بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
خواندن ۳۴ دقیقه·۱ ماه پیش

خلقت جدید

خلقت جدید - تولد دوباره
خلقت جدید - تولد دوباره

فهرست مطالب

خلقت جدید یعنی.

خلقت عرفانی.

زایمان از رحم عرفان.

تولّد دوباره

انسان بعنوان خالق سرنوشت خود

خلق کردن همان واقعۀ نظر کردن بر خویش است..

مقصود خلقت..

مبدأ و مقصودِ خلقت عالم و آدم

خود پرستی ناکامترین تلاش انسان.

آفرینش عرفانی.

کارگاه خلق جدید انسان.

استاد خلق جدید

کلام آخر.

فهرست منابع :

خلقت جدید یعنی

- خلقت جدیدیعنی بازیافت ذات در قلمرو صفات و ماهیات و شناخت هو در عرصه شهود که همان الله است زیرا جهان هستی مظهر صفات و اسمای الهی است و لذا هر چیزی یک آیت خداست و دیدن این آیات در جهان. همانطور که رسول اکرم ص می فرمود که پروردگارا حقیقت اشیاء را بر من آشکار نما! زیرا حقیقت اشیاء هموست.

28- خلقت جدیدیعنی حرکت از انسان بودن به سوی انسان شدن و انسانیت را آشکار کردن.

29- خلقت جدیدیعنی تحقق قل هو الله احد ! همانطور که محمد مصطفی ص ، علی مرتضی ع را مظهر این سوره می خواند.

30- خلقت جدیدیعنی الهی شدن انسان: متألّه !

49- خلقت جدیددر حقیقت خلق انسان از میمونی به نام بشر است همانطور که خداوند هم اکثر مردمان را به لحاظ مقام وجودی، حیوانات و بلکه پست تر از آنان خوانده است مگر اینکه بر اخلاق الهی وارد شوند تا صورت و سیرتشان یکی شود و این مقام صدق است و توحید وجودی!

50- به بیان دیگر خلقت جدید تماماً هدفی جز صدق و یگانگی ظاهر و باطن آدمی ندارد تا سیرت او و اعمال و صفاتش هم چون صورتش انسانی شود که صورت انسان از صورت حق است.

105- نخستین انسانهایی که در خلق جدید و آفرینش عرفانی به کمال پدید آمدند امامان شیعه بودند تحت تعلیم و خلقت محمدی. و اینان مصداق این آیه هستند که: « به زودی کسانی را پدید می آوریم که دوستشان داریم و ما را دوست دارند». و این انسانها نور هدایت و معلمین خلق جدید برای سائر طالبان هستند که فارغ التحصیلان این مکتب آفرینش هم عارفان و صوفیان حقه می باشند.

106- خلق جدیددر واقع خلقت دوباره و اختیاری و دوستانه و عارفانه است به یاری متقابل انسان و خدا. بسیاری از علمای رسمی می گویند که این حرفها بدعت و کفر و الحاد و شرک محض است. معلوم نیست که اینان آیا اصلاً قرآن خوانده و در آن تفکری کرده اند و یا فقط برای ثواب اخروی آنرا می خوانند. وگرنه دهها آیه و صدها حدیث معتبر موجود است که جز این معنای دیگر ندارد.

107- خلق جدیدتماماً مربوط به دل انسان است زیرا همه صفات نیک و بد آدمی صفات قلبی اوست. آنچه که کافر یا مؤمن است دل است. آنچه که افسرده یا زنده است دل است. آنچه که شقی یا مهربان است دل است آنچه که حکیم یا احمق است دل است. آنچه که عظیم یا حقیر است دل است. آنچه که سخی یا بخیل است دل است و الی آخر ! پس این دل است که بایستی به اخلاق الهی خلق شود.

108- و اساس و مقدمه این خلق جدید همانا تقواست. و تقوا یعنی زیستن برای رضای خدا. « آنانکه رضای الهی را جستجو میکنند خداوند آنان را از تاریکی به روشنایی می آورد و اینست راه هدایت» قرآن– «مؤمنان اهل تقوا را خداوند خودش تعلیم می دهد » قرآن -

109- این خلقت جدیدبر اساس همین خلقت قدیم و ازلی بنا می شود. همین چشم و گوش و بینی و دست و زبان جانوری است که انسانی می شود و خداشناس و خدابین و خداشنو و خدابو و خداگو می شود. همین حواس قدیم و عادی است که چشم و گوش خدا می شود. و دست خدا و وجه خدا و اراده خدا میشود. خطبه افتخاریه از علی ع بیانگر همین واقعه است که همه صفات و ذات خدا را به خودش منسوب می کند. و علی ع به همین دلیل امام است یعنی الگوی خلقت جدید است یعنی هر شیعه ای بایستی در سمت علی شدن حرکت کند و گرنه شیعه علی ع نیست.

118- خلق جدیداز محبت بین یک مؤمن و عارفی بر می خیزد که عشق به انسان شدن را در آن مؤمن برانگیخته است. همانطور که خلقت ازلی هم مخلوق محبت ذات پروردگار است به عدم! و آدم مخلوق محبت خداست به عدم! عدمی که در این محبت دیوانه شده است و باید به خود آید. و خلق جدید همین واقعه به خودآیی آدم بی خود است. و « خود » خدا است.

119- پس بدین طریق خلق جدید بر جنبش نوین دل استوار است و آن محبت عرفانی است و نه محبت حیوانی. هرچند که محبت عرفانی بر محبت حیوانی بالا می آید همانطور که چشم عرفانی هم بر چشم حیوانی بنا می شود و الی آخر!

120- و آدمی تا از حیوانیت خود قطع امید نکند عموماً میلی به انسانیت نمی یابد و لذا آخرالزمان که عرصه انهدام حیوانیت بشر است زمینه خلق جدید بیش از هر زمانی مهیاست گروهی که خدا دوستشان دارد و آنها هم خدای را دوست می دارند.

121- خلقت جدیدبازخوانی وجود است و این همان چیزی است که « ذکر » ( یاد آوری ) نامیده می شود و قرآن هم کتاب « ذکر » است و لذا کتاب خلق جدید است. و اینست که همه عارفان جهان، قرآنی می فهمند و می اندیشند و زندگی می کنند حتی اگر کتاب قرآن عربی را هرگز نخوانده باشند.

145- پس خلق جدیدچیزی جز دیدن جمال خدا در خاک نیست و این حق خاک است و حق خلقت خاکی انسان! و حق آفرینش کائنات خاکی!

- پس مپندار که خلق جدید در آسمان و ماورای جهان است بلکه در قلب خاک است و خاک قلوب انسان و خاک شدن دل و بر باد رفتن خاکسترش در آسمان!

153- خلقت عرفانی، خلقت جهان هستی ازلی – ابدی است یکبار دگر با حضور و شهادت و یاری انسان – خدا و لذا این هستی ولائی است که تار و پودش از عشق بین انسان و خداست.

154- خلقت جدیدعاشقانه – عارفانه کردن خلقت قدیم است برای انسان. پس انسانی شدن جهان است به ظاهر و باطن.

155- خلقت قدیم برای آدمی موجب حیات و هستی دهری و مزمن ( زمان زده ) است و لذا خسرانی و نسیانی و مالیخولیایی است. و خلقت جدید به مثابه دهر زدایی و نسیان زدایی و مالیخولیازدایی از وجود خویشتن است و این عین تاریخ زدایی است.

156- اگر خلقت جدید، زمان – زدائی از وجود است پس مکان زدایی نیز هست که زمان معلول مکان است.

157-پس خلقت جدید، خلق السّاعه است و این مقام حاصل رسیدن به موقعیت السّاعه یا حال مطلق است یعنی رسیدن به موقعیت فیکون آنی در پاسخ به « کن »!

170- خلقت جدیدبیان ساده همان جدید شدن خلقت است که گوئی هم اکنون به دست خداوند آفریده شده و در محضر او یک بار دیگر بیعت الستی می بندی و « بلی » می گویی بر بلایای عشق او!

171- خلقت قدیم خلقت اللهی است و خلق جدید اما خلقت الله اکبری است و وقوع فتبارک الله احسن الخالقین!

172- خلقت عرفانی ، پیدایش نوری انسان است و به زبان فیزیک نظری وقوع انسانی E = MC2. یعنی ظهور ذات از سیاه چاله درک اسفل السافلین کالبد آدمی!

177- خلق جدیدواقعه ای آخرالزمانی است و اگر دانشمندان حکیمی چون پلانک و انیشتن و هایزنبرگ موفق به کشف قوانین فوق علیتی از بطن علوم علیتی می شوند از برکات علمی این دوران است که حق را از باطل نیز آشکار می سازد و توحید را از قهقرای دیالکتیک و روح را از اعماق ماتریالیزم و ایمان را از ذات الحاد بر می تابد و نور را از ظلمات سیاه چاله ها! « که انسان را در عالیترین مقام آفریدیم و در پست ترین وضعیت پرتاب نمودیم باشد تا ایمان آورده و صلح پیشه سازد و هدایت و رستگار شود». قرآن –

197- خلق جدیدخلقت اخروی است که در قلمرو تاریخ عرصه آخرالزمان است که هم اینک است!

198- پس هرکه آخرالزمان را دریافت خلقت نوینش را یافته است و آفرینش اخرویش را و این سرآغاز روز هفتم خلقت تکوینی است روی در روی جمال هاهوتی پروردگارش بر عرش کریم! و اینست آخرالزمان و آغاز انسان!

199- و خلق جدیدهمان خلقت قرآنی است و انسان جدید هم انسان قرآنی است یعنی انسان محمدی: انسان کامل!

200- و آنانکه خلق جدید را انکار می کنند یا مورد تردید قرار می دهند همان کسانی هستند که لقای پروردگار را منکرند و انسانیت خود را. اینان در آخرالزمان قلمرو تسخیر اجنه و شیاطین می شوند وتجسم جنون و شقاوت می گردند. اینان پیروان جبر تاریخ هستند که به دو صورت سنتی و مدرن آشکار می شوند که دو روی سکه جبر پرستی و کفرند چه با نماز چه بی نماز!

201- خلقت جدیدعرصه ظهور انسانهای خدائی است انسانهای بی شجره که مأمن همه شجره های منهدم شده اند. انسانهای فوق زمان که مأمن زمانند و آخرین پناهگاه انسان و انسانیت در حال انقراض و آخرین منبع معنا.

202- و اینانند دشمنان قسم خورده انسان جدید: نژاد، عشق جنسی، سنت و مذهب تاریخی، تکنولوژی و مدرنیزم، تعلیم و تربیت کلاسیک، مالکیت مادی و عاطفی و حکومتهای صنعتی. و در یک کلام هر چیزی که بر محور زمان و مکان می چرخد. انسان جدید محل ظهور خدای جدید است. خدای حی و حاضر و ناظر و موجود و فاعل و کامل و واحد که جز او نیست.

خلقت عرفانی

203- خلقت عرفانی مستلزم همزیستی و همراهی و همدلی با امام و پیر طریقت است و یاری دادن او. و این امر مستلزم جهادی بلاوقفه با نفس خویشتن است و ظلم نژاد و جامعه و حکومت. پس به زبان ساده آفریننده خویشتن یک مجاهد کامل است در تمام عمر. و این مجاهدت سه مرحله کلی دارد: مجاهد در راه خدا تا رسیدن به خدا ! مجاهد به همراه خدا و مجاهدت در خدا. و این سه مجاهدت در کتاب خدا مذکور است.

224- و خلق جدید، هستی عاشقانه انسان است و عشق هستی است. زیرا هستی همان عشق است به مصداق این کلامش که «به زودی گروهی را پدید می آورم که عاشقشان هستم و عاشقم هستند » و این پیدایش با دیدارش آغاز می شود زیرا هرکه او را دید او می شود زیرا عاشق بر او می شود. « هرکه مرا عاشق شود چون من می شود» حدیث قدسی!

و اینست خود آفرینی انسان و خلق جدید! چرا خود – آفرینی زیرا انسان باید بخواهد! و هرکه بخواهد می شود. « بخواهید تا اجابت کنم » قرآن - [1]

زایمان از رحم عرفان

تولّد دوباره

«تولّد دوباره» یکی از مفاهیم کهن در عرفان جهان است که از عرفان هندو تا اسلامی مورد بحث بوده است و آن بمعنای زائیده شدن از بطن خویشتن است.

و امّا آنچه که انسان را بارور و باردار می سازد و از فرط درد به زایمان می کشاند چیست؟

بدون شک معرفت نفساست. شناخت اعماق نفس خویش که چیزی جز انواع و درجات جهل و جنون و انکار و عداوت با هستی خویش نیست. چون نگاه انسان بسوی خودش برگشت زیر این نگاه باردار می شود.

آدمی زیر نگاه خودش هیچ و پوچ می شود. نیهیلیزم نخستین محصول فکری و روانی خود – آگاهی است و این احساس هیچی موجب تهوع روحی انسان می شود و همچون ویار عرفانی است که به حدّی میرسد که انسان تمامیّت خودش را بالا می آورد و برون می افکند.

و آنکه باقی می ماند یک کودک نوزاد است که برای به راه افتادن محتاج یک ولی و مادر روحانی است و او کسی جز امام نیست که پیرعرفانی نامیده می شود.

این زایمان از دل انجام می شود و آنکه زنده می شود دل است. آنچه که بیرون افکنده می شود کل گذشته است که بواسطه ذکر (به یاد آوردن) بالا می آید و بدینگونه آدمی بخشوده می شود و خلقت جدید رخ می نماید که خلقتی عرفانی است. آنکه نخستین نطفه بیداری را می افکند و نهایتاً مامای زایمان نیز هست پیر است. [2]

انسان بعنوان خالق سرنوشت خود

حیات دنیوی بشر به مثابه خلقت جدید و دوباره انسان است که قرار است انسان بدست و اراده خودش یکبار دگر آنرا بیافریند و بدینگونه و دلیل است که انسان مسئول سرنوشت خویشتن می شود و از بابت آن مؤاخذه و اجر و جزاء می شود.

هرآنچه که تحت عنوان شرایط جبری و خدادادی در زندگی ما بدون اراده ما وجود دارند مواد اولیه این خلقت جدید محسوب می شوند:

والدین، فامیل، شرایط اقتصادی و اجتماعی و زیستی و تاریخی و موروثی، امکانات تربیتی ، حوادث طبیعی و اجتماعی اعم از خوب و بد و... و نهایتاً هیکل و احساس و حواس و اندیشه و اراده ما.

انسان حتی آدمهای زندگیش را می تواند مناسب اراده و آرمان خودش در نزد خود و برای خود بیافریند همچنین طبیعت محیط زیست خود را و جامعه و جهان خود را . همه این مواد اولیه در کارگاه ذهن و روان و عواطف و اراده و نیز تلاشهای عملی قابل بازآفرینی هستند.

فی المثل یک آدم و یا شرایط واحدی برای من بهشتی و برای دیگری جهنمی می شود. این حاصل خلقت دوباره است .

آدمی می تواند همه آدمهای زندگیش را برای خودش یا مبدل به دیوهای شکنجه گر روح خود نماید و یا مبدل به فرشتگان نوازنده روح خود سازد.

انسان می تواند به قدرت تفکر و ایمان به خدا و محبّت به همنوعان درهر شرایطی یک جهان دوزخی یا برزخی و یا بهشتی در دل خود بیافریند . انسان با همین جهان از دنیا می رود و این توشه آخرت است و نتیجه خلقت دوباره اش به ارادۀ خودش.[3]

خلق کردن همان واقعۀ نظر کردن بر خویش است

حقیقت آن است که هر کسی که خود را شناخت خداست و فقط خداست که خود را می شناسد ، در یقین مطلق ، و از منظرِ نظری که بر خویش می کند و خود را می شناسد عالم هستی خلق می گردد یعنی خلق کردن همان واقعۀ نظر کردن بر خویش است و دیدن خویش و شناختن خویش .

و امّا آدمی بعنوان مخلوق و محصولی از نظر خدا بر خویشتن ِ خودش چون بر خود نظر می کند جز نیستی نمی یابد و اگر بر این مشاهده و دریافت باقی بماند از این نیستی هستی پدید می آورد . یعنی اینکه آنگاه که انسان نظر بر خویشتن می کند در مقام چنین نظری دقیقاً بر جایگاه خدا قرار دارد و خداست که بر عدم نظر می کند و با نظرش از عدم هستی می آفریند .

پس انسان اهل معرفت نفس خدایگونه است و گویا خدای ِ خویشتن است که با نظر خویش خلق می گردد ، چنین انسانی همان خلیفۀ خداست و چنین خدائی خلیفۀ انسان است : پس راست گفت سلطان معرفت نفس علی (ع) که :

آنکس که خود را نشناخت نابود شد .

پس آنکس که حاضر است شاهد بر خلقت خویش در هر لحظه از حیات باشد درس خلق کردن را می آموزد. و انسان برای همین امر خلق شده است تا بتواند خالق شود و انسانیّت انسان جز به این معنا نیست و این معنای اختیار و آزادی مطلقی است که خداوند به انسان عطا فرموده است یعنی تمامیّت علم و قدرت مطلقۀ خود را به انسان داده است که به هر طریقی که دوست دارد خود را بیافریند .

برای همین است که یکی خویشتن را کافرانه می آفریند ، یکی فاسقانه می آفریند ، یکی منافقانه می آفریند ، یکی جابرانه می آفریند و یکی هم مخلصانه و عارفانه می آفریند .

و آنکه خود را نمی شناسد دست به خلقت جاهلانۀ خویش می زند و خود را جاهلانه و بر جهل می آفریند و آنگاه آنچه که از خود می یابد و می بیند بکلّی بیگانه از خود است و به خودش احاطه و اراده ندارد و سر از کار خویش درنمی آورد و گرفتار و رنجور خود می شود و در عذاب خود می افتد و این عذاب جهل است و حاصل خلقتی کافرانه است و به اعمال و حالاتی جابرانه می رسد و چنین انسانی ، جبّار می شود چون با عشق و اختیار دست به خلقت خویش نزده است و اختیار خویش در خلقت خویشتن را منکر شده است و به مسئولیّت آن پشت نموده است و این همان خلقتی کافرانه است .

یعنی چنین انسانی نخواسته است از روبرو و در روشنائیِ معرفت ، خود را خلق کند و بلکه در تاریکی و با چشم بسته به کار خلقت خود دست زده است و لذا از نتیجۀ کارش در حیرت است و تا آنجا می رود که اصلاً منکر این امر است که بدست خویشتن آفریده است و لذا مسئولیّت کار خود را و مسئولیّت حیات و هستی ِ خود را بر عهدۀ دیگران می داند . ا

ین دیگران را گاهی هم«خدا» نامیده است و چنین خدائی ، هوای نفس است و مکر و شرک است و بواسطۀ چنین اتّهامی به عذاب مبتلا می شود . و چنین خلقتی همواره در گرداب عدم است و هر لحظه خود را در خطر نابودی می یابد و عذابهای حاصل از چنین خلقتی نیز از همین بابت می باشد .

حیات و هستیِ موروثی

حیات و هستیِ موروثی هر بشری که تماماً چیزی جز مادیّت و غرایز و احساسات سیاه و کور نیست و جز اعمال جاهلانه و عذاب آور را سبب نمی شود جلوه ای از خلقت هر فرد است که در تاریکی ظلمت بدست خودش آفریده شده است که تاریخیّت و طبیعت و سنّتها و فرهنگ و شباهتهای اجتماعی جلوه ای دیگر از آن است .

پس بنابراین انسان یا بواسطۀ معرفت خویش خلق می گردد و این خلقتی با اختیار و شوق در روشنائی و از روبروست و یا بواسطۀ وراثت خویش که تماماً در تاریکی و با اکراه و جبر است . و مسلماً انسانی که اینگونه خلق می شود ، هرگز مسئولیّت عمل و حیات و هستی ِ خویش را برعهده نخواهد گرفت و بلکه می خواهد خود را تحویل دیگران دهد تا گناه خلقت اجباری ِ خویش را بر گردن دیگران بیندازد ولی هرگز هیچ کس او را تحویل نخواهد گرفت و بلکه فقط با او بازی خواهد کرد و از او سوء استفاده خواهد نمود .

خلقتِ جبری ، آدمی را جبّار و جبّار پرست می نماید و چنین انسانی چون در ظلمت پدید آمده ظلم پرست خواهد شد و اکثر مردمان اینگونه می باشند . و اهمیّت معرفت نفس از همین بابت است که انسان در ماهیّت موجودیّت جابرانه و کافرانۀ خویش آگاه و بینا می شود و توبه می نماید و دست از آن می کشد و از چنین وجودی پرهیز می کند و این همان تقوی می باشد !

خلقت نوین انسان بدست خویشتن

پرهیز از جهل و جبرِ وجود خویش . و این مقدّمه ای بر خلقت نوین انسان بدست خویشتن است در پرتو ِ نور معرفت . چون انسان بر خویش بیدار شد از تمام امیال و اعمال جاهلانۀ موجودیّت کور خویش در گذشته بیزار می شود و این توبه ای است که مقبول می افتد زیرا خداوند نیز می فرماید که :

« تمام گناهان دورۀ جاهلیّت انسان را با توبه ای می بخشد» .

و این همان پاک شدن از خلقتِ موروثی و تقلیدی می باشد و برخاستن از خلقتِ قدیم و برپا نمودن خلقت جدید . و در این خلقت جدید است که انسان به هر ذرّه از امیال و اعمالش مسئول است و مؤاخذه می شود .

بانیان خلقت جدید

و هیچ کتمان و بخششی جز با اصلاح امکان پذیر نیست ولی اساس و عمدۀ گناهان آدمی در عرصۀ خلقت قدیم و موروثی خود بخود بخشوده می شود همانطور که خداوند می فرماید که : گناهان در جهل و با اکراه را عذاب نخواهد کرد . زیرا گناهانِ جاهلانه و اکراهی و اجباری محصول موجودیّتی در تاریکی و جبر است که بر اساس غریزه و وراثت پدید می آید . و انبیاء و اولیاء و عرفا بانیان خلقت جدید می باشند .

همانطور که در قرآن کریم آمده است اکثر مردمان که جاهل و کافرند و میلی به جدا شدن از خلقت قدیم خویش ندارند فقط از سنّت پدران پیروی می کنند ، یعنی در اسارتِ جبر تاریخ می باشند و میلی هم به رهائی از این جبر ندارند .

پس خلقت جدید انسان بدست خویشتن و بواسطۀ معرفت نفس خلقتی در «السّاعه» می باشد .

پس معرفت نفس هرگز کهنه و قدیم نمی شود و هر انسانی برای خلقت جدید خویش نیازمند به معرفتِ بر نفس خویش در السّاعه (اکنونیت) می باشد و هرگز نمی تواند از معرفتی که انسانهای دیگر بواسطۀ آن به خلقت جدید رسیده اند تقلید نماید . ا

ز این روست که سنّت حاکم بر جماعت دراویش ماهیتاً همان پیروی از سنّت پدران است و خلقت جدید نیست و ربطی به عرفان ندارد . و جریان موسوم به «سلسله ها» پیروی از تاریخ و وراثت است و معرفت نیست .

یعنی انسان اهل معرفت هر سال و هر ماه و هرشب و بلکه هر آن موجودی کاملاً بدیع و جدید است . زیرا از خلقتِ خطّی (تاریخ) رهیده و به خلقتِ جهشی (عروجی - شهودی) دست یافته است .

انسان اخروی

و این جهش به معنای جهش مستمر از آخرین موجودیّت خویش است و این جهش ماهیتاً بواسطۀ نورِ معرفت امکان پذیر است زیرا نور حتّی لحظه ای سکون ندارد . پس انسان تاریخی که اسیر خلقتِ قدیم است یک موجودی ثقیل و سیاه و مادّی است و انسان عروجی موجودی نوری است : انسان دنیوی و انسان اخروی .

انسان اخروی کسی است که همواره به کمال و آخر موجودیّت خود می رسد و در آخرتِ هر مرتبه از وجود خویش دست به خلقت نوینی می زند.تعریف انسان کامل از همین جا برمی خیزد .

انسانی که بواسطۀ نور معرفت بر خود نظر می کند همین واقعۀ خلقت است . یعنی این انسان بعنوان شاهد، خداست و آن مشهود که با عنوان «خود» مورد نظر قرار می گیرد نیز خداست و در این رویارویی است که انسان هر آن خلقت جدیدی می یابد . و این انسانی که مولود و مخلوق نظر خدا بر خویشتن است نیز همان خدائیست که در غیبِ مطلق بتدریج سر برمی آورد و خود را معرّفی می کند . یعنی چنین انسانی محلّ ظهور «هو» می باشد که جمال وحدانیّت است و چنین انسانی موحّد است . و هو مقام شهادت و جمال شهید است .

خلقت ِ قدیم (موروثی) برای آدمی چیزی جز اکراه و انکار و ستم و کفر نمی آورد و سراسر تجربۀ رنج و عذاب است و نهایتاً جز مرگ و نیستی از آن عاید نمی گردد . پس خلقتِ قدیم حتّی تا عالیترین حدّ تجربه اش چیزی جز عدم نیست و از این جایگاه است که انسان در سرمنزل و مبدأ موجودیّت خویش می تواند از عدم توبه نموده و دست به خلقت نوین خویش بزند . در واقع آدمی در مشاهده و تجربه و درکِ خلقتِ قدیم است که نیستی خود را باور می کند و جداً طالب هستی می شود .

بنابر این خلقتِ قدیم همانطور که در قرآن آمده است با دستان خداوند بوده (خلقت حضرت آدم) و آدم در این خلقت در ظلمت و جهلِ مطلق بوده است . به لحاظی دیگر می توان گفت که خلقتِ قدیم و تولّد نوین ِ عرفانی ، حس و درک صفات مهری ِ خداست . همانطور که تجربۀ کمال قهر همان نابودی است و تجربۀ کمال مهر ، هستی ِ مطلق و فرارونده است که کلّ جهان را درمی نوردد . بنابر این وجود و عدم دو منشأ معنوی ِ حیاتِ انسان است که تمامیّت خلقت و عالم هستی از این دو سرچشمه تراوش می کند .

و همانطور که گفته ایم وجود و عدم نیز در معنای ازلی و ابدی ِ خویش واقعیّتی واحد است . آدمی در عرصۀ خلقت و تولد نوین ِ عرفانی است که بر واقعیّت و اسرار خلقتِ قدیم مرحله به مرحله بیدار و زنده می شود و تمام آنچه را که جبر و قهر و مرگ و نیستی می پنداشت سراسر اختیار و مهر و حیات و هستی می یابد و تاریخ را نه امری گذشته و مرده بلکه واقعه ای زنده و جاری در اکنونیّت می بیند .

نور خلقت جدید

فقط تحت نور خلقت جدید است که خلقت قدیم ، یافته و تصدیق می شود وگرنه خلقت قدیم خدا همواره مورد نفی و کفر و انکار و یا تحریف و مسخ بشری می باشد . تاریخ گرائی ها و فلسفه های تاریخ و تجدد گرائی فنّی و فرمالیستی از جمله عوارض و نشانه های این نفی و تحریف می باشد که به نفی کامل حقیقت انبیاء و اولیای خدا منجر شده و یا به تحریف کامل دین انجامیده است زیرا خلقت قدیم جز در فرهنگ معارف مذهبی قابل درک نمی باشد . از این روست که معرفت نفس که کانون خلقت جدید است تنها میدان احیای مذهب و حقیقت شریعت انبیاء می باشد و بدون آن می میرد .

انسان شاهد بر خلقت خویش

آنگونه که در قرآن کریم آمده انسان بر خلقتِ خویشتن شاهد گرفته شده است . پس بی هیچ تردیدی می توان گفت که انسان قبل از خلقت خویشتن موجود بوده است . پس خلقت انسان چیزی جز تعیّن و تجسّد انسان نبوده است و این به معنی ِ رفتن انسان در غالب خاک بوده و به معنای اساسی تر محکوم شدن وجود انسان و یا محبوس گشتنِ وجود انسانی در زندان عدم می باشد .

پس ماجرای خلقت انسان چیزی جز ظهور وجود در عدم نیست . یعنی کالبد خاکی و مادّی ِ انسان حاصل تلاقی و تداخل و یا ازدواج و هم آیی ِ وجود و عدم است که قرار است در این واقعه خدا آشکار شود و خود را معرّفی کند .

به این دلیل است که تجربۀ نیستی تنها تجربه ای است که انسان را با خدا روبرو می کند همانطور که امامان و عرفای ما همگی دم از فنا زده اند و گویا مذهب فنا پرستی را بنا نهاده اند . پس یکبار دیگر نیز به این حقیقت توحیدی می رسیم که آنچه که فنا یا نیستی انگاشته می شود همان ذات و وجود ِ صمدانی و مقدّس پروردگار است .

پس بی هیچ تردیدی می بینیم که آنکسی که به نام آدم خلقتِ خاکی گرفته است کسی جز خودِ خدا نیست که به دستِ خود ظهور یافته است و بر این ظهور خویش انسان را شاهد گرفته است . پس آن انسان که قبل از خلقتِ آدم نیز موجود بوده و شاهد ِ خلقتِ آدم گردیده کسی جز خود ِ خدا نبوده است و ما معتقدیم که انسان از اسماء ذات پروردگار است .

پس راست گفت سلطان عارفان جهان علی (ع) که

« در نزد اهل معرفت همۀ واژه ها زیر و رو می شود » .

عرصۀ نبوّت همانا بستر به یاد آوری و تشریح و تشریع خلقت ازلی (قدیم) است . و کلّ جریان مذهب و ادیان الهی چیزی جز این امر نیست . برای همین است که آغاز اندیشه و اعتقاد مذهبی ، ماجرای خلقت آدم است و بر این اساس همۀ احکام دین می جوشد و نمی تواند سمت و سوء و هدفی داشته باشد و حرکتی ایجاد نماید مگر بر اساس پدیده ای موسوم به قیامت که همانا خلقت جدید می باشد . پس کلّ دین مبدأش خلقت قدیم است و مقصدش خلقت جدید . و چون مرحلۀ اعتقاد و باور و یادآوری خلقتِ قدیم در انسان کاملاً طی شد و نبوّت در نفس بشر جاری گردید چون به کمال رسد در آستانۀ خلقت جدید (قیامت) قرار دارد که این همانا آستانۀ ورود بر معرفت نفس و ولایت می باشد .

و ختم نبوّت مرز بین این دومرحله است چه به لحاظ تاریخی و چه به لحاظ وجودی . معنای آخرالزّمان که معنای سرآغاز قیامت است از همین بابت می باشد .

از حضرت آدم تا محمّد (ص) هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ وجودی عرصۀ به یاد آوری و باور ِ بر این واقعیّت است که انسان از عدم خلق شده است . هر که این مرحله را به لحاظ نفسانی و معرفتی بطور کامل طی نمود به کمال نبوّت رسیده و نبوّت در او ختم می شود و از این مرحله به بعد است که در عرصۀ ولایت وجودی و توحید قرار می گیرد تا یک بار دیگر خود را بدست خویشتن بیافریند یعنی به عرصۀ امامت وارد می شود .

پس راست گفت امام ما علی (ع) که اسلام را نیز پایانی است ، با ادای حقوقش به پایان آن برسید و از آنجا برای خدا خروج کنید . همانطور که پس از امامان ، عُرفای حقۀ ما نیز همگی چنین کردند . و این خلقت جدید است بدست خویشتن و مقام یگانگی ِخالق - مخلوق است.[4]

مقصود خلقت

به لحاظ اعتقاد دینی مبدأ و مقصد عالم خداست و خود عالم در این فاصله وظیفه ای جز پرستش خدا ندارد و انسان بطور خاصّ الخاصّی به این پرستش اختصاص داده شده است . این معنا در همۀ مذاهب مخصوصاً در اسلام کاملاً آشکار است آنگونه که قرآن می فرماید در زمین و آسمانها هیچ چیزی نیست مگر اینکه خواه ناخواه مشغول تسبیح پروردگار است و او را سجده می کند . و امّا مسئلۀ پرستش و عشق ورزی که تحت واژۀ عبودیّت در قرآن آمده است فقط مخصوص انسان است . البتّه تسبیح و سجده خود درجه ای از پرستش است که با خوف توأم است ولی عشق مرتبه ای از پرستش است که جوهره اش معرفت است و نه خوف از عذاب و فنا . و فقط انسان می تواند به این درجه برسد آنهم انسانهایی بسیار اندک .

همانطور که در همۀ مذاهب و فرقه های دینی درجاتی از عبادت به اشکال گوناگون وجود دارد که عموماً از جنس تسبیح و دعا و سجده است و انسانهایی که خدا را از روی معرفت و عاشقانه می پرستند و در واقع خدا را فقط برای خدا می پرستند و نه برای خود ، همواره انگشت شمارند و عبادت اینها نیز خاصّ خودشان و منحصر بفرد می باشد .

مبدأ و مقصودِ خلقت عالم و آدم

پس مبدأ و مقصودِخلقت عالم و آدم خداست و عالم هستی از خدا آغاز شده و به خدا می پیوندد و این راهی خواه ناخواهی می باشد و اینست که طبق کلام خدا حتّی منکر ترین کافران نیز جبراً خدا را تسبیح می گویند و سجده می کنند بی آنکه خود بخواهند و بدانند که چه می کنند . پس مقصود عالم هستی برای مخلوقات خواه ناخواه جز پرستش ِ خدا نیست .

پرستیدن چیزی درجه ای از فنا شدن در آن چیز است و عشقِ به چیزی دقیقاً واقعۀ پاک شدن از خود و محو شدن در آن چیز است . در عالم واقعیّت هم می بینیم که هر چیزی خواه ناخواه محکوم به فناست و حتّی در دورۀ بقای ظاهریش نیز بیخود و فدائی است . این وضعیّت در انسان محسوس تر می باشد یعنی هر کسی خواه ناخواه از خود بیخود است و هیچ کس نمی تواند برای خود باشد و خود را بپرستد .

خود پرستی ناکامترین تلاش انسان

برای همین است که خود پرستی ناکامترین تلاش انسان است و عذابی برای انسان وجود ندارد الاّ اینکه محصول تلاش بیهودۀ او در خودپرستی است . بنابر این در عالم هستی هر چیزی خواه ناخواه فنای در خداست و جز خدا بقا ندارد و عالم ِ مخلوقات عرصۀ اثبات این حقیقت است . یعنی هر چیزی نه از خودش هست و نه برای خودش هست ، نه در خودش هست و نه در سوی خودش هست و نه به کام خودش هست و نه هرگز به خودش می رسد . یعنی هیچ چیزی خودش نیست و هر چیزی فدا و فنای خداست و اینگونه است که هر چیزی ، چیزی است زیرا که چیزی نیست .

پس اگر مقصود ِخلقت چیزی جز پرستشِ خدا نیست این پرستش برای هر مخلوقی هستی به بار آورده است و هستی اجر عشق است . [5]

59- این شما نیستید که گوش می‌دهید و می‌بینید و احساس می‌کنید. این خداست که در شما مشغول آفرینش شماست.

60- چشم من کی می‌تواند جلوۀ روی تو دید

که تو خود ساکن چشمی و به چشم تابنده ای.

61- گوش من کی می‌تواند صدای تو را شنید

که تو خود مقیم در گوش منی و در انتظار شنیدن صدای منی که تو را بخوانم! که افسوس!

62- باور به مخلوقیت خویشتن که اصل اعتقاد دینی است در اکثریت آدمها و بلکه علما امری تعارفی و مهمل است و براستی کسی خلق شدن دمادم خود را در این جهان باور ندارد و این اساس کفر و نسیان ماست.[6]

آفرینش عرفانی

۴۹۱- ... هر کسی در مطالعه آثار ما دچار آفرینش انسانی می شود یعنی صاحب روح می گردد. و این که با این روح چه می کند دیگر خود صاحب اختیار است.

برخی با این روح به سوی خدا پرواز می کنند و برخی هم به سوی ابلیس. بهر حال از حیات جانوری خارج می شوند و رشد می کنند.[7]

کارگاه خلق جدید انسان

۵۹- مجموعه آثار و معارف ما حامل قدرتمندترین نور خلاق انسان آخرالزمان است و لذا دارای جاذبه ای طلسم گونه و بغايت وسوسه کننده است هم برای مؤمنان و هم شیطان صفتان. و این موتور محرکه کارگاه خلق جدید انسان در دو وجه رحمانی و ظلمانی است که در اندک مدتی هر کسی را بر آفرینش نوینی وارد می کند و به غایت کفر یا ایمانش می رساند.

و تا به امروزه هزاران نفر بواسطه این معارف زیرو رو و منقلب گشته و بر سرنوشت جدیدی وارد گشته اند. این معارف برای کسانی که به شدیدترین بن بست های هویتی در زندگی دچار شده اند جاذبه ای صد چندان دارد و عین درب خروج از نابودی است.

این معارف از نهادهای حکومتی و مراکز پژوهشی و دینی و آموزشی و فرهنگی و درمانی تا قلب افراد و خانواده ها جریان یافته است. و بسیاری بدینواسطه در نهان و عیان دکانهای درمانی و ارشادی گشوده اند و مشغول فریب مردمند. همه اینها مجاری گوناگون ورود نور خلق جدید بر قلوب مردم در دو وجه نوری و ناری![8]

پیر طریقت

استاد خلق جدید

1- پیر طریقت یا امام هدایت یا مرشد روحانی یا عارف واصل مظهر نور حق است که تو را بر خلق جدید یا آفرینش عرفانی و احیای روحانی وارد می کند و نگاه تو را به سوی خودت بر می گرداند و تورا با خودت روبرو می سازد و تو برای نخستین بار احساس وجود و هویت می کنی و نور ایمان را در دل خود به وضوح می بینی و صاحب اختیار سرنوشت خود می شوی گوئی که به تازگی خلق شده ای .

2- او غل و زنجیرهای عادات و سنت و نژاد و عرف و اندیشه و اراده ات را می گشاید و برای اولین بار به تو امکان انتخاب می بخشد که آنچه را که عمری دلت می خواسته محقق سازی .

3- او تو را به هیچ مذهب رسمی نمی خواند بلکه دین فطری و وجدانت را بیدار و احیاء می کند تا آنرا بخوانی و از آن پیروی کنی .

4- او نور محبت و مغفرت و شفاعت حق است و لذا در رابطه با او به ناگاه خودت را بخشوده و پاک و سبکبال می یابی و خودت را دوست می داری و به بودنت شاکری . و وای به حال کسی که رحمت و محبت و ستاری او را حماقت پندارد و از آن سوء استفاده کند .

5- در رابطه با اوست که برای نخستین بار خدا را در دلت باور می کنی . او نور ایمان است و تو را به یاد خدا می اندازد .

6- او کریم است و لذا در رابطه با او مشکلات و بن بست های زندگیت معجزه آسا رفع می گردد .

7- او نور رحمت خداست و لذا در رابطه با اوست که برای نخستین بار همه را دوست می داری و می توانی دشمنان خود را عفو کنی و با خودت مهربان شوی .

8- او نور معرفت زمان است و لذا در رابطه با اوست که برای نخستین بار زمانه خود را می شناسی و بر جهان خود اشراف می یابی و شاهد بر خلایق می گردی .

9- و اما وظایف تو در قبال او چیست : اطاعت بی چون و چرا ، خدمت بی تقاضا ، صدق و راز دل در میان نهادن جهت معرفت نفس و هدایت .

10- و آفات و خطرات این رابطه : اینکه خودت را با او عوضی گیری و دچار مالیخولیا شوی زیرا او آئینه است . و اینکه از او تقلید کنی . و اینکه اسیر کرامات او بشوی و بخواهی همه امورت را به این روش حل و فصل کنی . و اینکه خودت را به عمد از او پنهان داری . و اینکه در اموری که به تو می نماید اطاعت بی چون و چرا نکنی و مکر و بازی کنی . و اینکه این رابطه و هویت جدید را به بازار بری. و اینکه کوس انالحق زنی و کرامات و رحمت او را به حساب خود آوری . و اینکه دچار غرور و خود شیفتگی شوی و به دیگران فخر بفروشی و مردم را تحقیر نمائی . و اینکه امور عبادی و تقوی را سهل گیری . و اینکه دچار خرافات شوی . و اینکه دچار تنبلی و عافیت پرستی شوی و از انجام وظایف واجب سر باز زنی . و اینکه در معرفت نفس جهاد نکنی و از مراقبه و تزکیه غفلت نمائی . و اینکه بدون اذن او بساط ارشاد خلق بگسترانی . و اینکه این رابطه را تبدیل به دکان نمائی . و از همه مهمتر اینکه خدای ذهنی خودت را که هوای نفس توست در امر پیر شریک گردانی . زیرا فقط یک خدا برای تو وجود دارد که او هم جز خدای پیر تو نیست و تو اصلاً خداوند خالق را بواسطه پیرت شناخته ای و خلقت جدیدت بدستان این خداست که آغاز شده است . به هر حال هر انسان مؤمنی می تواند پیر دوران انتقالی تو به عرصه وصول به امامت و هدایت باشد .

11- از مهمترین و اجتناب ناپذیرترین و بدیهی ترین نشانه حقانیت پیر طریقت عشق و جوشش روحانی معجزه آسائی است که از وجودش در دلت می جوشد که وصفش در هیچ شعر و بیانی نمی آید و از جنس عشق مولانائی به شمس تبریزی است در دیوان کلیات شمس که عریانترین و مهمترین شناسنامه عشق و ارادت عرفانی است . و این عشق بایستی سخت تقیه گردد . این عشق کارگاه خلق جدید است .

کلام آخر

12- و کلام آخر اینکه وای به سالکی که بخواهد با پیر و مرادش مکر و بازی کند و از او در خدمت امیال ناحق خود بهره گیرد . که خدای او را سخت رسوا و سیاه روی می سازد . که اگر بخود آمده و توبه کند البته بخشوده شده و دوباره به راه باز می آید ولی اگر توبه نکند به جرگه اشقیاء وارد می شود . چرا که برای خلق جدید قیامتی تمام عیار در وجود فرد بر پا می شود که این قیامت و تصفیه نفس بستر واجب و حیاتی این خلقت نوین است به مصداق این کلام خدا که :

قیامت آنروزی است که نهان هر کسی عیان می شود و خوشا بحال کسی که در آنچه که از خود می بیند انکار نمی ورزد و تصدیق نموده و توبه می کند . و وای بحال کسی که انکار نموده و بر کفر و ضلالت خود باقی می ماند و شقی می گردد . و وای بحال کسی که پیرش را احمق پندارد . سرنوشت چنین کسانی بسیار هولناک است کسانی که خداوند را احمق پنداشتند از فرط رحمتش !

این قیامت خلق جدید مؤمنان در عالم خاک است و نه آن قیامت کبرای پس از مرگ و پایان جهان . زیرا هر که با عارفی واصل روبرو شد قیامتش بر پا شده است . هر چند که آن قیامت کبرای جهان هم با ظهور کاملترین عارف یعنی ناجی موعود مهیا می گردد که قیامت کل بشریت است که نهایتاً به پایان تاریخ می رسد و پایان عمر خاکی بشر . منتهی در دوره غیبت امام ، همه قیامتهای فردی و گروهی در رابطه با عارفان که نائبان امامند ، قیامت رحمانی است ولی قیامت آخرین که با ظهور جهانی موعود آغاز می شود قیامتی قهار است که با آغاز آن دو سوم مردم جهان کشته می شوند . [9]

فهرست منابع :

[1] از کتاب آفرینش عرفانی،خلق جدید،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب خلق جدید کلیک کنید.

[2] از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد ششم،صفحه 78،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب صوتی این اثر کلیک کنید.

[3] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد چهارم،صفحه255،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب صوتی دائرة المعارف عرفانی کلیک کنید.

[4] از کتاب خلقت دوباره،صفحه11،اثر استاد علی اکبر خانجانی.برای دانلود کتاب خلقت دوباره کلیک کنید.

[5] از کتاب خلقت دوباره،صفحه17،اثر استاد علی اکبر خانجانی.برای دانلود کتاب خلقت دوباره کلیک کنید.

[6] از کتاب عرفان چشم و گوش و زبان،️اثر استاد علی اکبر خانجانی

برای دانلود این اثر کلیک کنید.

[7] از کتاب مذهب اصالت عشق جلد دوم ص ۴۶،استاد علی اکبر خانجانی . برای دانلود کتاب مذهب اصالت عشق کلیک کنید.

[8] از کتاب علم رحمت مطلقه صفحه 11، استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب علم رحمت مطلقه کلیک کنید.

[9] از کتاب اخلاق عرفانی،صفحه38،اثر استاد علی اکبر خانجانی.برای دانلود کتاب اخلاق عرفانی کلیک کنید.

خلقتتولد دوباره
استاد علی اکبر خانجانی،آخرالزمان شناسی،قیامت شناسی،انسان شناسی، ابرانسان، انسان کامل،ناجی موعود،امام زمان،علائم ظهور،عرفان،زندگی درمانی،شناخت درمانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید