
فاطمه دختر محمّد (ص) و خدیجه (ع) و همسر علی (ع) و مهد جریان امامت و در حقیقت وصیّ گوهره و نور رسالت محمّد (ص) است و نیز آشکار کنندۀ این نور . به همین دلیل او را زهرا نامیدند که به معنای مشعشع می باشد.
در حدیث معراج نقل می شود که خداوند کلّ عالم و آدمیان و انبیایش را فقط به خاطر نور فاطمه خلق کرده و گرنه هیچ نمی آفریده است .
زندگی او تماماً افسانه ای می باشد نه تاریخ و نه مدّت عمرش و نه تاریخ مرگ و نه قبرش هیچکدام معلوم نیست .
پیامبر ، او را مادر ِ خودش می خواند و این دال بر اُمّ نبوّت اوست که همان امامت می باشد .
فاطمه از طریق سلمان فارسی ، علی (ع) را خواستگاری نمود و تمام عمر به همراه فرزندانش در فقر و گرسنگی مفرط زیست زیرا علی (ع) هرگز رزقی به خانه نمی آورد.
او در جوانی هنگامی که باردار بود در حملۀ باند عُمَر به خانه اش سقط جنین شد و از دنیا رفت . او تمام عمرش را غرق در عبادت بود . گویند وی هرگز عادت ماهیانه نداشته و نیز شیر هم نداشته و فرزندانش در گرسنگی بزرگ شدند .
“فاطمه” به لحاظ لغت به معنای “از شیر گیرنده ” می باشد .
او بانی مذهب اصالت گرسنگی بود . [1]
فاطمه به لحاظ شخصیّت تاریخی در عین حال معروفترین و مهجورترین شخصیّت است همانطور که به لحاظ سیما نیز همواره در پس پردۀ نقاب بوده است . بنابراین عالم جبروت که به لحاظی به معنای سِتر جمال پروردگار و لاهوت است این سِتر (حجاب) در معنای کامل کلمه در وجود فاطمه آشکار است که هم حجاب صورت است و هم سیرت .[2]
اسلام چون برحقترین و زندهترین مذهب و مکتب تاریخ بشر است لذا حتی پس از چهارده قرن هنوز هم ناشناخته است که بیشک یکی از علل اصلی این امر پیروانش میباشند که با غفلت و سوء استفاده از حقوق اسلامی موجب گمنامی و بدنامی دین خدا شدهاند. در این باره بهطور نمونه میتوان از حقوق زن در اسلام نام برد که اتفاقاً خود زنان مسلمان بیشترین تقصیر را در این امر دارا هستند.
دین اسلام تنها مذهبی است که عالیترین حقوق را برای زن قائل شده است آنهم در جامعهای که در آن زن پستترین موقعیت در جهان را دارا بود و حتی از یک حیوان هم پستتر میزیست و زنده به گور میشد.
فاطمه(ع) نخستین زنی در تاریخ است که خداوند وی را مقصود خلقت خود نامیده و بر مردان ارجح نموده است.
اسلام تنها مذهبی است که در آن برای اولینبار در فرهنگ بشری، زن امکان انتخاب همسر یافته و بلکه حق خواستگاریکردن دارد و نیز حق فعالیت اجتماعی و سیاسی دارد.
فاطمه(ع) نخستین زنی در اسلام و تاریخ جهان است که شوهرش را خود خواستگاری و انتخاب کرده است.
و نخستین زنی است که بر بالای منبر برای مردان در امور سیاسی سخنرانی کرده است
و نخستین زنی است که بعنوان یک دانشمند و عالم دینی کلاس داشته و فتوای دینی صادر کرده است
و نخستین زنی در تاریخ است که در غایت محبت و حرمت و اطاعت از شوهرش حتی از شوهرش طلب حداقل نان برای خود و فرزندانش نکرده است. و با اینهمه آزادی و استقلال و حریت و محبت و علم و معرفت، نخستین زنی در جهان است که به اراده خودش حجاب و عفت زنانه را به سرحد کمال رسانیده و دارای نقاب بوده است
و نیز نخستین زنی در تاریخ است که قبل از مرگش خود به دست خود برای شوهرش همسری دیگر انتخاب کرده و به عقد شوهرش درآورده است.
و لذا نخستین زنی در تاریخ است که به مقام حدیث رسیده یعنی خداوند از زبان وی سخن میگفته است و لذا همه فرزندانش به کمال انسانیت یعنی امامت رسیدهاند و ناجی بشریت نیز از فرزندان اوست.
و نخستین زنی در تاریخ است که شوهرش، فرزندانش را به لقب وی میخوانده است.[3]
1 – شناخت و بحث و تجزیه و تحلیل و روانکاوی درباره شخصیت زنی که مهد و مادر و دختر و همسر امامت به معنای مقام خود – خدائی است جسارت و شهامتِ افسانه ای می طلبد و به نوعی همچون روانکاوی فطرت و عصمت خداوند است پس جسارتی عاشقانه و جنون آمیز می خواهد که از همه چیز گذشتن هم در این باب کفایت نمی کند ولی ما را چه باک است که الحمد الله هیچ هم نیستیم در نزد خدا و خلق خدا که واهمه ای داشته باشیم و ترس از دست دادن هیچی را هم نداریم .
پس بگذارید که کمتر از هیچ را فدای همه چیز خدا و رسول و خلیفه او سازیم که فرمود :
« ای رسول ما ، جهان را آفریدیم چون می خواستیم تو را بیافرینیم و تو را آفریدیم چون می خواستیم علی را بیافرینیم وعلی را آفریدیم چون می خواستیم فاطمه را بیافرینیم »
این سخن در گوشی خدا با رسولش در معراج است . پس اگر همه چیز برای فاطمه است پس بگذار برای فاطمه به جهنم برویم . که به جهنم رفتن برای او بس ارزنده تر از بهشت رفتن برای خویشتن است چرا که همو می فرماید :
فاطمه جمال فطرت من است .
2 – فاطمه همان جمال خوروشی است که همه عارفان اسلامی را آواره کوه و بیابان نموده است . همچون حافظ شیراز و باباطاهر و…
من نمی دانم که آیا مثلاً حافظ نام زمینی جمالی را که هر سحرگه دیدار می نمود می دانست یا نه . ولی من می دانم .
خودش به آخرین پیامبرش می گوید که : « چون عاشق ظهور و معرّفی خود شده بودم »
پس آدم و فرزندانش را آفرید و به همه از صورت و سیرت و روح خود ، کمال بخشید تا کدامیک می تواند جمالش را آنگونه که او را عاشق کند متجلّی سازد . آدم آمد ، گفت همین است !
باز گفت باید زیبا تر از این باشد و حوا را از آدم آفرید و سپس گفت : اینک همین است . و باز گفت نه . باید زیباتر باشد و… ابراهیم و هاجر و مریم و عیسی و محمّد و خدیجه و به ناگاه گفت : فتبارک الله احسن الخالقین ! از این بهتر نمی شود زیرا این الله احسن است . و الله اجل و اجمل و اقدس و اطهر و اظهر و ازهر.

4 – می گویند خود قرآن حضرت مریم(ع) را سرور زنان عالم نامیده است و حتی نامی از فاطمه هم در قرآن نیامده است . ما می گوییم مگر هاجر آمده است درحالیکه تنها زنی است که فرزندش را آنهم اسماعیل را برای خدایش ذبح نموده است و باعث پیدایش خانه خدا بوده و به روایتی خانه خود او تبدیل به کعبه گردیده است .
و بعلاوه مگر نام خود محمّد (ص) که آورندۀ قرآن است چند بار در قرآن آمده است و هر کجا هم که خداوند او را مخاطب نموده در اکثریّت قریب به اتفاق موارد مؤاخذه و سرزنش نموده است و فقط یک بار او را رحمت دو عالم نامیده است .
مگر هیچ نامی از علی (ع) در قرآن آمده است . اکثریت قصص قرآنی مربوط به انبیای گذشته و مخصوصاً حضرت موسی است که قومش شقی ترین اقوام بشری و بدترین دشمنان پیامبر اسلام و مسلمین بودند .
دربارۀ فاطمه به اشاره کاملاً معیّن در قرآن سخن به میان آمده است و آن سوره « کوثر » است .
مسئله این است که مقام امامت را بایستی عارفان یعنی خودشناسان و سالکان وادی توحید خود – خدائی کشف کنند که کرده اند .
امامت در قرآن علناً عالیترین مقام انسان و کمال انسانیت است که تنها بیان محسوس در مقام امامت در قرآن اینست :
« هر آنچه که در جهان وجود دارد بر مدار وجود امام آشکار متمرکز و متحصّن است » و این مقام خود – خدائی انسان یا مقام خلیفۀ الهی و انسان کامل است . که بیانی تا این حد برای انسان در هیچ مذهبی سابقه ندارد .
و نیز اینکه از حیاء و ادب و عقل و ادراک بشری بدور است که پیامبری تماماً به شرح مقامات و کرامات خود و اهلش بپردازد .
هر پیامبر و کتاب آسمانی عمدتاً به شرح مقامات انبیاء و اولیای سلف خود پرداخته اند .
ولی مقام امامت یک مقام کاملاً روحانی و باطنی و ذاتی است و جز عارفان تاب درک و بیان آنرا ندارند آنهم به زبان شعر و استعاره و مثال . و هر کجا که اندکی واضح تر گفته اند خون خود مباح ساخته اند .
علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید :
« فهم مقام و جایگاه ما را جز فرشتگان مقرّب و انبیای اولوالعزم و بندگان مخلص خدا تاب نیاورند » .
بندگان مخلص خدا در منطق قرآنی کسانی هستند که محل اراده و فعل خداوند شده اند و فنای در ذات اویند .
فاطمه جمال فطرت خدا است
5 – حال فاطمه (ع) را دریابیم که خود نه امام بلکه مهد و رحم و کارگاه امامت است .
امامان نور هدایت هستند ولی فاطمه (ع) خورشید امامت است و لذا نقاب می زند علیرغم حکم شریعت پدرش که ملزم به این امر نکرده است و درواقع از دین پدرش سبقت جسته است .
6 – فاطمه دختر محمّد (ص) و خدیجه (ع) است . محمّد کسی است که فخر و سروری خود بر مردم را نه نبوّت و کمال نعمت خدا در خود و غایت رحمت حق در خود و معراجش و شق القمرش بلکه فقر خود می داند .
و خدیجه زنی است که ملکه حجاز محسوب می شود و عاشق بر کمال پادوی خودش یعنی محمّد می شود آنهم در سن چهل و پنج سالگی که حدود بیست سال از محمّد بزرگتر است و محمّد (ص) را آنهم در قومی که دختران را زنده به گور می کنند ، خواستگاری می کند . در قومی که زن از چهار پایان هم پست تر است که نه تنها حق انتخابی ندارد بلکه حق حیات ندارد و مرد صاحب جان او نیز هست .
و خدیجه ای که همۀ اشراف بزرگ مکه از او حساب می بردند اوّلین کسی است که نبوّت و رسالت شوهر پادو و فقیر و چوپان و آسمان جل خود را درک و تصدیق می کند و بلکه او را در این امر دلداری و تقویت و حمایت عرفانی می کند که : نه ای محمّد ! مبادا که پنداری دچار هذیان یا جنون شده ای بلکه صاحب وحی شده ای و خداوند با تو سخن گفته است … .
می دانیم که زن ذاتاً اگر اندکی به لحاظ مالی و طبقاتی از مرد برتر باشد شوهر مردش می شود و نه زنش. تا چه رسد به اینکه شوهرش تا چندی پیش غلام او بوده است آنهم با آنقدر اختلاف سن به مثابه مادرش . زنان این واقعه را بخوبی درک می کنند .
7 – فاطمه دختر چنین زنی است که چنین مادری نه فقط در آن دوران بلکه هرگز بر روی زمین پدید نیامده است الاّ خود فاطمه .
دختر مادری است که با آن سابقه اشرافی و مقام سیاسی و اجتماعی در حجاز ، در شعب ابی طالب از ضعف و فقر و گرسنگی می میرد . مادری که ده سال آخر عمرش در خانه اش دودی بلند نشد یعنی غذائی طبخ نشد . یعنی تمام ثروتش را صرف دین محمّد و حمایت از فقرا و آزاد کردن بردگان نمود .
8 – پس واضح است که فاطمه خود چگونه بزرگ شده است و چگونه روزی خورده است .
فرزندانی که گرسنگی می خورند و والدین فقیر دارند طبعاً از والدین خود و مخصوصاً از پدر خود کینه می کنند و این امر غریزی است . ولی فاطمه ، عاشق و دلباخته پدر است و پدر نیز متقابلاً . و این رابطه مطلقاً تعارفی و غریزی نیست .
پدر تمام عمرش هر روز قبل از نماز صبح به دست بوسی دختر می رود . این محمّد ، رسول خدا که در مقابل پادشاهان بلند نمی شود عمری بعنوان مقدمۀ نماز دست فاطمه را بعنوان وظیفه می بوسد . پس این فقط دست دخترش نیست و امری متفاوت است . آنهم در فرهنگی که دختران را زنده به گور می کنند .
9 – اوّل قصد داشتم رسالۀ « فاطمه شناسی » را بنویسم که دستم لرزید و کتاب « علی (ع) شناسی » و « محمّد (ص) شناسی » را نوشتم و بخود گفتم ای مرد بیا و از این سودا در گذر و کاری به کار فاطمه نداشته باش او زن است و عصمت و فطرت خداست .
اگر زرنگی علی و محمّد را معرّفی کن و در این حاشیه هم از گوشه و کناری به فاطمه بنگر . ولی دلم طاقت نیاورد و نتوانستم و دل را به دریای کوثر زدم و این شد که می بینید .
بهر حال هر اتهامی را پیشاپیش با دل و جان پذیرایم . من که سالها پیش از این می بایستی دهها بار مرده باشم و مردم و هنوز نفس می کشم بگذار مرده ای را متهم سازند به هیچ جائی اش برنمی خورد زیرا دیگر در دسترس خلایق نیست و خدا را دارد و خون زردش هیچ جائی را سرخ نمی کند . بگذریم .
10 – گفتم فاطمه جمال فطرت خدا است زیرا همو درگوشی به رسولش در معراج گفته است که نام او در نزد من « فاطره » است زیرا او جمال فطرت من است .
فطرت آیا همانا ذات است ؟ بهر حال صفات نیست . چیزی مترادف ذات است اگر خود ذات وحدانی پروردگار نباشد .
« ذات » در عربی به معنای « تصاحب » است مثل « ذوالجلال » یعنی صاحب جلال . پس کسی که صاحب جلال است برتر از جلال است . و فطرت خود ذات را گویند . و ذات یعنی خودِ خود چیزی .
پس فاطمه جمال خودِ خود خداست . فطرت همان ذات جان است یا جان ذات ، جان جانان !
11 – محمّد (ص) فاطمه را مادر خودش می نامید . مفسّرین اخباری علتش را این می دانند که چون مثل مادر به پدرش می رسید و پرستاری اش می کرد . در حالیکه محمّد (ص) در طی کل زندگیش سیزده همسر اختیار کرد و بعد از خدیجه همواره چهار همسر داشت و لذا از نظر پرستاری نیازی به فاطمه نبود . و بعلاوه پدری که بجای اذان صبح می رود و دست دخترش را می بوسد و از او اذن صلوة می گیرد اصلاً چگونه می تواند به او اجازۀ تر و خشک کردن خود را بدهد .
فاطمه مادر پدرش بود یعنی مادر رسالت محمّدی بود و مادر ختم نبوّت و آغاز امامت بود و مادر آخرالزّمان و قیامت پنجاه هزار ساله و عرصه لقاء الله بود و این بود که محمّد او را « امّ » می نامید .
و « امّ » علاوه بر « مادر » در عربی معنای دیگری هم دارد و آن به معنای عصاره و اصل و ذات و اساس و جوهره است . همانطور که محمّد پیامبر امّی بود که بیسوادی یک معنای فرعی آن است .
همانطور که همه انبیای الهی امّی بودند در حالیکه موسی بیسواد نبود بلکه یک دانشمند و فیلسوف دربار فرعون بود و به همین دلیل آنقدر با خدا بحث و جدل روشنفکری و علمی و فلسفی می کرد و به این لحاظ مشهور است و با این حال امّی بود یعنی از ذات الهی بهره داشت و فطرتی زنده داشت .
12 – طبق روایات موثق ، فاطمه مشاور وحی پدر هم بود . و بارها از وحی سئوال می کردند که پیامبر (ص) پاسخش را به فاطمه محوّل می نمود . از جمله است که گروهی از زنان به نزد پیامبر آمدند و گفتند :
« ای پیامبر ما زنانی بدوی و بیسواد هستیم و ناتوانیم . به ما حکمی ساده بده تا بتوانیم با انجام دادنش رستگار شویم »
پیامبر فرمود این سئوال را از فاطمه بپرسید . و فاطمه چنین فرمود :
« اگر فقط و فقط چشم خود را از نگریستن به نامحرم باز دارید رستگارید »
این حکم براستی به لحاظ روانشناسی هم نابترین حکم برای پاک داشتن دل از وسوسۀ شیطان است نه فقط برای زن بلکه برای مرد هم . این یک کلام فطری و ذاتی و امّی و الهی است و بلکه یک بدعت است که کل دین را در خود داراست و دین کامل و ناب است .
13 – فاطمه با استفاده از نقاب ، هم چشم خود را بر نامحرمان می بست و هم چشم نامحرمان را بر خود. و بلکه صدایش را خفیف و زننده می ساخت تا دل از نامحرمان نبرد . با گذاشتن انگشتی در دهان به هنگام سخن گفتن با نامحرمان . این مسأله امروزه به شوخی می ماند ولی انسانی که بداند مقام عفت و عصمت چیست به حماقت و حقارت خود می خندد.
14 – آدمی که یک مادر اشرافی و پدری که به مثابه سلطان عرب بود داشته باشد و آنوقت از گرسنگی سنگ به شکم ببندد و برای حفظ دل خود نقاب بزند و انگشت در دهان بگذارد که هیچ موجودی از بیرون در دل او و شکم او راه نیابد الاّ اینکه از خود ِخود ِخدا باشد .
15 – همه مردانی که در زندگی دیده ، محمّد و علی و سلمان و حسن و حسین است .
یعنی همه مردان خدائی و از خدا و با خدا و در خدا . و حتی نان پدر و مادرش را هم نخورده و نیز نان شوهرش را . به فرزندانش نیز شیر نداده زیرا که نداشته که بدهد . پس از دست که نان می خورده ؟
معلوم است از دست خود خود خدا . آنگاه که پدرش بر سر نماز می گوید : « خدایا گرسنه ام » دختر هم آموخته که گرسنگی اش را باید به نزد خدا ببرد و نه خلق خدا .
16 – فاطمه و خانواده اش اسطوره نبودند و هرگز دیده و شنیده نشد که از آسمان زنبیلی در خانه شان فرود آید .
اینها صدقه خور همان بردگانی بودند که خودشان آنها را خریده و آزاد کرده و رزق و خانه و همسر بخشیده بودند .این است نان خوردن از دست خدا !
از ته سفره بردگان و کنیزکانی که بدست خودشان آزاد شده بودند رزق می خوردند . خواهش می کنم به قبای کسانی که اصالت محمّد و آل محمّد را در اشرافیت جستجو می کنند بر نخورد . اینها اگر هم معجزه و کراماتی می نمودند نه از برای خود بود آنهم برای نان و آب .
دین محمّد دین معجزه نبوده است دین معرفت و خاک بوده است همانطور که بر خاک سجده می شود نه بر طلا .
17 – این خاندان دسترنج خود را بر خود حرام می دانستند زیرا مال خود نبود بلکه ملک خدا بود خاصه که این ملک قلمرو ذات و ظهور جمال فطرت باشد .
18 – فاطمه در میان محمّد و علی و خدیجه خلق شد و پرورش یافت . او فرزند این مثلث و بلکه جمال این مثلث است که خود در کتابش فرمود : هر گاه که سه نفر راز در میان نهند چهارمی خداست . و فاطمه این چهارمی است .
19 – فاطمه حلقه اتصال محمّد و علی نیز هست یعنی حلقه اتصال و تحوّل نبوّت به امامت . آن ظرف و حوضی که خبر را به اثر تبدیل نمود و آسمان به زمین تبدیل گردید . فاطمه فاصلۀ بین آسمان تا زمین است.
20 – محمّد (ص) می فرماید که :
« من و علی نور واحد و ظاهر و باطن یکدیگریم . و علی نور باطن من است که آشکار شده است »
فاطمه فرق و مرز و حد فاصل و واصل این ظاهر و باطن است . پس فاطمه دو روی دارد که یک رویش محمّد است و روی دگرش علی است . فاطمه آن کارگاهی است که محمّد را به علی تحویل داد و علی را از محمّد استخراج کرد و این دو را در معراج بهم رسانید .
21 – فاطمه نخستین زنی است که در تاریخ به مقام حدیث می رسد و لذا محدّثه نامیده می شود یعنی کسی که زبانش کلام الله است .
بیواسطه وحی و جبرئیل . یعنی همچو علی (ع) بعد از مقام امامت که « قرآن ناطق » نامیده شد . و فاطمه زودتر از علی (ع) به این مقام رسیده بود .
22 – آنگاه که آن بخیل مقلّد خر مقدسِ مدّعی رسوا ، دم درب خانه علی ، پهلوی فاطمه را شکست و بچه اش را سقط نمود علی سراسیمه به نزد فاطمه آمد نه اینکه ببیند چه بلائی سر فاطمه و بچه اش آمده است بلکه دهان فاطمه را گرفت و گفت :
مبادا که نفرین کنی . زیرا بذر جان و زندگانی از جهان برچیده می شود ! چرا ؟ زیرا او جمال جان جانان است .
23 – حداکثر عمری که برای فاطمه گزارش می شود حدود سی سال است . و این سن کمال زن است همانطور که چهل را کمال مرد گویند . نه تاریخ تولّدش معلوم است و نه رحلتش . عمرش را از هجده تا سی سال روایت می کنند . و این عجب است و نیز نه قبرش معلوم است . همانطور که هیچ چیز دیگرش هم معلوم و معین نیست . قیافه اش ؟ غذایش ؟
24 – فاطمه معلومترین زن نامعلوم تاریخ است و معروف ترین زن نامشهور تاریخ . و پیداترین زن ناپیدای تاریخ : جمال خدا !
25 – خداوند در کتابش می فرماید که حوا را از بطن آدم آفرید و زن و شوهر را هم از نفس همدیگر . یعنی زن و شوهر ظاهر و باطن همدیگرند . پس طبق روایت علی (ع) جمال باطن محمّد است و فاطمه هم جمال باطن علی می شود . پس چه می شود !؟ همان می شود که خدا گفته است که همه چیز و همه کس را برای فاطمه خلق کرده است و او مقصود خلقت است .
26 – مرحوم دکتر شریعتی ، یعنی معلّم و مراد اوّل من در کتاب مشهورش بنام « فاطمه ، فاطمه است » تلاش کرد که هویت فاطمه را بعنوان یک انسان و خاصه یک زن که اصولاً انسان درجه دوم محسوب می شود ، مستقل از پدر و همسر و فرزندانش به نمایش گذارد ولی سعی او در کتاب مذکور از حدّ ادّعا فراتر نرفت و علتش این بود که او یا نتوانست به ذات واقعه بینا شود و یا مصلحت گفتن نیافت .
زیرا جوهرۀ این واقعه امری فردی نیست بلکه جمعی است یعنی عشق قدسی بین پدر و دختر و همسر و مادر است و سرّ « آل عبا » است و لذا مطلقاً امکان پذیر نیست که فاطمه منهای محمّد و علی و خدیجه و حتی سلمان را به تنهائی درک کرد زیرا در عشق حقیقی ، « من » نابود است و تماماً سرّ رابطه است .
رابطه ای که در آن مسابقۀ ایثار و امحای منیت و فردیت و بشریت است . از همین رو بنده نام دیگر این رساله را «فاطمه ، فاطمه نیست» نهاده ام تا نشان دهم که فاطمه ، محمّد است ، علی است زیرا ذات است . و اینست که مادر مطلق است ، فرزند مطلق است ، همسر مطلق است زیرا « جمال » مطلق است . و مطلق ، کسی یا چیزی نیست بلکه وجود است و نه موجود .
اینست که فاطمه با همۀ آشکاری ، پنهان است و فلسفه فاطمه تماماً راز نقاب است و معرفی فاطمه ، پرده برداری جمال است که در نقاب تاریخ است .

27 – فاطمه، فاطمه نیست زیرا اگر کسی بود و موجودی بود نمی توانست غش و ضعف و بیهوشی بچه هایش را تاب آورد و به نظاره بنشیند و از پدر بچّه ها طلب رزق نکند .
28 – فاطمه اگر فاطمه بود علی فرزندانش را « ای فرزند فاطمه » نمی نامید و بجای لقب خودش ، آنها را به لقب مادر نمی خواند . آنهم در قومی که دختران را زنده به گور می کردند و دختر داشتن ننگی مرگبار بود و ننگی بزرگتر از این در اعراب نبود .
مسئله این بود که فاطمه از زنانیّت فرا رفته بود و نیز از مردانیّت . و به بیان دیگر فاطمه ، زن حقیقی و کامل بود آنگونه که زن باید باشد . همانطور که علی را هم خداوند تنها مرد نامید : لافتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار : مردی جز علی نیست و شمشیری جز ذوالفقار . یعنی مابقی مردان فقط نرند و مابقی شمشیرها فقط آهن تیز.
29 – در این خاندان هر کسی و هر چیزی ، خودِ خودش است . نان حقیقی ، آب حقیقی ، همسر حقیقی ، فرزند حقیقی، پدر حقیقی ، مادر حقیقی ، خانه حقیقی و خانواده حقیقی و آدم حقیقی . اینجا همه بر جای خدایند و همه خدایانند .
و براستی آنانکه خاصه از مسلمانان و برتر از آن شیعیان ، عشق اسطوره شناسی دارند و از درد و ننگ عرب زده گی اعتقادی ( و نه فرهنگی ) می نالند و رستم و سیاوش و سام و پرومته و آپولون را می ستایند چیستند ؟ اینان را بایستی « چیز » نامید . اینان اگر این خاندان را می شناختند آرزو می کردند که ای کاش از تخم عرب می بودند . هر چند که خود محمّد (ص) نهایتاً گوهره و نور دینش را به عجم ( ایرانی ) سپرده که حافظ و مولانای ما از جمله حاملان این امانت قدسی و فاطمی هستند .
بگذریم که امروزه غرب زدگی ، عرب زدگی جاهلی را رو سفید کرده و عرب زدگان دیروز ، امروز پیشتازان غرب زدگی هستند و خود غرب را هم رو سفید کرده اند در صنعت پرستی و ژن پرستی و رادیو اکتیو پرستی و… و خلاصه در جهنم پرستی ! بگذریم که تف سربالاست .
30 – و امّا منبر و خطابۀ فاطمه برای اوّلین و آخرین بار در مسجد ، منبر و خطابه را برای زن در طول کل تاریخ تا قیامت ، افتتاح کرد و نیز ختم نمود . :
« بنام خدائی که انسان را آزادی و اختیار بخشید تا خیر و شر و حق و باطل را بدینوسیله از یکدیگر جدا سازد …»
در همین یک جمله کل فلسفۀ وجودی انسان در عالم هستی و فلسفۀ آزادی و سرّ دین و ذات اخلاق تعریف شده است . و این جمله فقط عنوان و سر آغاز خطبه است که می توان بواسطۀ آن یک رساله عظیم و کاملی در جهت بر پائی یک دستگاه کامل فلسفی ، به نگارش آورد .
و عجب اینکه انسانی از حقّ آزادی تا این حد مطلق سخن می گوید که تمام وجودش را به هزاران غل و زنجیر بسته است تا دست از پا خطا نکند . و این بدان معناست که اینگونه است که انسانی به آزادی مطلق رسیده تا آن حد که جمال ذات پروردگار را که مطلق آزادی است از وجود خود آزاد و بر تابانیده است و خود نیز به این آزادی پیوسته است و نیز به این قدرت لایزال که نفرینش می تواند بنیاد حیات را بر اندازد .
31 – و فاطمه به بهانۀ « فدک » تنها میراث پدری اش که به امر باند سقیفه مصادره شده بود تا این خاندان را از آنچه که هستند گرسنه تر سازند و بلکه اساساً آنها را عصبی ساخته و به میدان نبرد بکشانند تا بدینوسیله جنگ را آغاز کرده و بالاخره جاهلیت عرب ریشۀ دین محمّد را براندازد و آن انگشت شمار مؤمنان را هم قتل عام کند و بکلّی بساط اسلام را برچیند و کعبه را بت خانه نماید ، آری به این بهانه بر منبر می رود و به آن جمله که ذکرش رفت سخن آغاز می کند و سخن را به سرعت به حقّ امامت می کشاند .
یعنی فاطمه برای دفاع از امامت شوهرش به منبر می رود نه دفاع از خودش .
آیا هیچ مردی نبود که به دفاع از علی (ع) بپردازد ؟
چرا بود ولی علی چنین اجازه ای نداد زیرا اگر کسی لب می گشود قتل عام مؤمنان آغاز می شد و از اسلام هیچ نمی ماند .
و این بود که فاطمه همانطور که دخترش در واقعه کربلا ، دین خدا را هم آشکار کرد و هم از نابودی نجات داد و جز او کسی توان این کار کبیر را نداشت .
و لذا چند روز بعد بر درب خانه اش او را شهید ساختند و انتقام جاهلیّت را از او گرفتند و او لب به گلایه حتی نگشود .
این منبر فاطمه بمراتب حیاتی تر از سخنرانی زینب در شام بود . زیرا باند سقیفه یعنی «شورای مصلحت مسلمین» دست به هر تحریکی زد تا علی و فاطمه و آن انگشت شمار مؤمنان ( سلمان و عمّار و بلال و … ) را عصبانی کند تا حمام خون به راه اندازد و اسلام را با مرگ پیامبر دفن کند و این است راز سکوت افسانه ای و باور نکردنی علی (ع) و مریدانش بعد از رحلت پیامبر که حدود ربع قرن به طول انجامید :
خاری در چشم و استخوانی در گلو و آتشی در جگر و لب فروبسته و شمشیر آویخته .
و حتی روزها از خانه بیرون نمی آمد زیرا صاحب ذوالفقار را در هر کوچه و محلّه ای با هسته خرما و زباله و فحش پذیرائی می کردند .
هموئی را که چند ماه پیش در حضور پیامبر در غدیر خم بعنوان امام و وصی پیامبر ، بیعت کرده بودند . اسلام در چنین قومی ظهور کرده بود . و فاطمه نیز از همین قوم بود .
32 – آری . تاریخ نویسان و حدیث سازان دستگاه اموی و عباسی کل خطبۀ فاطمه را به مسئله حقیر «فدک» محدود کردند که گوئی فاطمه برای باز پس گرفتن ارثیه پدرش ( قطعه زمین لم یزرع ) اقامه دعوی کرده است .
با انقراض بنی امیه و سرکار آمدن بنی عباس در لباس دفاع از حق علی (ع) ، خلیفه به سراغ امام صادق (ع) فرستاد که
« بیا تا فدک را به شما باز پس دهیم . »
که امام فرمود :
پس لطفاً از خلافت کنار بروید : اینست فدک ما !
و این در حالی بود که ابومسلم خراسانی که به یاری او بنی امیه منقرض شد به نزد امام صادق آمد که :
« اماما بیائید و خلافت کنید »
که امام لبخندی زد و روی برگردانید که ابومسلم به نزد عباسیان رفت و خلافت را به آنان تقدیم نمود که چندی بعد همو را در کاخ خلیفه سر بریدند .
و این همان نکته ای است که متأسفانه هنوز ما شیعیان فهمش نکرده ایم یعنی فرق بین خلافت و امامت را . و این است که از میان امامان فقط علی و حسین را امام می دانیم و بس و مابقی امامان یک تعارف بیمزه ای بیش محسوب نمی شوند .
زیرا بر این پنداریم که شمشیر علی و حسین برای خلافت (حکومت) بود لذا به همین سودا در انتظار ظهور ناجی موعود هستیم در حالیکه غافل از این امر که نخستین جماعتی هستیم که به دست آن حضرت هلاک خواهیم شد ( طبق روایت نخستین گروهی که در ظهور آن حضرت هلاک می شوند گروهی از سادات آل محمّد هستند ) .
33 – و بالاخره فاطمه طبق وعدۀ پدرش در اندک مدّتی بعد از پدرش به پدرش ملحق شد بهمراه فرزندش محسن .
و طبق خواسته اش که سنت اهل عصمت و امامت است مخفیانه دفن گردید و شبانه با تشییع اهل خانه .
مابقی امامان نیز چنین بودند از جمله خود علی . و براستی معلوم نیست که این مقبره های منسوب به ائمه از کجا پدید آمده است که این خود داستانی دگر و قابل تأمل و تحقیق است .
و هنوز هم قبرستان بقیع که قبرستانی بی سنگ قبر و بی نام و نشان است و خراباتی بیش نیست و مدفن فاطمه و آل اوست در محاصرۀ جاهلیّت بت پرست عرب است و چه بسا که زائرین تازیانه می خورند و چه خوب تازیانه ای است بر گردۀ شیعیانی که حتی اهل سنت را هم رو سفید کرده اند از فرط شیعه گری !؟
آنانکه خدا را در کربلا رها کردند و بر دور خانۀ خالی از خدا چرخیدند تا حاجی کوفیان باشند که به مشتی خرما ، خدای خود را فروختند و البته زکاتش را هم پرداختند .
34 – و اینک جمال فاطمه (ع) را عارفان ایرانی یعنی آنانکه ره ذات خود گرفتند و به ذات پیوستند ، هر صبح سحر به وقت باران در پهنۀ آسمان و دامنه های کوهستان و گسترۀ دریا و در ابر و مه و باد و خورشید و فلک به نظاره نشسته اند تا من و تو در عشق نفت و گاز و اتم و ژن و سلولهای بنیادی و نانو تکنولوژی ، نانی به کف آوریم و به شیعه گری بخوریم تا فرکانس خط فقرمان تنزل نکند و از دموکراسی و حقوق بشر هم سبقت بگیریم و پرچم اسلام را بر بالای گنبد کاخ سفید برافرازیم و دو تا گلدسته بر آن بیفزائیم و دو رکعت نماز شکر بگزاریم و امام زمان را هم نامه ای بفرستیم که نیازی به زحمتشان نیست و بهتر است در همان چاه بخوابد و استراحت کند زیرا که ما بیداریم . [4]
[1] 📘 کتاب: فرهنگ خانجانی | اثر استاد علی اکبر خانجانی
[2] 📘 کتاب: علم فلسفه عرفان | صفحه ۳۳ | اثر استاد علی اکبر خانجانی
[3] 📘 کتاب: دائرة المعارف عرفانی ۱ | فصل اول، فاطمه س شناسی
[4] 📘 کتاب: انسان کامل ۱ | فصل دوم: سلوک روحی چهارده معصوم ع، بخش سوم – فاطمه س شناسی