ویرگول
ورودثبت نام
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانیاستاد علی اکبر خانجانی،آخرالزمان شناسی،قیامت شناسی،انسان شناسی، ابرانسان، انسان کامل،ناجی موعود،امام زمان،علائم ظهور،عرفان،زندگی درمانی،شناخت درمانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
خواندن ۴۲ دقیقه·۱ ماه پیش

خودکشی در عصر بحران هویت و معنویت | ۱۶ حقیقت و راهکار عرفانی برای پیشگیری

خودکشی در عصر بحران هویت و معنویت | ۱۶ حقیقت و راهکار عرفانی برای پیشگیری
خودکشی در عصر بحران هویت و معنویت | ۱۶ حقیقت و راهکار عرفانی برای پیشگیری

فهرست مطالب

  • خودکشی در قرآن

  • خودکشی در تاریخ انبیاء و اولیای اله

  • نقش مخدرات و داروهای روان‌گردان در خودکشی تدریجی

  • «خود» چیست که آدمی به کشتن آن دست میزند؟

  • گواهی اعضاء انسان در روز قیامت

  • فرق خودکشی و تَن کشی؟

  • خودکشی صادق هدایت، وان گوگ، ارنست همینگو

  • مقدمه‌ای بر بحران خودکی در عصر مدرن و معنویت‌گریزی

  • خودکشی ها در عصر مدرن

  • ۱۶ حقیقت و راهکار عرفانی برای پیشگیری از خودکشی

  • “تن” امانتی و ابزاری است برای شناخت ” خود “

  • خودکشی معلول آزادیهای بی قید و شرط

  • عصر خودکشی (قیامت تاریخ)

  • خودکشی های آخرالزمانی

  • خودکشی معلول احساس پوچی | نیهیلیسم روانی و بحران معنا

  • خودکشی نشانه آخرالزمان تاریخ بشر

  • نبرد زناشویی موجب جنون و گاه خودکشی

  • خودکشی ناشی از آلوده گی صوتی و ماشینی

  • پیدایش نسلی از بشر که کل جهانیان را خصم خودش می بینید

  • خودکشی تکفیری ها

  • خودکشی و مدهوشی در آخرالزمان

  • خودکشی، رها شدن از بیهودگی

  • جمع‌بندی: راه نجات انسان مدرن از خودکشی و بحران معنا

  • 📚 فهرست منابع 🔗

خودکشی در قرآن

«انتحار» یعنی خودکشی . و آن در منطق قرآن دو نوع است : خود – کشی به امر خدا و برای حبّ و رضای او ، که می فرماید :

 «و اگر نوشته بودیم برایشان که خود را بکشید و یا از دیارتان بیرون روید، این کار را جز تعداد اندکی عمل نمی کردند و اگر عمل می کردند به آنچه که امر می شدند برای آنها بسیار بهتر بود و در دین ثابت می شدند و از نزد خود به آنها اجری عظیم می دادیم و به صراط المستقیم هدایت می نمودیم.»

چنین خودکشی در تاریخ انبیاء و اولیای خدا گزارش شده است .

خودکشی در تاریخ انبیاء و اولیای الهی

مثل وارد شدن حضرت ابراهیم در آتش و فرستادن همسر خود هاجر (ع) و فرزند شیرخواره اش اسماعیل (ع) به صحرای برهوت و بی آب و علف و بی آدمیزاده ای در صحرای عربستان و آنها را تنها به امان خدا رها نمودن .

 و یا خوابیدن حضرت علی (ع) بر جای دوستش محمّد (ص) که در آن شب برنامۀ به قتل رسانیدن محمّد (ص) در رختخوابش حتمی بود .

 و یا کلّ ماجرای کربلا که لحظه به لحظۀ آن مثل یک برنامه خودکشی است و مخصوصاً به دست گرفتن و بالابردن حضرت علی اصغر (ع) توسّط امام حسین ، که دیگر امری آشکار است و کلّ این واقعه از خودکشی هم برتر بود و درواقع به منزله خود – براندازی خانمانی و به قتل رسانیدن همۀ مخلصان در دین بوده و یا تن به کشته شدن دادن حضرت اسماعیل بدست پدرش ابراهیم (ع) هم از همین نوع است .

ولی هیچ کدام از اینها کشتن خود به دست خود نبوده است گر چه نفس عمل چنین است و خدا هم از نفس عمل سخن می گوید و لذا این وقایع را خود – کشی می نامد ولی از «دست» سخن نمی گوید که بواسطۀ خودتان خود را بکشید .

و علی (ع) می فرماید:

«هر که بدست خود موجب هلاکت خود شود ملعون است.» و ملعون یعنی رانده شده از رحمت خدا .

 و خداوند می فرماید :

«جز اغوا شدگان از رحمت خدا مأیوس نمی شوند و آنان که خودکشی می کنند از روی قهر و عداوت ، از رحمت خدا مأیوس هستند و در آتشند . مکشید خود را که پروردگار بسیار مهربان است.»

نقش مخدرات و داروهای روان‌گردان در خودکشی تدریجی

 و خودکشی که امروزه که عصر کفر و حاکمیّت فریب است بصورت سنت این تمدّن درآمده که یا بصورت کشتن خود به دست خود اتفاق می افتد و یا با به هلاکت انداختن خود در جنگهای چریکی و انتحاری که اساساً و اکثراً از روی قهر و غضب و نفرت و عداوت است که خداوند می فرماید حاصل فریب خورده گی و اغوا شده گی است و اینان در آتش دوزخ جای می گیرند.

و نوع دیگری از خودکشی تدریجی به روش مدرن ، رجوع به الکل و انواع مواد مخدّر و داروهای خواب آور و روان گردان است که خود – کشی تدریجی و از نوع ریائی و منافقانه است

و لذا بدترین عذابها را هم بهمراه می آورد و برخی از این گروه بالاخره تحت عذابهای حاصله از این مواد و داروها ، دست به خودکشی مستقیم هم می زنند و امروزه بخش عمده ای از خودکشی ها در جوامع شهری تحت تأثیر مخدّرات و روان گردانهای داروئی می باشد.

«خود» چیست که آدمی به کشتن آن دست میزند؟

«خود» چیست که آدمی به کشتن آن دست میزند و از آن به چنان نفرتی میرسد که جز به نابودی آن راضی نمی شود ؟

«خود» همان نفس یا روان انسان است که به چنین عداوتی نسبت به خودش میرسد ولی کسی که اینگونه دست به خودکشی می زند درواقع «خود» (نفس) را که نمی کشد و می داند هم که این «نفس» اینگونه قابل نابودی نیست بلکه با عمل خودکشی، تن خود را از نفس جدا می کند و از تن رها می گردد نه نفس.

زیرا نفس همان «خود» انسان است و هرگز نابود نمی شود و خود نفس هم غریزتاً بر این امر واقف است .

تن که حمل کننده و ظرف نفس است خود را کنار می کشد و از این وضع از خود – بیزاری صاحبش خود را تبرئه و مرخّص می کند.

درواقع تن است که خود را از اسارت چنین نفس متشنّج و عدوئی نجات می دهد و نمی خواهد دیگر حمّالش باشد.

خودکشی یک اقدام بدل کارانه بجای از خود فرار رفتن است

گواهی اعضاء انسان در روز قیامت

 همانطور که می دانیم در حقایق دینی ، تن امانت الهی در نزد نفس انسان است و ابزاری خدمتگزار است و برای همین است که اگر کسی عمداً به بدن خود آسیبی برساند باید کفاره بدهد و در روز قیامت هم همۀ اعضاء و جوارح یک به یک برای نفس انسان ، گواهی می دهند .

درواقع بدن ، شاهدی بر نفس است. برای همین است که خداوند خطاب به نفس انسان می فرماید:

 «به تو چشم و گوش و دل دادم آیا شکر نمی کنی؟» .

فرق خودکشی و تَن کشی؟

پس خداوند به تن کُشی امر نمی کند بلکه در آیۀ مذکور نخست این مقاله هم صحبت بر سر امر به کشتن نفس است و از کلمه نفس استفاده شده نه تن و جسد .

 پس خودکشی اکثر مردم درواقع تن کشی است و کسی که حاضر به کشتن «خود» (نفس) باشد کارش به تن کشی خودش نمیرسد و تن کشی حاصل گریز انسان از نفس کشی است که سنت معروفی در عرفان اسلامی نیز می باشد و سخن معروف علی هم به این معناست که :

«بمیرید قبل از مردن »

و مسئلۀ موت اراده است در مقابل ارادۀ خدا.

و هر چه که به ظهور جمال ارادۀ خدا نزدیکتر می شویم یعنی به ظهور امام زمان نزدیکتر می شویم موج خودکشی ها (تن کشی) در جامعه بشری شدیدتر می شود و میل به مخدّرات و داروهای خواب آور و روان گردان هم بیشتر می شود و اینگونه است که ظالمان یا بدست خود و یا بدست یکدیگر و یا بدست امراض ، کشته می شوند و حدود دو سوّم بشر نابود می شوند و مابقی به امام زمان ایمان می آورند.

عمر هر انسانی در حساب ازلی معلوم است ولی چگونه زیستن و برای چه و در چه وضع و کیفیتی مُردن در اختیار و عمل انسان است .

خودکشی بهر طریق مستقیم بدست خویش و غیر مستقیم بواسطۀ دارو و مخدّارت و یا عمداً خود را به هلاکت افکندن ، کلاً طبق نص صریح قرآن، می توان دو ماهیّت و معنا و سمت و نیّت کاملاً متفاوت داشته باشد :

 یا برای رضای خدا و به امر خدا و در دین اوست و از محبّـت حق و پاسخ به حبّ پروردگار است که مقام بسیار عالی است و مقام شهداء و صدّیقین و امامان است و چنین خودکشی ها از آن خالصان و عارفان کامل و موحّدان است .

خودکشی بجای از خود-فرا رفتن
خودکشی بجای از خود-فرا رفتن

و یا از روی خود خواهی و تکبّر و ناکامی در هوس های دنیوی و به قصد انتقام و عداوت و نفرت باشد که مسلماً عملی ملعون است و همانطورکه قرآن می فرماید:

 «جایگاه چنین کسانی در آتش دوزخ است».

 این دو نوع خودکشی در تضاد آشکار در دو معنای متفاوت است از اعلی العلیّین تا اسفل السّافلین .

 پس یک خودکشی حاصل اشدّ رحمت و حبّ پروردگار است و دیگری حاصل اشدّ غضب و قهر و انتقام خداست نسبت به متکبّران .

یکی از خودکشی های نوع اوّل و خود را به هلاکت انداختن واقعۀ شهادت علی (ع) در مسجد کوفه بدست ابن ملجم است که توطئۀ این سوء قصد قبلاً و زمان و محلّ آن دقیقاً لو رفته بود و به علی (ع) هم رسیده بود و سحر نوزدهم ماه رمضان قنبر از مریدان علی (ع) که در منزل او می زیست بسیار سعی نمود تا علی (ع) را از رفتن به مسجد منصرف سازد ولی علی (ع) نپذیرفت.

و حتّی موقع ورود به مسجد، ابن ملجم را دید که از وحشت در گوشه ای بخواب رفته بود ولی علی (ع) ، گویا که او را نشناخته است ، بطرفش رفت و از خواب بیدارش کرد که نماز صبح بخواند .

 و علاوه بر این بیش از سی سال قبل از این واقعه هم ، خبر شهادت علی بدست ابن ملجم که آن موقع از مریدان علی بود ، از طرف پیامبر اکرم (ص) به علی گفته شد و ابن ملجم هم باخبر شد .

در قرآن کریم دستور حضرت موسی(ع) به قومش پس از کفران نعمت و گرایش به گوساله پرستی چنین  است :

«خود را بکشید که این برای شما در نزد خدا بهتر است تا شاید توبه تان پذیرفته شود.» .

 البته کسی از قوم موسی خودکشی نکرد و خداوند آنها را بخشید .

 از این آیه آشکارا معلوم است که حتی خودکشی از روی قهر و غضب هم نوعی توبه است از «خود» و خودپرستی .

زیرا «خود» و خودپرستی منشأ همۀ گناهان و تبهکاریهای بشر است و کسی که حاضر به کشتن نفس خود نشود همواره در معرض تن کشی خود است یا بطور یکدفعه و یا تدریجی و بواسطۀ داروها و مخدّرات گوناگون .

زیرا «نفس» همان کارخانۀ خود و خودپرستی است .

 کسی که از خواهش ها و آرزوهای خود نگذرد همواره در ناکامیها قرار می گیرد و همین ناکامی او را به یأس و افسرده گی و پوچی می کشاند و همین پوچی انگیزۀ «تن کشی» کافران و خودپرستان است.

یعنی این آرزوها هستند که علت العلل خودکشی های کافرانه می باشند.

آنکه از آرزوهای خود پیروی کند همواره در مسیر خصومت و نفرت از خود قرار می گیرد و از خود مأیوس و بیزار می گردد و تا سرحدّ خودکشی می رود.

 پس خودکشی مخلصان از بی آرزوئی و بی نیازی و صمدیّت ذات است و خودکشی کافران از پر آرزوئی و دریوزه گی و رسوائی است.

پس طبق نص قرآن ، عملیات انتحاری در جنگ ها اگر از روی نفرت و عداوت از دشمن و از روی انتقام باشد عملی کافرانه و ملعون است و این حقیقت لطیف و بسیار دقیقی است و مربوط به نیّت قلبی انسان است و از روی شعار  و ایدئولوژی قابل استخراج نیست پس قضاوت این امور را بایستی به خدا وانهاد .

خودکشی صادق هدایت، وان گوگ، ارنست همینگوی

و اما خودکشی نوع سوّمی داریم که در عرصۀ معرفت نفس روی می نماید و این امر را جز اهلش درک نمی کند مثل خودکشی صادق هدایت ، وان گوگ ، ارنست همینگوی و جک لندن و امثالهم .

 این خودکشی حاصل گذر از برزخ وجود در وادی خودشناسی می باشد که «ارنست یونگر» فیلسوف و روانکاو شهیر آلمانی آنرا «عبور از خط» می نامد و درواقع عبور از عرصۀ خلاء بین حق و باطل و خیر و شرّ است .

در حوزه ای که سالک معرفت ، از دوزخ و شرّ و بطالت و عذابها رهیده ولی هنوز به بهشت و حق و خیر وجود وارد نشده است.

 از جهل رهیده ولی هنوز به علم نرسیده است و دوران انتقالی است .

 و برزخ دوره انتقالی بین بهشت و جهنم است و عرصۀ سرگردانی و انتظار است و عرصه بی زمانی کشنده ای است که جز بر اهل صبر و دین خالص و جز بر اهل ذکر قلبی خدا، قابل تحمّل نیست .

 نیچۀ آلمانی نیز در این ورطه تا سرحدّ جنون رفت .

 همه عارفان نیز این عرصه را تجربه و طی  کرده اند. این عرصه همان به زبان امروزه، گذر نیهیلیزم روان است.

عرصه ای که بطالت و بی اساس بودن همۀ ارزش های ظاهری جهان و حیات و بشریت آشکار می شود ولی هنوز محک حقیقت باطنی بدست نیامده است و حقیقت اخروی و جاودانه ای بر سالک معلوم نشده است .

کسانی که بدون ابزار مسلّمی که همان دین و اصول فطری آن است می خواهند به وادی خود – شناسی وارد شوند در خطر این فاجعه می باشند و کسانی که بدون حجّتی آشکار و امامی مبین سعی در خود – شناسی دارند از حوزۀ ذهن ، عمیق تر نمی توانند رفت و ظنّ جز پوچی دنیا را به نمایش نمی گذارد و فقط در دل است که میزان حقیقت و نور معرفت عیان می گردد که بی دوست مخلص نمی توان به دل راه یافت و انواع خودکشی های مستقیم وغیر مستقیم عارض می شود که کمترین آن مخدّرات است .

 خودکشی صادق هدایت و امثال او از موارد کمیاب و عبرت انگیز است .

 وی بزرگترین نعرۀ درد خودشناسی در فرهنگ ماست و وجودش برکتی عظیم برای تشنگان معرفت بوده است.

وی از صدیقین عصر خود بود و از معرفت علوی بی بهره ماند .

 خداوند این عملش را از رحمت مطلقه اش بر رضای خود قرار دهد . [1]

تو هرگز نمی توانی خود را نابود کنی، پس خودکشی مکن.
تو هرگز نمی توانی خود را نابود کنی، پس خودکشی مکن.

فطرت انسان ذاتاً میل به سلامت وآرامش و امنیّت و عزّت دارد ولی گوئی در همین فطرت رگ و ریشه ای وجود دارد که پدیدآورندۀ درد و رنج و اضطراب و خفّت است .

 این دو از هم جدائی ناپذیرند هم در معنا وحس و هم در صور پدیداری و تأثیرمتقابل بریکدیگر .

 نبرد ِ طبع سلامت پرستی انسان بر علیه بیماریها و رنجها آنگاه که به بن بست می رسد و ناکام می شود میل به خود کشی را پدید می آورد .

واقعیت این است که آدمی فقط صفات و حالاتی همچون سلامت و خوشی و عزّت و احساس امنیّت و رضایت را از خودش میداند و حق خودش می خواند و بیماری و زجر و دغدغه و ناکامی و فقر و رسوائی را عارضه می پندارد و از غیرمیداند و نوعی ظلم به خود می خواند و یا بدشانسی و خیانت و امثالهم که همه از غیر بر او وارد شده است

و اصلاً از خودش نیست و ربطی هم به او ندارد و کمترین گناه و تقصیری هم از این بابت متوجّه خودش نمیداند و اصلاً خود را لااقل یکی از علل این بدبختی هم به حساب نمی آورد.

اکثریت قریب به اتفّاق آدمی چنین می پندارند.

اگر “خود” کشی عملاً همان تن کشی است پر واضح است زیرا آدمی به تجربه در می یابد که بخش عمدۀ رنجهایش از بابت تن اوست و چون دارای موجودیت تنی است اینهمه رنجور و معذّب است هر چند که کانون حس و درک همۀ رنجهای بزرگ و بنیادی خود تن نیست بلکه جنبه ای از وجود است که می توان آنرا روان ، نفس و یا شاید روح و حتی دل نامید که اصلاً وجودی مادی ندارد ولی درعین حال هستۀ مرکزی موجودیت تن است و تن نیز گوئی بر آن بنا شده است .

مقدمه‌ای بر بحران خودکشی در عصر مدرن و معنویت‌گریزی

بهر حال همینکه تن موجب مرئی شدن وجود در نزد دیگران است علت العلل بدبختی پنداشته شده است .

و می دانیم که هرگز کسی به دلیل دردهای بسیار شدید جسمانی نیز بسیار بسیار بعید است که خود را بکشد .

 یعنی علت عمومی خودکشی ، رنجها و دردهای روانی و غیرجسمانی است و اینکه چرا آدمی تن خود را به قتل می رساند سؤالی بس بزرگ می باشد .

و در پاسخ به این سؤال فقط می توان مرئی بودن تن را که موجب رسوائی وجود است درک نمود . یعنی اینکه تن موجب می شود که رنجهای وجود آدمی در نظر دیگران مرئی و رسوا شود.

در عین حال که میدانیم بسیاری از خودکشی ها حاصل رسوائی در نزد دیگران است ولی همۀ خودکشیها چنین دلیلی ندارند و اساساً حاصل رسوائی انسان در نزد خودش می باشد حاصل رویا رویی انسان با خودش .

اصولاً کسی بطور جدی دست به خود کشی نمی زند مگر اینکه با تمامیّت وجود خود به بن بست رسیده باشد و حتّی یک جنبۀ روشن و زیبا در وجود خود نیابد .

خودکشی به معنای براندازی خویش است بدست خویش . خویشی که تماماً در مقابل چشم خویش تباه و سیاه و زشت و غیرقابل تحمل شده است و دیگر امیدی به بهبودهم وجود نداشته باشد .

 پس میل به خود کشی حاصل نومیدی به بهبود خویش است بدست خویش و در چشم خویش . هرگز عامل بیرونی و یا فرد دیگری نمی تواند علّت نهائی و قاطع برای خودکشی باشد . علّت العلل و دلیل نهائی خودکشی همانا ” خود ” است.

دردهای شدید جسمانی و گرفتاریها و بن بست های شدید اقتصادی و عاطفی و رسوائیهای بزرگ در مقابل چشم دیگران فقط می تواند تقویت کنندۀ تصمیم برای خودکشی باشد ولی نه هستۀ مرکزی چنین تصمیمی.

میتواند توجیه بیرونی خود کشی محسوب گردد که علّت اصلی آنرا مخفی دارد ، علّت درونی اش را .

هیچ کس بناگاه و فی البداعه تصمیم به خودکشی نمی گیرد و دست به چنین عملی نمی زند .

خود کشی یک جریان فکری و نوعی راه حل نهائی در برخی از انسانها محسوب می شود .

آنهائی که معمولاً در صدد راه حل هائی قطعی و ریشه ای هستند و مستمراً ناکام می شوند بسوی اندیشۀ خودکشی می روند .

خود کشی در نظر آنها همان راه حل نهائی و تضمین شده و مطمئن و ریشه ای است . خود کشی در نظر کسانی بکلّی منتفی و نامفهوم ومطرود می باشد که هرگز دربارۀ مشکلات و مسائل خود در صدد راه حل و پاسخی کامل و بنیادی و جامعی نیستند و همواره بر روی پوست مسائل زندگی می کنند و میل هم به تعمق و ریشه یابی ندارند و به آسانی می توانند خود را فریب دهند و توجیه کنند و دچار فراموشی نمایند و بهر چیزی دل خوش دارند و مشغول گردند .

 بنابراین می توان گفت که حس و اندیشۀ خودکشی نوعی صفت و هویت و شخصیت است و نه نوعی دکترین یا فلسفه و آموزش و تلقین و عارضه .

البتّه می دانیم که خود کشی در دوران قبل از جمله وقایع بسیار بسیار نادر بوده است ولی در عصر جدید نوعی بیماری مسری می باشد و بشدت در حال سرایت است و آمار دقیقش را هم هرگز اعلام نمی کنند .

خودکشی ها در عصر مدرن

 این پدیدۀمدرن به چه معنائی می باشد که همچون بیماری سرطان و ایدز در حال گسترش است ؟

آیا هویت بشری در حال تغییراست و یا اینکه شرایط بیرونی شاقّه تر شده است و یا هر دو توأماً ؟

واقعیت اینست که  بهر علّت بیرونی و درونی ، آدمی روز به روز در مقابل چشمان خودش آشکارتر و عریان تر می شود و بطن های پنهان وجودش در مقابل چشمان عیان می گردد و اینست راز گسترش خود کشی .

زیرا در این رویاروئی و پرده برافکنی ، آدمی جز زشتی و تباهی و خفّت و ذلّت و جهل و خیانت و گناه و ناتوانی  نمی بیند . از خودش کاملاً قطع امید می کند و تنها راه نجات خود را نابودی ِ خود می پندارد .

جریان تاریخ بشریت و نیز جریان عمر هر فرد و جامعه ای همانا جریان مستمر پرده برافکنی از صورت انسان است و جریان رویاروئی فزایندۀ انسان با خویشتن است و جریان فزایندۀ عریان شدن باطن انسان در مقابل چشمان اوست: جریان خود شناسی فزاینده .

و میل به خود کشی بدین لحاظ همانا میل گریز انسان از روبرو نشدن با خود می باشد ، میل گریز انسان از مشاهدۀ باطن خویش .

پس خودکشی همانا نبرد بر علیه معرفت نفس است که جبراً روی می نماید و روزبه روز شدیدتر و عمیق تر و عریان تر می گردد .

پس اگر تنهائی و خود کشی رابطه ای مستقیم دارند به این دلیل است که آدمی در تنهائی بیشتر با خودش روبرو میشود و خود را عریان تر می بیند . و علّت گریز انسان از تنهائی هم به همین دلیل است که نمی خواهد خود را ببیند زیرا به تجربه دریافته است که بسیار زشت  وغیر قابل تحمل است .

البته همانطور که  در مقالات دیگر نشان داده ایم ، فقط مراحل اولیۀ خودشناسی است که بسیار تلخ می آید و همۀ آدمها از همین مراحل اولیّه گریزان می شوند و به خود فریبی می پردازند ولی از آنجائیکه آدمی در بستر زمان جبراً در مقابل چشمان خود عریان می شود این خود ـ فریبی ها هم مستمراً باطل می شوند و بر درد و رنج آدمی می افزایند و باز آدمی را از خود بیزار تر می کند .

 و این بیزاری و گریز از یک طرف و پرده برافکنی و عریان سازی جبری از طرف دیگر، آدمی را به چنان تضاد و تشنّجی می رساند که به خود کشی منجر می شود که اگر چنین نشود به اعتیاد و یا داروهای روان گردان می رساند که نوع تدریجی همان خود کشی است .

۱۶ حقیقت و راهکار عرفانی برای پیشگیری از خودکشی

کسی که نمی خواهد خود را بشناسد خواه ناخواه به انواع قدیم و جدید خود کشی می رسد ، خودکشی های مستقیم و غیر مستقیم ، خود کشی های آنی و تدریجی .

بنابراین اگر آنهائی که در جستجوی راه حل های قطعی تر و ریشه ای تری هستند سریع تر به فکر خودکشی می رسند به این دلیل است که سریع تر به درون خود می روند و پرده از رخسار باطن خود برمی گیرند و خود را در مراحل  اولیه بسیار زشت و بد می یابند .

ولی اگر صبور باشند و از خود نگریزند بتدریج وضعیت دگرگون می شود و زیبائی و قداست ذات روی می نماید و عشق به خود شناسی پدید می آید و خود کشی ریشه کن می گردد .

 به بیان دیگر به جای اینکه تن را بکشند آن ” خود ” های زشت و مکار و پلیدی را که در خود می یابند به قتل می رسانند تا خودهای زیباتر رخ بنمایند .

 پس در اینجا بایستی بین ” خود ” کشی و ” تن ” کشی تفاوتی عظیم قائل شد و بلکه تضادی عظیم را درک نمود . یعنی کسی که تن کشی می کند میل به خودکشی ندارد .

 و کسی که ” خود ” های زشت را در خود براندازد هرگز به تن کشی نمی رسد .

کسی که نمی خواهد خود را از درون دگرگون کند جبراً به تن کشی می رسد و تن کشی انتقامی است که ذات آدمی از آدمهای متکبر می گیرد که میلی به خود شناسی و ” خود ” کشی واقعی ندارند و از تغییر و توبه بیزارند و لذا در زجر کامل و نفرت کامل از خود ، تن را از میان برمی دارند و می پندارند که با ازمیان برداشتن تن ، از این عذاب رهائی خواهند یافت و این اندیشه ای عبث است .

سمت و غایت تاریخ همانا رویاروئی انسان با جمال مطلق ذات خویشتن است و لذا می توان رشد فزایندۀ تن کشی و لزوم فزاینده به خودشناسی و “خود” کشی واقعی را درک نمود. قیامت کبری که همان واقعۀ دیدار با خداست به معنای رویاروئی انسان با جمال ذات خویش است . ذات انسان همانا خداست زیرا انسان خلیفۀ خداست . 

تو هرگز نمی توانی خود را نابود کنی، پس خودکشی مکن.

 تن آدمی، حضور و وجود انسان در جهان را اعلان می دارد. و این اعلانیّت منشأ تکبّر و غرور و احساس برتری و سلطه است که به فریب و خیانت و حتّی جنایت بزرگ می انجامد .

انسان تنها موجودی است که احساس “من” و منیّت دارد و “خود” را مستقل و بلکه برتر از کل موجودات میداند. انسان تنها موجودی است که “خود” را به عنوان موجودی منفرد احساس و درک می کند. انسان تنها موجودی است که خود را جدای از سائر موجودات و منفک از کل هستی می یابد .

 و این منیّت را در تنیّت خود تجسّم می بخشد تا آنجا که ” من ” را دقیقاً و کاملاً همان ” تن ” می کند  و دراینجاست که همۀ خطرها و زجرها و بن بست ها رخ می نماید تا آنجا که علت العلل همۀ بدبختی ها تن معرفی می شود و پنداشته می گردد . و اگر ” خود ” کشی  در تن کشی رخ می نماید از چنین توهم و فریبی است . “

خود ” پرستی  به تن پرستی می رسد و تن پرستی به تن کشی منجر می گردد به روشهای بسیار متنوع و مدرن .

که ابتدائی ترینش توسّل به داروهای مسکن و خواب آور و روان گردان است که بسیار هم علمی و معقول و استاندارد و آبرومندانه توجیه شده است .

ولی بسیاری از خودکشی های مدرن تحت تأثیر این داروهاست .

تن پرستی به تن کشی می رسد . و این بدان معناست که تن پرستی ناحق و ضد انسانی است . کسی که نمی خواهد ” خود ” را بشناسد لذا از خود می گریزد و از هستی اش جز تن باقی نمی ماند و همین تن را می پرستد و تن نیز از او انتقام می گیرد . پر واضح است که انسان همان تن خویش نیست .

“تن” امانتی و ابزاری است برای شناخت ” خود “

تن یک هدیه یا امانت و ابزاری است که در اختیار انسان نهاده شده است تا بواسطۀ آن ” خود ” را بشناسد و رشد دهد . و اکثر آدمها به این هدیه خیانت می کنند .

تن آدمی وسیلۀ ارتباط انسان با خویش و با جهان است ولی عموماً آدمی آن را ابزاری بر علیه خویش و جهان می نماید .

حجابی بر علیه خویش و سلاحی بر علیه دیگران . تن به مانند دستی برای ارتباط است ولی مبدّل به تیغی برای انقطاع می شود و انسان در ” خود ” زندانی می شود و به زجر می افتد و در این زندان به ظلمت و فریب مبتلا می گردد .

تن را مبدّل به زندان خود نموده تا اینکه زجرش به اوج می رسد و مجبور به نابودی آن می شود : تن کشی .

“خود ” پرستی به تن پرستی می رساند و نهایتاً به تن کشی . و تنها راه نجات از این فاجعه همانا خود شناسی و خود شکنی است بطور مستمر و لا متناهی ، تا تن نردبان تعالی شود و نه سلّول انفرادی .

تن بایستی آئینۀ ارتباطات باشد ولی اکثراً تبدیل به ماسک می شود ، تبدیل به سلاح ، ابزاری برای فریب .

و امّا تن کشی هائی هم وجود دارد که به نظر می رسد از نوعی کاملاً دیگرند مثل مورد صادق هدایت ، جک لندن ، ارنست همینگوی ، وان گوگ ، می شیما و امثالهم .

 و نیز نوعی دیگری که همانا تن کشی انقلابی نامیده می شود که به عملیات انتحاری معروف است .

مورد اوّلی مربوط به مرحله ای از خود شناسی است که به انحراف گرائیده است که درباره اش در مقالۀ ” نیهیلیزم ” به تفصیل سخن گفته ایم ولی دربارۀ انتحار انقلابی مسئلۀ متفاوت است .

 تفسیری که ایده های انقلابی دربارۀ این نوع تن کشی ها  ارائه می دهند کلاً این است که فردی آگاه و ایثارگر برای نجات دادن و یا آگاه نمودن دیگران ، خودش را عمداً به کشتن می دهد .

و بدین گونه است که این نوع تن کشی مترادف با شهادت در معنای مذهبی اش تلقی می شود حال آنکه شهادت در معنای خاص مذهبی اش اینگونه نیست که یک انسان مؤمنی برای دیگران ( جامعه ) خود را عمداً به مهلکه اندازد بلکه برای یک اعتقادی که مربوط به پرستش خدا و پیروی از حق است و به قصد رضای حق ، در راه و روشی که پیشه نموده پیشا پیش ازجان خود می گذرد نه اینکه عمداً خود را به مهلکه اندازد .

 در قرآن و کلام علی (ع) به مهلکه انداختن عمدی خود نوعی گناه است و عمل دینی محسوب نمی شود تا چه رسد به این که  ” شهادت ” که از مقامات عالی در دین است محسوب گردد .

لااقل در قرآن هرگز معنائی قابل استنباط نیست که دال برآن باشد که مؤمن بایستی برای نجات دیگران خودش را عمداً به مهلکه اندازد و بلکه دهها آیه وجود دارد که عکس این معنا را آشکار می کند :

 ” هیچ کسی مسئول اعمال و سرنوشت و نجات و هدایت دیگران نیست حتّی فرزندان خود . هرکسی مسئول کامل ِ اعمال و سرنوشت خویشتن است و اگر بگوید که بدبختی من بر عهدۀ دیگران است دروغ می گوید …  . ” 

این معنا در قرآن مکرراً آمده است . بنابراین آنچه که امروزه انتحار انقلابی نامیده می شود تن کشی غیر مستقیم و ریاکارانه است که در لباس انقلابیگری و شعارها پنهان است .

و البته مسئلۀ دفاع از جان و ناموس و وطن امری دگر است که در حقانیّتش کمترین تردیدی نیست و مورد تصدیق عقل و دین می باشد .

خودکشی معلول آزادیهای بی قید و شرط

به لحاظی عصر جدید را بایستی عصر خود – کشی نیز نامید همانطور که کلّ این تمدن را بایستی تمدنی  خود – برانداز دانست زیرا دارای ذاتی کافرانه است و کفر به معنای انکار خویشتن است.

لذا هرکسی که از اصول کافرانه این تمدن که دارای ماهیتی غربی است بیشتر پیروی کند، زودتر به خود – کشی می‌رسد. می‌دانیم که خود – کشی نیز مثل اکثر پدیده‌های این دوران از غرب آغاز شد‌.و بصورت فرهنگی جهانی در آمد‌.

در قرن بیستم حتی شاهد بروز فلسفه‌هائی از اروپا هستیم که توجیه و تقدیس خود – کشی است.

می‌دانیم که به لحاظی‌، ارسطو پیامبرغرب است و بسیاری از پیروان او مثل لوکرتیوس و از جمله خود او مرتکب خودکشی شدند. در کشور ما نیز کسی چون صادق هدایت به دام فلسفه نیهیلیستی سارتر و کامو و کافکا افتاد و خودکشی کرد.

به لحاظ روانشناسی‌، خودکشی  حاصل غایت خود – پرستی و خود – محوری می‌باشد تا آنجا که خودیّت فرد همچون دیوی به جانش می‌افتد و از صاحبش انتقام می‌ستاند. و به لحاظ معرفت دینی می‌دانیم که کفر همان خود پرستی و منیّت افراطی می‌باشد.

در واقع یک فرد خود – پرست بجای اینکه «خود » و منیّت را در نفس و اعمال خود سرکوب و ادب نماید و آنرا تضعیف سازد و بکشد، تن خود را بجای نفس خود اشتباه گرفته و به قتل می‌رساند.

 در حقیقت نفس او از تن او که قلمرو اعمال خودپرستانه است انتقام می‌گیرد.

 تمدن مدرن، قلمرو اصالت فردیّت و خودپرستی و آزادیهای بی قید و شرط است و همین امر زمینۀ روانی خودکشی می‌باشد‌. خودکشی معلول آزادیهای بی قید و شرط است.[2]

علت خودکشی
علت خودکشی

عصر خودکشی (قیامت تاریخ)

تا آنجا که تاریخ به یاد می‌آورد بنیانگزار خودکشی بزرگان اندیشه‌های بکر بوده اند.

از خودکشی غیرمستقیم سقراط پدر حکمت مغرب زمین تا خودکشی مستقیم یکی از شاگردانش یعنی ارسطو که البته مورد تردید برخی از مورخین است تا خودکشی لوکرتیوس پدر فلسفه التقاط در سن چهل سالگی و خودکشی ابن سینا به‌واسطه افیون از فرط درد و تا به عصر جدید که شاهد خودکشی بزرگانی چون وان گوگ بانی مکتب امپرسیونیزم در نقاشی و جک لندن و همینگوی دو تن از پدران داستان نویسی مدرن و همچنین صادق هدایت خودمان و شخصیت مشابه او در ژاپن یعنی میشیما و امثالهم.

و اما امروزه خودکشی امری رایج در میان عامه مردم است بخصوص در جماعت متمدن تر و شکم سیرتر. و حتی به تبعیت از بشر برخی از حیوانات بسیار تیزهوش مثل نهنگ‌ها نیز دست به خودکشی جمعی می‌زنند.

و در روایات اسلامی‌ آمده است که در آخرالزمان گروههای بشری بطور دسته جمعی خودکشی می‌کنند که امروزه بخصوص در جوامع غربی شاهدیم.

جدای خودکشی‌های غیرمستقیم به‌واسطه مخدرات و داروهای روان گردان که بطور تدریجی انجام می‌گیرد.

بنظر می‌رسد نوعی طرز فکر خاص در بشر وجود دارد که قلمرو پیدایش خودکشی است و آن نگرش کلان به زندگی و معنای هستی انسان در جهان و توقع بیش از حد انسان از خویشتن و جاه طلبی‌ها و احساس خدایگونه ناکام و تکبّر متلاشی شده در عرصه عشق و احساس پوچی در تمامیت زندگی است.

خودکشی حاصل نوعی خودشناسی کافرانه و ظلمانی است که بدون نور هدایت و امام روحانی رخ می‌دهد و در برزخ بی معنائی به جان صاحبش می‌افتد و شهیدش می‌کند.

 به تحقیق معلوم شده است که انسانهائی که با فکر خودکشی روزگار می‌گذرانند انسانهائی رقیق القلب و شدیداً عاطفی هستند و در طبقه خودشان از طرز فکری عمیق تر و جدی تر برخوردارند و عموماً آدمهائی بسیار کم آزارند و به جای انتقام از دیگران از خود انتقام می‌کشند. در بسیاری موارد خودکشی حاصل عشق‌هائی ناکام و پاک بوده است.

اگر خودکشی را در معنای وسیع تری بکار گیریم بسیاری از مصلحین و انقلابیون را هم می‌توان در این جرگه قرار داد که بین مرگ و یک آرمان، انتخاب می‌کنند.

خودکشی حاصل شکست در آرمان است. در قرآن کریم می‌خوانیم که اگر خداوند مؤمنانی را امر به خودکشی نماید اندکی اطاعت می‌کنند.

برخی از مفسرین واقعه کربلا را از مصادیق این آیه دانسته اند. هر چند که در قلمرو اخلاق دینی خودکشی امری مکروه و بلکه گناهی بزرگ محسوب شده و در قرآن دال بر یأس بر رحمت خدا بیان شده است که نوعی کفر است.

بهرحال طبق موازین اخلاقی نیز بین آنان که به آزار و قتل دیگران همت می‌کنند و آنهائی که خود را مورد آزار و قتل قرار می‌دهند بدون شک دسته دوّم عادلتر و باشرفتر می‌باشند.

خودکشی یا حاصل ناکامی‌شدید است و یا بکام رسیدگی شدید. یا حاصل عیاشی زیاد از حد است و یا حاصل تقوای افراطی.

بهرحال بشر مدرن به شیوه‌هائی متفاوت و بس پیچیده مشغول انواع خودکشی و خود- زنی وخودبراندازی است. بدون شک خودکشی اگر براستی «خود» کشی باشد منجر به تن کشی نمی‌گردد.

تن کشی حاصل خودپرستی می‌باشد. قضاوت درباره خودکشی امری بس لطیف و پیچیده و فقط کار خداست.

بقول صادق هدایت اگر مرگ نمی‌بود انسان بطریقی آنرا اختراع می‌کرد. اگر ترس از مرگ نمی‌بود اکثر انسانها خودکشی می‌کردند.

خودکشی بدان معناست که انسان انگیزه و معنای کافی برای تحمل بار زندگی ندارد و رنج کشیدن بیش از حد را در شأن زندگی نمی‌داند.

بهرحال خودکشی حاصل بلندپروازی روح انسان است و دلیل بر پستی او نمی‌تواند بود. این نیز ثابت می‌کند که انسان صاحب روحی جاودانه است و بدین لحاظ خودکشی یکی از نشانه‌های ایمان به حیات پس از مرگ است و نه کفر.

اگر عصر جدید عصر خودکشی بشر است بدان معناست که بشر مدرن از بشر دورانهای گذشته احساس بدبختی بیشتری می‌کند و پیشرفتهای علمی‌و فنی هرگز به سعادت او نه تنها کمکی نکرده که او را رنجورتر و حقیرتر نموده و عزت نفس او را نابود کرده است و انسان این دوران بدبخت ترین انسانهای تاریخ است هر چند که سیرتر و عیاش تر است. این بدان معناست که رفاه مادی هیچ ربطی به سعادت بشر ندارد و اتفاقاً یکی از بالاترین آمار خودکشی در طبقه اشراف است.

دو عامل موجب بخود آمدن بشر و لذا انگیزه خودکشی است یکی ناکامی‌شدید و دیگری بکام رسیدگی شدید. حالت دوم نیز ثابت می‌کند که بکام رسیدگی مادی خود موجب ناکامی‌شدید معنوی می‌شود.

خودکشی همواره کمابیش یک سودای عارفانه و مذهبی بوده است و بسیار بندرت انسانهای لامذهب به خودکشی می‌اندیشند.

عارفان به‌واسطه خودشناسی مترصد براندازی «خود» در قلمرو صفات می‌شوند و گاه این ناکامی‌تا لبه تن کشی می‌رسد. بقول نیچه «چه شبهائی را به امید خودکشی به فردا رسانیده ام».

بسیاری با اندیشه خودکشی امکان ادامه حیات دارند «اگر نشد خودم را می‌کشم و راحت می‌شوم.» بدین لحاظ خودکشی یک گشایش و امید نجات از بدبختی است.

در اندیشه‌های پنهان اکثر متفکران عمیق معضله خودکشی همواره حضور داشته است و یک موتور خلاق فکری بوده و چه بسا موجب معراج روح و مکاشفات بزرگ معنوی بوده است.

خودکشی و خودشناسی رابطه ای مستقیم دارند. هر بن بست مزمن در امر خودشناسی مولد جرقه خودکشی است.

چرا که «خود» هر انسانی غایت و حد او در عالم جان و هستی می‌باشد و این حد همان آستانه آخرت و مرز نیستی است.

چرا که خودشناسی همانا رسیدن به حدود وجود و گشایش آفاق هستی در خویشتن است. خودکشی خطیرترین ایده نجات باطنی و رستاخیز خودبخودی و قیامت نفس بشر است.

و اگر عصر آخرالزمان عصر خودکشی عمومی‌ است به همین دلیل است که بشریت به لحاظ تاریخی به غایت خود رسیده است و بایستی از تاریخ فرا رود و قیامت خود را برپا نماید و از آن راه گریزی ندارد.

گریز از قیامت مهمترین دلیل عرفانی بر خودکشی آخرالزمان می‌باشد.

اگر خودکشی یک ایده قدیمی‌ در عرفان است به این دلیل است که خودشناسی عرصه برپائی قیامت فردی و باطنی است.

و امروزه کل بشریت مجبور به این امر می‌باشد.

همه عارفان جهان بر این امر متفق القول هستند که بدون پیرطریقت نمی‌توان در وادی خودشناسی چندان گامی‌برداشت.

امروزه به همت مکاتب روانکاوی مسئله خودشناسی تبدیل به نوعی مذهب شده است و هر کسی با مطالعه چند اثر روانشناختی کوس اناالحق می‌زند و گوئی که موفق به شناخت خود شده است و لذا همه اصول مذهب و معرفت و اخلاق را منکر شده و عملاً در مفاسد اخلاقی غرق شده و به یاری مخدرات به انواع اوهام و هذیانها مبتلا گشته و گوئی که صاحب وحی و کرامات است و دعوی نجات بشر می‌کند.

بهرحال این رویکرد مدرن دال بر نیاز تاریخی بشر آخرالزمان به خودشناسی است ولی راه را عوضی گرفته و هنوز گامی‌برنداشته در چاه است.

نیاز انسان مدرن به خودشناسی واضح ترین حجت بر نیاز به امام و یار معنوی است زیرا بقول علی(ع)

«هیچکس بخودی خود نتوانست خود را بشناسد»

زیرا خود هر فردی کارخانه فریب خود است و اینست که خودشناسی‌های بی پیر به جنون و تباهی می‌انجامد که در نسل جدید شاهدیم.

بهرحال پیرشناسی خود یک معضله دیگر است چرا که امروزه شاهد بروز پیرهای شیاد هستیم که هر یک مظهر یک دجال می‌باشند و مشغول غارت جیب و جان و وجدان مردمند.

رشد جهانی آمار خودکشی چیزی جز نشانگر قحطی محبت در انسان مدرن نیست

و کلام آخر اینکه اگر عصر جدید عصر خودکشی است بدان معناست که عصر جبر خودشناسی است و بشر مدرن جز از این راه امکان ادامه حیات ندارد. نشریه ما در همین راستا و نیاز مبرم انسان مدرن مشغول انجام وظیفه می‌باشد.[3]

خودکشی های آخرالزمانی

عصر جدید بعنوان عصر آخرالزمان و قیامت دارای ویژگیهای منحصر بفردی در کل تاریخ دو هزاره اخیر میباشد:

عصر ارتباطات جهانی، عصر سلاحهای امحای جمعی، عصر جنون بازیگری، عصر عیاشی فزاینده و افسار گسیخته، عصر فاحشگی مفتخرانه، عصر کفرعلنی، عصر آزادی، عصر جهانخواری عمومی، عصر امراض مسری وجهانی و لاعلاج، عصر تنهائی باطنی و تجمعات روز افزون ظاهری، عصر طلاق  و عصر غرور و بالاخره عصر خودکشی.

همه این ویژگیهای مذکور متحداً به خودکشی رسیده است که به روشهای بسیار متنوع عمل میکند.

پس خودکشی یک غایت و عاقبت کلی و اجتناب ناپذیر است. و شاید اجتناب ناپذیرترین و جبری ترین انتخاب بشر است و درعین حال اختیاری ترین انتخاب هم هست.

شاید معنای جبر اختیار در هیچ عمل بشری اینگونه جلوه نکرده است.

انسان مجبور می شود که خود را بکشد و در عین حال هیچکس هم در بیرون وی را مجبور به این کار نمی کند و بلکه کل جامعه او را از این عمل نهی میکند و او خودش و تماماً به اختیار خود و بدست خودش مجبور می شود که خود را بکشد.

هرگز فقر و نداری و ورشکستگی وناکامی وتنهائی و رسوائی جمعاً بخودی خود قادر نیست که انسانی را بخودکشی بکشاند.

بدبختیها از هیچ نوعش نمی تواند علت خودکشی باشد بلکه می تواند توجیه و توضیح و بهانه منطقی خودکشی باشد و خود فردی که مرتکب این عمل می شود بخوبی میداند که اینها همه دروغ است و خودکشی اش علت دیگری دارد.

آنگاه که چه خوشبختی و موفقیت و چه بدبختی و ناکامی هیچ علت و معنا و انگیزه ای نداشته باشد خودکشی رخ مینماید. آنگاه که انسان جز خود خودش علتی برای آنچه که هست نیابد خودکشی بسیار آسان و ممکن میشود و کلاً جان بی ارزش می گردد و به بهانه ای از دست میرود.

خودکشی معلول احساس پوچی | نیهیلیسم روانی و بحران معنا

خودکشی معلول احساس پوچی است. اکثر کسانی که خودکشی می کنند نه خیلی خوشبخت هستند ونه خیلی بدبخت. نه خیلی پولدار و نه خیلی فقیر. نه خیلی ناکامند ونه خیلی به کام رسیده.

خودکشی حاصل رویاروئی انسان با خودش می باشد بهر بهانه و وضعیتی. بدون تردید هرگز وضع خاصی موجب خودکشی نمی شود.

گاه انسان با وضعی از ذهنیت و روان خود روبرو می شود که نه می تواند آنرا بپذیرد و نه می تواند آنرا نفی کند: نوعی به دام خود افتادن و هیچ راه گریزی نیافتن. بدین لحاظ نوعی تنهائی بسیار ویژه باطنی است که نه کسی آنرا درک می کند و نه خود فرد.

خودکشی به مثابه غایت انتقام از خویشتن است و از شرّ خود رها شدن. آنگاه که انسان دیگر حداقل احساس وجود را در نزد خود از دست میدهد و همه راه و روشهای ممکن را آزموده و به نتیجه ای نرسیده است.

احساس وجود حاصل محبوبیت است لااقل در نزد یک نفر. محبوبیت ولی نه مشهوریت. بهرحال خودکشی عموماً در انسانهای باهوش و دقیق و باطن گرا پدید می آید خاصه آنان که اهل محبت هستند ولی هیچ محبتی نمی یابند.

 البته می دانیم که بسیاری از خودکشی ها حاصل القائات ادبی و هنری وخاصه تلویزیونی است و بصورت ماجراجوئی و تهدید و نوعی انتقامجوئی از نزدیکان و عزیزان رخ می دهد ودارای ذاتی نمایشی و سینمائی هستند که برخی از آنها هم اتفاقاً به مرگ منجر می شود. این نوع خودکشی حاصل کبر وغرور ویژه عصر جدید است که معمولاً در سن جوانی رخ می دهد .

این واضح است که خودکشی از هر نوعش حاصل اشد خودپرستی و غرور و خود فریبی هائی است که رسوا میشود و به ناگاه در مقابل دیدگان عیان می گردد.

خودکشی از هر نوعش حاصل پوچ شدن معنای «خود» یا «من» می باشد.آنچه که کشته می شود دیگر وجود ندارد و لذا خودکشی به براندازی تن میرسد تا تن از اسارت منی که پوچ شده رها شود.

 آنچه که اتفاق می افتد نه خودکشی بلکه تن کشی است، آنگاه که «من» پیشاپیش کشته شده باشد بدست کسی یا کسانی. زیرا انسان هرگز خودش نه تنها مبادرت به من کشی نمی کند که ذاتاً هیچ کاری جز پروار «من» ندارد.

 لذا «من» بدست دیگران کشته می شود و تن هم بدست منی که کشته است.«من» از «تن» انتقام میستاند و او را هم با خودش میبرد و چه بسا او را هم نجات میدهد. «من» در آخرین لحظات قبل از مردن است که تن را هم با خود به قتل می رساند.

ولی در اکثر موارد این «من» قبل از جان دادنش عاملان نابود سازی خود را به قتل می رساند. رشد جنایات در عصر جدید بدین معناست. از این دیدگاه خودکشی عملی بسیار عادلانه و عزیز و ایثارگرانه تلقی می شود.

بهرحال آنگاه که در رابطه با کسی به خودکشی میرسی بدون شک او خیلی زودتر از تو آرزوی نابودی و مرگ تو را در سر می پروراند و چه بسا بارها به فکر به قتل رسانیدن تو افتاده است. کسی که خودش را به قتل میرساند دیگری را از ارتکاب به جنایت مبرا می کند و این عملی ایثارگرانه است.

از آنجا که شدیدترین احساس وجود برای انسان در عشق رخ میدهد لذا شکست در عشق هم یکی از علل بیرونی خودکشی است. و اگر انسان بتواند در این شکست بر انتقام از معشوق و نیز از خودش فائق آید و معشوق را صالحانه رها کند و برود از هیچی و نابودی حاصل از این ناکامی نجات یافته و به هستی برتر می رسد که یک هستی روحانی و خارق العاده است.

در قرآن کریم در آیه ای خودکشی نشانه یأس انسان از رحمت خداست. و در آیه ای دگر خداوند برخی از مؤمنان را دعوت به خودکشی می کند که اکثرشان ابا می کنند.

بهرحال خودکشی بسیار ویژه ای هم وجود دارد که در طول تاریخ برخی از حکیمان و متفکران اصیل مرتکب شده اند از جمله ارسطو، بوعلی سینا، لوکرتیوس، وان گوگ، جک لندن و صادق هدایت .

بسیاری از متفکرین اصیل اهل معرفت نفس با این معضله شدیداً درگیر بوده اند که نیچه نیز از جمله آنهاست.

آیا می توان گفت که اینها از جمله مؤمنانی هستند که به امر خدا دست به خودکشی می زنند؟

در عصر جدید هم خودکشی نوع جدیدی پدید آمده که در مبارزات آزادیبخش و چریکی به اثبات رسیده است.

بنظر میرسد که خودکشی دارای طیف بسیار وسیعی از معنا و ماهیت و انگیزه می تواند باشد.

ولی در یک نگاه کلی می توان گفت که اهالی خودکشی مجموعاً در جرگه بی آزارترین و رئوفترین انسانها هستند به نسبت گروه و طبقه اجتماعی خودشان.

کلاً از اهالی باطن و معرفت نفس می باشند و انسانهائی آرمانگرا و مطلق پرست و نیکوکارند و دلی به دنیا ندارند و دارای طبعی بلند و متافیزیکی می باشند  و از منظر اعتقاد دینی خود را گناهکارتر از دیگران میدانند و این از جمله نشانه های اهل ایمان است.

هر کسی که خودکشی میکند در گروه اجتماعی خود مبدل به آئینه تمام نمای نفس و وجدان دیگران می شود و رذالت های دیگران را خاطر نشان می سازد و لذا مورد اکراه و نفرین دیگران قرار می گیرد مخصوصاً نزدیکان و عزیزانش.

بهرحال کسی که خود را می کشد با شرف تر از کسی است که دیگران را می کشد . زیرا هر کسی در ذهن خود مستمراً مشغول کشتن دیگران است.

کسی که خود را می کشد یا خودش را در نزد خودش بسیار بد می داند و یا بسیار خوب می پندارد.

فلسفه خودکشی فلسفه آخرین تلاش انسان برای نجات از نابودی حتمی است.[4]

خودکشی نشانه آخرالزمان تاریخ بشر

انسان مدرن فقط و فقط برای ارضای حداقل نیازهای حیوانی خویش یعنی خوردن و خوابیدن و بازی کردن و جفت گیری کردن است که به این دوزخ مبتلا شده است و از همۀ این نیازهایش نیز باز مانده و دچار عذاب است.

 در اینجاست که مخدّر و مسکّن و روان گردان و خودکشی تنها راه نجات می نماید.

 انسان مدرن از بودن خود در جهان نادم است. و این پیروزی ابلیس است و نشانۀ آخرالزّمان تاریخ بشر.

📘 بیشتر بخوانید در لینک کتاب: آخرالزّمان شناسی عرفانی | اثر استاد علی اکبر خانجانی:


https://khanjany.org/product/theosophy_apocalypse_pdf/

نبرد زناشویی موجب جنون و گاه خودکشی

 عشق به همسر عین عشق به خویشتن است به همین دلیل است که کوچکترین اهانت از همسر موجب اشد کینه و انتقام و عداوت می شود مثل اینست که باطن کسی به صاحب خودش فحاشی کند

و لذا نفرت از همسر عین نفرت بخویشتن است و نبرد زناشوئی موجب جنون و گاه خودکشی و گرایش به اعتیاد وبدترین نوع جنایت می گردد .

نبرد زناشوئی نبرد با خویشتن است و عامل این بزرگترین حادثۀ سرنوشت ساز زندگی حسّ و عضو جنسی است [5].

خودکشی ناشی از آلوده گی صوتی و ماشینی

 بیش از یکصد سال پیش شوپنهاور فیلسوف آلمانی خطر خودکشی ناشی از آلوده گی صوتی و ماشینی را پیشاپیش به تمدن غرب اعلان نمود و مورد تمسخر واقع شد و متهم به جنون گردید.

و امروزه این پیشگوئی حکیمانه در اروپا و سراسر جهان صنعتی محقق شده است و لذا شهرهای بزرگ جهان مهد بیشترین آمار خودکشی هستند مثل لندن، پاریس، رم، نیویورک، توکیو و مسکو.[6]

پیدایش نسلی از بشر که کل جهانیان را خصم خودش می بینید

امروزه در سراسر جهان شاهد پیدایش نسلی از بشر هستیم که کل جهان و جهانیان را خصم و نابودگر خودش می بیند و برای نجات از این خصومت و نابودی جز پناه بردن به مخدرات و روان گردانها و یا ابتلای به جنون و مالیخولیا راه گریزی ندارد و یا دست به قتل عام زدن و تروریست شدن! و یا خودکشی آشکار! 

خودکشی یا آدمکشی غایت این طرز نگاه و ادراک است.

خودکشی تکفیری ها

دیگر عصر تکفیر بسر آمده و تکفیری ها به خودکشی رسیده اند. پیامبران خدا که بانیان دین و توحید و ایمان بودند هیچکس را تکفیر نکردند حتی کافران حربی چون ابوسفیان را با شهادت لا اله الا الله مسلمان خواندند!

پس بنگر که تکفیری ها را حتی نمی توان کافر خواند بلکه بایستی دیوانه ای خواند که به جان خود افتاده اند.

 کسی که به تسخیر شیطان درآمد دیگر کافری همچون شیطان نیست بلکه بدتر از شیطان است زیرا انسان بهرحال دارای روحی از خداست که این روح چون خصم خود و خدایش شود از شیطان هم کافرتر می شود.

همانطور وقتی که آدمی در غرایز حیوانی ساقط می شود دیگر یک سگ و خر و میمون معمولی نیست بلکه حیوانی هار و دیوانه است که خودش را می درد![7]

خودکشی و مدهوشی در آخرالزمان

اصلاً عمر که سهم انسان از دهر کائنات است چه ارزشی دارد جز ارزش رسیدن به جاهائی ویژه که در آن جاها، نفس اماره ارضاء گردد و احساس جاودانه کند.

انسان مدرن به بسیاری از جاها و آرزوهای تاریخی خود رسید و نه تنها احساس جاودانگی نکرد بلکه از هراس میل به مدهوشی و خودکشی و نسیان مطلق دارد تا اصلاً صورت مسئله زندگی را فراموش کند یعنی زمان زندگی را و زندگی در زمان را! و این یعنی آخرالزمان و پیری از دوره کودکی![8]

خودکشی، رها شدن از بیهودگی

خود- براندازی ، خود کشی ، خود- مسخرگی ، خود – تخدیری و خود- فراموشی جلوه هایی از به پایان رسیدگی انسان در تاریخ و تاریخ در انسان مدرن است که در عصر ما غوغا می کند و تبدیل به یک احساس و معنای جهانی شده است

و انسانی که حقیقت وجودی عشق را نشناسد و اهمیت و عظمت جهانی و تاریخی وجود انسان را درک نکند و این رسالت را نپذیرد لاجرم به انواع این احساسات خود بر اندازانه مبتلاست و تاب تحمل خود را ندارد

و این بدان معناست که بین بودن و نبودن ، نبودن را بر می گزیند به اشکال متفاوت از خودکشی جسمانی تا خود تخدیری و خود مسخرگی و خود فروشی های رنگارنگ جهت رها شدن از بیهودگی زجر آور « بودن » .[9]

جمع‌بندی: راه نجات انسان مدرن از خودکشی و بحران معنا

قرآن می گوید قیامت آن گاه است که هر کسی تک و تنها می شود و هیچکس را یارای کمک به دیگران نیست و جز خدا یاوری نمی یابید.

پس بیائیم این تنهائی تاریخی و متافیزیکی را درک و تصدیق کنیم و از آن نگریزیم و دیگران را مسبب این وضع ندانیم و جنگ را پایان دهیم و لااقل در این تنهائی به وحدت و صلح برسیم چرا که این تنهائی همان محضر پروردگار و آستانه ظهور حقّ و مقدمه قیامت است.

 این جنگ با یکدیگر در واقع جنگ با تنهائی است و عین جنگ با خداست.

دست از این جنگ برداریم و خدا را بپذیریم.

خدا همان تنهائی ماست. فرار از این تنهائی یا منجر به عداوت و جنگ و جنون و جنایت می شود و یا به اعتیاد و خودکشی می انجامد.

 فرار از این تنهائی یکی از علل ذاتی فروپاشی خانواده ها نیز می باشد زیرا در هیچ رابطه ای همچون رابطه شدید عاطفی، این تنهائی تشدید و تعمیق نمی شود و اگر درک و تصدیق نگردد موجب سوء تفاهمات و بدبینی ها و انزجار و فروپاشی است.[10]

📚 فهرست منابع 🔗

[1] 📘 کتاب: قرآن الساعّه | صفحه ۳۳۸ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[2] 📘 کتاب: دائرة المعارف عرفانی جلد ۴ | صفحه ۱۷۶ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[3] 📘 کتاب: دائرة المعارف عرفانی جلد ۵ | صفحه ۴۲ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[4] 📘 کتاب: فلسفه جهانی دین | صفحه ۱۹۷ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[5] 📘 کتاب: پدیده‌شناسی هویت انسانی | بند ۱۰ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[6] 📘 کتاب: عرفان چشم و گوش و زبان | بند ۹۳ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[7] 📘 کتاب: عقل الهی | بندهای ۵۲۰ و ۷۳۸ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[8] 📘 کتاب: راز دهر | بند ۹۵ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[9] 📘 کتاب: عرفان تاریخ | بند ۷۷۴ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[10] 📘 کتاب: دائرة المعارف عرفانی جلد ۱ | فصل سوم: فلسفه ارتباطات | اثر استاد علی اکبر خانجانی

https://www.aparat.com/v/vnc340i

خودکشیعرفانخودشناسی
۵
۰
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
استاد علی اکبر خانجانی،آخرالزمان شناسی،قیامت شناسی،انسان شناسی، ابرانسان، انسان کامل،ناجی موعود،امام زمان،علائم ظهور،عرفان،زندگی درمانی،شناخت درمانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید