ظلمت گرفتار شده دچار قحطی وجود است و نگاه هزاران نفر هم اندکی از این نابودگی نمیکاهد.
این نابودگی همان فقدان ایمان به معنای آرام و قرار در خویشتن و احساس وجود است. انسان بی ایمان در خود نیست پس اصلأ نیست و در این و آن التماس میکند تا به او نظری کنند و او را به حساب آورند و اهمیت بودنش را تصدیق کنند.
انسانهای مدرن از بس که بیهویت و میان تهی و کپی همدیگرند، دیگر نظر هیچکس را به خود جلب نمیکنند، آنچه که نظری را جلب میکند، هویت و بی تائی است.
هر انسانی ذاتأ بی تا و خدایگونه است به شرطی که حق این امر را که حق وجود است ادا کرده باشد و در محیط و زمانه گم و گور نشده باشد.انسان مدرن در بیرون از خانه وجودش گم شده و دیگر راه خانه را هم فراموش کرده و بلکه اصلاً خانه را از یاد برده است.
و در غربت وجود در نزد هر کسی، وجود را گدائی میکند و کسی هم ندارد که ذرهای به او بدهد الا به مکر و نیرنگ و برای به دام انداختن. انسانی که دوستی صدیق ندارد، در واقع هستی ندارد.
«من یک دوست دارم پس هستم». اینست تنها تعریف انسانی از معنای هستی انسان! هستی همان دوستی است. ولی دوست کجاست و خانه اش در کجا!
🍀 دائرةالمعارف عرفانی جلد چهارم ص۲۰۴
استاد علی اکبر خانجانی (مولف بیش از 178جلد کتاب بکر و بدیع در تمامی موضوعات مورد نیاز عصر ما،که همگی را بصورت رایگان در اختیار عموم قرار داده اند)
استاد علی اکبر خانجانی