
جستجوی معنای وجود، احساس وجود، حس جاودانگی و امثالهم معمولاً چیزیست که پس از بکام رسیدگی نسبی در آدمی پیدا میشود زیرا تا زمانیکه هنوز ناکام است و در قحطی غریزی و معیشتی بسر میبرد میپندارد که اگر ارضاء شود با معنا و با وجود و جاودانه میشود و دلیل بی هویتیش این کمبودهاست.[1]
انسان بمیزانی که با عبث ستیزه می کند به آن مبتلا می شود . بزرگترین خداشناسان جهان نیز کسانی بوده اند که بیشترین تلاش را در نفی وجود خدا نموده اند همانطور که بزرگترین نیهیلیست ها نیز کسانی بوده اند که بیشترین تلاش را در جستجوی معنا نموده اند . آنگاه که خدا کاملاً نفی شد اثبات می گردد و پیدایش می شود . آنگاه که همۀ معانی پوچ گردید معنای واحد هستی رخ می نماید .[2]
آیا هرگز از دوست خود ، همسر خود ، فرزند خود و معشوق خود می پرسید : معنای تو چیست ؟
اگر هر چیزی دارای وجود بود در جستجوی معنای آن نبودیم . جهان هستی برزخ است یعنی چیزی بین بود و نبود . بود فقط خداست و لذا بی نیاز از معنا .
معنا ابتلای وجود انسان به عدم است و لذا غایت همه معانی نیست ، انکار و نیهیلیستی است و آخرین فلسفه جهان هم نیهیلیزم است .
خدا خود معنای جهان هستی است . خدا معنای هستی است و خود هستی . خدا عشق است و فقط عاشقان او را می یابند . کسانی که عاشق جهان و مخلوقات و نشانه های اویند به او می رسند که خود عشق است و جمال عشق .
و اینست که خدای فلسفه و ذهن ، خدای قهر و غضب و دروغ و مصلحت و نابودی است و این نام مستعار ابلیس است .
خدای جمال خدای موحّدان است و خدای معانی خدای کافران و مشرکان.
من که نمی بایست باشم پس چرا هستم ؟
من قبلاً نبودم و این کاملاً طبیعی بود و لذا هیچ کس نمی پرسید که من چرا نیستم ولی حالا که هستم هیچ کس نمی پرسد که من چرا هستم حتی خودم . پس برای آدمی بود و نبود همسان است و اینست تمام راز بدبختی انسان . [3]
1192– عقل بمعنای درک کردن و یافتن است که در آدمی حدود ده عضو و روش حسی دارد: حس چشائی، حس بویائی، حس شنوائی، حس بینائی، حس لامسه، حس گویائی، حس ظنّی، حس قلبی، حس جنسی و حس روحی! که این ده مرتبه از عقلانیت و دریافت وجود از جهان هستی است که برای نخستین بار در تاریخ حکمت عقلی تبیین می شود.
1193- حس چشائی نخستین حسّی است که یک کودک از بدو تولدش بواسطه آن با جهان بیرون و با اطرافیانش رابطه برقرار می کند و بدین وسیله به جستجوی وجود خویش است و لذا هر چیزی را بسوی دهانش می برد از جمله دست والدین خودش را و هر شیء دیگری که بیابد می لیسد و می چشد!
1194- ما زبان و گویش را هم در جرگه حواس وجودیابی و شناخت وجود قرار داده ایم. زیرا آدمی از طریق زبان و بیانش، نیازها و مسائل وجودی خود را سؤال و جستجو می کند و راه و روشهائی از این بابت کسب می کند تا به جستجوی وجودش در خارج از تجربیات شخصی خود ادامه دهد.
1195- حس ظنی که حاصل اندیشیدن است نیز تلاش دیگری برای جستجوی وجود و هویت خویش است که در ادامه تکاملی حواس دیگر از قبیل چشائی و بویائی و شنوائی و بینائی و لامسه، پدید می آید و این جستجوگری را هماهنگ و تدبیر می کند. پس حس گویائی و ظنی قلمرو برتری از حواس حیوانی هستند.
1196- و اما حسّ قلبی درجه ای برتر از سائر حواس است که البته مستلزم قلبی زنده است و قلب زنده حاصل ایمان است.
1197- و برترین حواس وجودیاب و وجودشناس، حس روحانی است که مربوط به انسانهای صاحب روح الهی یا امامی می باشد که سائر 9 حواس دیگر را هم شامل می شود و همه آن حواس را بسوی درکی واحد می کشاند و به قلمرو غیب رسوخ می کند و با خداوند که سرچشمه ازلی وجود است مربوط می شود.
1198- تفکیک حواس غریزی- حیوانی از ادراک ذهنی و روحی و قلبی در بشر، تفکیکی غیر توحیدی و جاهلانه است. زیرا نهایتاً در عالیترین حدّ ادراک قلبی و روحی از عالم وجود یعنی لقاء الله، باز هم حواس پنجگانه دخیل هستند که بقدرت دل و روح موفق به شنیدن و دیدن و بوئیدن و لمس کردن می شوند. یعنی این حواس پنجگانه روحانی می شوند.
1199- از جمله این حواس و اعضای ده گانه درک وجود، حس جنسی است که همان عورت و عضو تناسلی می باشد که جامع تر از حواس پنجگانه است و حواس پنجگانه در این حس متمرکز و متحداً عمل می کنند و فرد را بسوی شناخت صورت بیرونی نفس خود یعنی جنس مخالف و همسر می کشانند و همه حواس دیگر در چنین ادراکی از وجود به اشد فعالیت کشیده می شوند که عشق نامیده می شود.
1200- جنس مخالف (همسر)، پیر طریقت یا امام حیّ و نهایتاً خداوند سه مرتبه نهائی و کامل از درک آدمی از وجود و وجودیابی و وجودشناسی است که به یاری جمعی این ده حس ادراکی حاصل می شوند. و این سه تجلی از ظهور و بروز و درک وجود خویشتن است که اکثر مردمان در همان حدّ جنس مخالف و همسر، متوقف می شوند و او را مظهر تمامیت وجود خود می یابند و از او فراتر نمی روند در حالیکه همسر ظهور ضد وجود است و لذا خداوند او را دشمن ایمان و عقل آدمی خوانده است که باید شدیداً از او پرهیز نمود و کسانی که تقوای الهی در این رابطه را به تمام و کمال رعایت می کنند به لقای رب نائل می آیند. (بقره223)-
1201- چرا که نفس هر کسی ضد وجود اوست و همسر و جنس مخالف هم مظهر و تجسم نفس هر کسی است: “از نفس خودتان برای شما همسر قرار می دهد.” قرآن- به همین دلیل همسر هر کسی بزرگترین خصم ایمان و امام و خدای اوست یعنی وجودش!
1202- حس جنسی، حس قلبی و حس روحی به مثابه سه غایت و ترمینال جمع کننده همه حواس و ادراکات وجودیاب در بشر هستند. که حس جنسی موفق به شناخت و درک جنس مخالف و همسر می شود و حس قلبی موفق به درک و شناخت امام حیّ می شود و حس روحی هم موفق به شناخت و درک خداوند می گردد.
1203- هر یک از این ده حسّ دریافت کننده وجود، نهایتاً کاشف یکی از تجلیات و مظاهر چندگانه نفس آدمی و طبقات آن در جهان بیرون است که حس جنسی و قلبی و روحی کاملترین و جامعترین درجه ازتجلیات نفس آدمی را برایش می یابند. که حس جنسی دریابنده تمامیت نفس اماره فرد در جنس مخالف است که نفسی سلطه گر و ظالم و بلعنده و خودپرست است و لذا ضد وجود! و حسّ قلبی دریابنده جمال و کمال نفس مطمئنه در جهان است که همان امام حیّ است. و حس روحی هم مأمور شناخت و شهود جمال نفس واحده یعنی خداوند است.
1204- و به همین ترتیب می توان گفت که حسّ بویائی در کمالش یابنده جمال نفس لوامه در بیرون است که بدون شک یک انسان است. و حسّ شنوائی یابنده جمال نفس ملهمه است. و حس بینائی یابنده جمال نفس راضیه است. و کمال همه این ادراکات بشری در جمال بیرونی صورت انسانی دارد چه همسر باشد چه امام چه جبرئیل و چه تجلی پروردگار عالمیان!
1205- به این ده حواس مذکور می توان حواس دیگری را نیز افزود مثل حس پویائی که ناشی از حرکت و فعل پاهاست و آدمی در حین راه رفتن به هر سو و مقصدی مشغول جستجوی معنا و حق وجودی از خود در جهان است. و حس بوسائی (بوسیدن) که بواسطه لبها صورت می گیرد که جستجوی انس و محبت در دیگران است که از حقایق بنیادین وجود است.
1206- پس درمی یابیم که همه اعضای بدن انسان، اعضای مدرک و حسّی و جستجوگر وجودند از موی سر تا ناخن پا! میل آدمی به زیباسازی و آرایش موهایش تا ناخنهای دست و پاهایش جمله بقصد وجودیابی است.
1207- اینهمه حساسیت های وسواسی بشر مدرن در آرایش و تزئین جمال خود و اجزای آن مثل موها و خدّ و خال و مژه و ابرو و لب و چشم و دندان و لباس و ناخن ها وو… بدلیل قحطی وجود حاکم بر انسان مدرن است که هر چه می جوید کمتر می یابد جز آتش! [4]
انسان در مواجعه با هر چیزی به جستجوی معنای آن نیست
صورت بشری، جمال نفس ناطقه اوست و همه نفوس بشری هم از نفس واحدی هستند که واحدش الله است.
پس جمال کلمة الله در دو صورت ال- لائی و رحمان و رحیمی از مرد و زن آشکار شده است که صورت مرد دنیاست و صورت زن هم آخرت است یعنی صورت زن معنای صورت مرد است و لذا مرد عاشق بر زن است یعنی ماده در جستجوی معنای خویش است و معنا از رحیمیت برمی خیزد و لذا مرد بایستی دنیای رحمانی خود را فدای معنای رحیمی زن کند بی مزد و منت و مکر و ستمی!
ولی مرد در این عشق مکر و ستم ورزیده و زن هم در آخرالزمان دست به انتقام زده است.[5]
در جای جای قرآن کریم شاهدیم که خداوند آدمی را مؤاخذه می کند و به چالش می کشد که
چرا نظر نمی کنید،
تفکر نمی کنید،
تعقل نمی کنید،
پرس و جو نمی کنید،
تحقیق نمی کنید و به جهان لامتناهی نظری متفکرانه ندارید و
و هرگز بشر مؤاخذه نمی شود از اینکه چرا چنین کرده و چنان نکرده است بلکه همه کردار و اعمال نیک و بد آدمی بر مبنای کفر یا ایمانش گزارش می شود که مثلاً
کافران و مشرکان چنین می کنند و مؤمنان و مخلصان چنان می کنند فی المثل در مورد انتخاب همسر می فرماید که
مؤمنان با مؤمنان ازدواج می کنند و کافران هم با کافران و این انتخاب و فعل خداوند است یعنی اجر و جزاست. اجر و جزای طرز فکر و باور و قضاوت.[6]
بیائیم دعا و ادعا و طلب و جستجوی خود را دگر کنیم
و یا لااقل ارتقاء دهیم و به جستجوی معنا و ماهیتی دگر از حیات و هستی خود باشیم و نگاه خود را به افقی برتر بدوزیم که هر چه باشد بهتر از این است که هست زیرا چیزی برای از دست دادن نداریم.
آنچه که با مرگ از دست میرود پس اصلاً وجودی ندارد و فریبی بیش نیست. بقول شاعر:
جمع هستی را بزن بر نیستی از حسابت تا خبر دارت کنم![7]

با نظری بر پیروان مذاهب و جریانات معنوی و شبه عرفانی به یک انگیزه واحد میرسیم و آن تلاش برای فائق آمدن بر هول و هراس و دغدغههای بی پایان زندگی مدرن است و از آنجائی که این مقصود حاصل نمیشود همه این جریانات دیر یا زود بهسوی انواع میوههای رسمی و غیررسمی درخت زقوم کشیده میشوند تا از این طریق در حقیقت وجدان و هوشیاری خود را نابود سازند.
زیرا مکتب یا مذهبی که فاقد تقوای عملی و معرفت نفس باشد محمل شیطان میشود و شیطان هم کاری جز وحشت افکنی در بشر ندارد و اینست که پیروان اکثر این جریانات شبه معنوی و شبه عرفانی را در دام داروهای روان گردان و مخدرات مییابیم.[8]
دهرزدگی عین تکرارزدگی است که موجب هلاک جان و روان بشر است که این تکرار در زندگی مدرن صنعتی به کمال خود رسیده است چرا که خود ماشین و تکنولوژی بر همین اصل تکرار استوار است و ماهیت ماشین هم چرخ دنده هائی است که بلاوقفه دور خود و دور یکدیگر میچرخند همچون گردش افلاک!
📘 کتاب: راز دهر |بند344،استاد علی اکبر خانجانی
انسانی که در جهان «او» را می یابد ایمن می شود و مجبور به مصرف خویش نیست . و آنکه «من» را می یابد مضطرب می شود و شروع به مصرف «من» می کند و آنرا می بلعد تا از شرّش رها شود تا شاید ایمن گردد ولی مستمراً ناامن تر و پریشان تر می شود .
درواقع انسان ِ «من» بین دارد ناامنی و اضطراب می بلعد .
انسان مضطرب انسانی بلعنده است .
مثلاً اژدهائی که هرچه بیشتر می بلعد گرسنه تر و تشنه تر و حریص تر و مجنون تر می گردد .
اگر دقت کنید انسانهای من بین و من خوار که روحشان سراسر اضطراب و دغدغه و حرص است مظاهر کثرت و افراط و اسراف هستند :
پر خور ، پر مدّعا ، پر حرف ، پر آرزو ، پر جنبش و جوش چون دیوانه ها که حتّی خواب راحتی هم ندارند ، پر مصرف ، به اصطلاح پر کار و همواره بی نتیجه و حریص تر و درمانده تر و ناکام تر .
و هر چه درآمدشان بیشتر و مصرفشان بیشتر و رفاهشان بیشتر می شود اضطراب و ناامنی شان هم بیشتر می شود و لذا بایستی بیشترتر تلاش کنند و بیشترتر کالا تهیّه کنند و بیشترتر مصرف کنند تا بیشترتر پریشان شوند و این جریان تا سرحدّ جنون و سقوط و نابودی ادامه می یابد .
و آنگاه شروع به مصرف نابود شدۀ خودش را می کند و این همان جریان نابودی یا مرگ جاودان است : مرگی که جان کندن جاوید است [9].

ریشه در روابط نامشروع قبل از ازدواج دارد و اینست که ازدواجهای سنتی در سنین پائین موفق ترین ازدواجها هستند زیرا مجال روابط نامشروع قبل از ازدواج وجود ندارد.
بنابراین در جوامع مدرن شهری و روابط مدرن و ازدواجهای مدرن که مملو از صدها عوامل و طرز فکر جاهلانه و جنون آمیز و کافرانه است علاجی جز نهادینه شدن ازدواج موقت وجود ندارد زیرا توقعات مادی و سن ازدواج به صدها دلیل مستمراً بالاتر میرود و لذا ازدواجها هم بیمارگونه تر و کذائی تر و غیرانسانی تر میشوند
و لذا بی بنیادتر میگردند و هیچیک از عوامل مفسدانه زندگی مدرن برای انسان مدرن قابل درمان نیست زیرا نهادینه شده و تبدیل به عادات و قوانین شده اند.
فقط با نهادینه کردن ازدواج موقت است که میتوان علی الحساب برای یک دوره بیشتر، عمر خانواده و بقای بشر بر روی زمین را تمدید نمود تا بعد.
چرا که انسانی که مغز و دل و روانش در اسارت تکنولوژی و مدرنیزم تباه شده است هر درمان جدیدی را تبدیل به مرض لاعلاجتری میکند از جمله ازدواج موقت را.
اینست که بسیاری از متفکران واقع بین و مستقل، تنها راه نجات انسان مدرن از اینهمه امراض و جنون و تباهی را، نابودی این تمدن مدرن میدانند که بر این خرابات است که ناجی موعود ظهور میکند.[10]
تنهایی دو نوع است:
تنهایی بیرونی و اجتماعی و تنهایی درونی و روحی!
آنکه در بیرون یعنی خانواده و جامعه هیچ همفکر و همدلی ندارد که با او رفاقت و دوستی نماید، و لذا در جمع از هر زمانی بیشتر احساس تنهایی و بیکسی میکند.
و اما آنکه در درونش تنهاست یعنی در درون خود هم کسی را ندارد که با او گفتگو و درد دل کند یعنی از روح خویش بیگانه است و لذا چون با خودش تنها میشود احساس نابودی میکند و گویی با نابودی روبروست. پس از خود گریزان است و تلاش میکند خود را در دیگران گم و فراموش کند.
این نوع تنهایی درونی منجر به انواع رفیق بازیها میشود که معمولاً با فسق و فجور و مستی و تخدیر همراه است.[11]
در عصر ارتباطات همه جانبه جهانی و گفتگوی آحاد بشری با یکدیگر در سراسر عالم شاهد جدال و جنگها و تشنجات روزافزون در سراسر جهان هستیم از اعماق خانواده تا جامعه بشری! و این بدان معناست که تکنولوژی ارتباطات عاملی ضد ارتباط است و لذا در این نوع ارتباطات فقط شیاطین مبادله شده و جهانی میشوند. و لذا آنچه که جهانی میشود جهل و جنون و دروغ و فساد و تبهکاری است نه عقول بشری![12]
4-گوئی که حقیقت و رسانه رابطه ای معکوس هم داشته اند . یعنی هر چه سرعت و وسعت انتقال اخبار و افکار بیشتر شده از حقیقت تهی تر شده است . گوئی تکنولوژی ارتباطات دارای ماهیتی ضد ارتباطی است و حقایق را یا نمی رساند و سانسور و خفه می کند و یا تحریف می سازد . گوئی تکنولوژی ذاتاً دروغپرداز است و دروغ را اشاعه می دهد و ماهیتی ضد حق دارد .
19- خاصیت شیطانی و ضد انسانی دیگری از این رسانه های مدرن همانا قطع رابطه شدن انسانهاست یعنی با واسطه شدن ارتباطات . یعنی تکنولوژیک شدن روابط . اینست که در درون یک خانه ، افراد آن با تلفن و ایمیل با هم سخن می گویند . این همان خاصیت ضد ارتباطی ارتباطات تکنولوژیک است .[13]
آثار مهلک امواج تلفنی و ماهواره ای بمراتب هولناکتر از ویروس ایدز می باشد. این امواج بر همه ارکان سلامت تن و روان و شعور بشر آثاری مهلک دارد.
با اینهمه دانش حتی اندکی هم در استفاده از این تلفن صرفه جوئی نمی شود و جنون داشتن تلفن همراه رو به افزایش است و بخش مهمی از هویت فردی محسوب می شود. با اینکه عمده خاصیت این تلفن در بازیگری و امور ثانویه و غیر واجب می باشد.
این بدان معناست که بشر امروز چنان به دام افسون و جنون تکنولوژی مبتلا شده است که کمترین اراده و شعوری برای حفظ جان خودش هم ندارد و دانش مدرن هم کمترین کمکی به بشر مدرن نمی تواند کرد. انسان فدای تکنولوژی است.
تلفن همراه این امکان را به بشر از خود بیگانه داده است تا لحظه ای هم با خودش نباشد. و اینست خاصیت جادوئی تلفن همراه و لذا بی تفاوتی آدمها نسبت به جان و سلامت روان خودشان امری طبیعی است.
کل خاصیت افسونگری تکنولوژی در بیگانه سازی انسان از خویشتن است که این افسونگری در تکنولوژی ارتباطات به اوج خود می رسد و لذا مبتلایان به تکنولوژی ارتباطات مثل تلفن همراه و تلویزیون و کامپیوتر دچار اشد جنون و مالیخولیا و بی هویتی می باشند و شبانه روز از روابط عاطفی مستقیم با خود و سائرین در فرار و هراس هستند.
اینان در روابط مستقیم با اطرافیان خود دچار تشنج و پرخاش شده و بسرعت همه روابط خود را از دست می دهند.
آنان حتی با عزیزان خود هم نمی توانند مستقیماً سخن بگویند بلکه ترجیح می دهند تلفنی صحبت کنند.
در تماس تلفنی عاشقند و در تماس حضوری خصم جان همدیگرند. در اینجا نیز می توان تکنولوژی ارتباطات را به معنای تکنولوژی ضد ارتباطات درک نمود و معنای دجالیت را در ماهیت تکنولوژی تأئید نمود.[14]

بشر مدرن هرگز بواسطه ارتباطات تکنولوژیکی نه به هیچ حقیقتی خواهد رسید و نه هیچ صلح و تفاهمی.
بلکه امروزه شاهدیم که تلفن و ماهواره و اینترنت بزرگترین عامل نابودی عواطف بشری هستند و بزرگترین عامل ایجاد نفاق و عداوت بین آحاد و گروههای بشری می باشند.
و بیش از همه بزرگترین دشمن رابطه آدم- حوائی هستند. و بی تردید امام زمان هرگز از این طریق با بشریت رابطه برقرار نمی کند. برحق ترین نوع ارتباطات تکنولوژیکی حداکثر در خدمت معرفی لا اله می باشد و نه الا الله…![15]
تمام احساس تنهایی امان به این دلیل است که فراموش کرده ایم که در درونمان یکی وجود دارد که از همان بدو تولد در انتظار ماست .
اگر همیشه او را فراموش می کنیم به این دلیل است که او از خود جز نامی باقی نگذاشته است .او از همان زمانی که جهان هستی را خلق کرد در انتظارمان بود که شاید روزی به او روی کنیم و تنها او را دوست داشته باشیم و تنها از او یاری بخواهیم زیرا تنها او بود که ما را دوست داشت به همین دلیل خلقمان کرد….
بیایید تنهایی امان را در دنیا با تمام تلخی اش بپذیریم و دست از تلاشهای مذبوحانه برای اثبات شادمانی و خوشبختی امان برداریم و برای ساعتی تلویزیون را خاموش کنیم، موبایلمان را خاموش کنیم، با کسی چت نکنیم و به خیابان نرویم، چیزی نخوریم و و…و تمامیآدمهایی را که وارد خود ساخته ایم تحت هرعنوانی (دوست، همسر و فرزند و معشوق،همکار و…) از خود بیرون کنیم و از همه مهمتر به پول فکر نکنیم که اگر توانستیم چنین کنیم آنگاه او را در درونمان خواهیم یافت و با یافتن او دیگر هیچگاه تنها نخواهیم بود.
بگذارید همه بفهمند که چقدر تنها و محزونیم و بگذارید که همه بفهمند که آدم خوشبختی نیستیم و اصلاً بگذارید همه بفهمند که چقدر جاهل و احمق و دیوانه ایم و….
دیگر هیچ چیز اهمیتی ندارد زیرا اکنون او را که تنها کس بی کسان است در خود یافته ایم.[16]
مسئلۀ ازدیاد سرسام آور جمعیّت بر روی زمین نشانه ای کبیر از امر «حشر» در قرآن می باشد که ویژۀ عرصۀ قیامت است که به معنای زنده شدن مجدّد همۀ مردگان در طول تاریخ می باشد که گردهمایی کلّ بشریّت از آغاز تا کنون بر روی زمین می باشد.
و امّا از بطن این «حشر» (تجمّع بشرِیّت) است که «نشر» (تنهایی) سر بر می آورد . و امروزه ما شاهد رشد روز افزون احساس تنهایی و بی کسی افراد بشری مخصوصاً در مراکز شهری و کانون جمعیّتهای بزرگ (کانونهای حشر) می باشیم .
و نیز در قرآن از نشانه های قیامت آمده است که در این روز (روز پنجاه هزار ساله)
هر کسی با تمامیّت خویشتن مواجه می شود و جبراً بسوی تنهایی و تجرّد نفس می رود
و از همۀ تعلّقات درونی و بیرونی خویش مبرّا و ساقط می گردد
و هیچ کسی را جز خدا دادرسی نیست
و هیچ کسی را یار و شریکی نیست
و هیچ کسی نمی تواند ذرّه ای از مسئولیّت وجود دیگری را بر عهده گیرد
و هیچ کسی حتّی پاسخگوی عزیزترین کسان خود نیست
و در این روز اموال و اولاد و دوستان هیچ نفعی به حال هیچ کس ندارد ،
همه به یکدیگر پناه می آورند ولی هیچ مأمن و پناهی نمی یابند
و فقط مؤمنان و خالصان در دین هستند که به خدای خود رجوع می کنند و از هر عذاب و پریشانی در امان می باشند و خدایشان را شکر می گویند .
یعنی در چنین روزی دنیا به پرستندگان خویش هیچ پناه و ایمنی نمی بخشد و از همین روست که مولای مؤمنان علی (ع) که خود بانی و برپا کنندۀ قیامت است می فرماید :
«هوشیار باشید که رشته های بقای دنیا پاره شد ، از این پس ساکنان خود را به سوی نابودی می برد و همسایگانش را تباه می سازد . از دنیا جز ته دیگی مسموم و جرعه ای آتشین باقی نمانده است که هیچ گرسنگی و تشنگی را ارضاء نمی کند و بلکه گرسنه تر و تشنه تر می نماید پس برخیزید و توشۀ سفر بسوی خدای خود بربندید که دیگر مهلت ماندن نیست و می ترسم که اندکی مکث در دنیا شما را دلخوش دارد و نابود سازد . بسوی خدای خود رجعت کنید که برای سعادت شما بسیار امیدوارم و در غیر این صورت بر سرنوشت شما بسیار متأسفم . » .[17]
اگر افسردگی بیماری عصر جدید است بیماری فقدان عشق است . زیرا همانطور که نشان داده ایم تکنولوژی ارتباطات و ارتباط تکنولوژیکی مظهر ارتباط ضد ارتباط است و لذا ارتباطی ضد عشق است بهمان میزان که ارتباطی سراسر شهوت انگیز است که بواسطه آن می توان دروغ را بر مسند حقیقت نشاند و سکس را عین عشق جلوه داد عشقی که گویا نیازمند تکنولوژی رفتار جنسی و پورنوگرافی است تا بتواند زنده بماند . و این مرگ عشق و ارتباط است زیرا بی تائی وجود را در عرصه تشبیهات تکنولوژیکی منهدم می کند .[18]
خستگی ها و کدورتها و ثقل تن و جان و روان آدمیتماماً حاصل آلودگیها و ابتلائات است به غیر.
و رفع آن موجب فراغت و آسودگی است و هیچ چیزی چون آب این نیاز را بر آورده نمیکند. و سپس آنچه که از آب است یعنی حیات و طبیعت و زندگی و زندگان.[19]

اينهمه اعتراض و طغيان طبيعت برعليه بشر مدرن به معناي ستيز و اعتراض جهان برعليه بشر ناحق و ضد حق است مثل
سونامي ها و زلزله ها و آتشفشانها و سيل ها و گرماي ناگهاني و سوراخ شدن لايه اوزون و امراض حيرت آوري كه از بطن خاك و آب و هوا و نبات و حيوانات بسوي بشر مدرن آمده است مثل
سبزيجات و ميوه هاي مسموم و سرطان زا و آنفولانزاي مرغي و گاوي و جنون نهفته در دام و انواع آلرژيهاي طبيعي و امراض عجيب عصبي و رواني و ايدز و غيره.
و از همه بدتر امراض و عذابها و فريبهاي نهفته در بطن تكنولوژيها. اين به يك لحاظ به معناي آنست كه جهان هستي خود را از مفاسد و مظالم آدمي پاك مي سازد همانطور كه اگر غذاي مسمومي خورده شود جهاز هاضمه واكنش نشان مي دهد و استفراغ و اسهال پديد مي آيد تا بدن پاك شود.[20]
در سرآغاز هزاره سوم میلادی اکثر بحرانهائی که بقای بشر را تهدید می کند برخاسته از خود علوم و فنون و تکنولوژی مدرن است مثل
آلوده گی های محیط زیست ، ایدز ، آنفولانزاهای مهلک ، جنونها و جنایتهای اینترنتی ، اعتیاد به مواد نابود کننده تن و روان ، خودکشی ، فروپاشی خانواده و امثالهم .[21]
18- انسان بهمیزانی که حس وجود و روح جاودانگی و معنای حیات را در خود از دست میدهد و یا از آن بیگانه میشود این ندا را با صدائی بلندتر از وجدانش میشنود که:
و اینست که بشر مدرن بسیار بیشتر و شدیدتر از بشر اعصار کهن دارای مشغلههای فلسفی و مسائل عرفانی است و در این باب مطالعه و جستجو میکند.
73- بحث ما یک بحث کاملاً عقلانی و تجربی است که ما را به دین میکشاند. زیرا همه آدمیان از بابت ترس و بزدلی خود دچار عذابی مستمر و جاودانه اند که علاجی جز دین خدا ندارد که راه الحاق به جاودانگی است.
اینست که علی(ع) میفرماید:
از هر چه میهراسی بهسویش برو.
زیرا اول و آخر هرترسی هماناترس از مرگ و نیستی است. و میدانیم در کل تاریخ بشر هرگز آدمیهمچون دوران ما گرفتار اینهمه هراسهای گوناگون نبوده است و حتیترس از فقر و گرسنگی در عصری که اکثریت مردمان دچار امراض پرخوری هستند بیش از هر دوره ای از تاریخ است بعلاوه انواعترسهائی که در تاریخ سابقه ندارد.
پس بشر مدرن تبدیل بهترسوترین و وحشت زدهترین بشر تاریخ شده است و از اینهمه هراسهای کثیر و مستمر در حقیقت مرده است و حسّ حیات را از دست داده است و اینست بزرگترین بحران انسان مدرن.[22]

درک و تصدیق این معارف و حقایق و بینات است و سپس توبه و انابه و اصلاح اعمال و مسیر زندگی و اطاعت از حقوق و قوانین و معارفی که در این آثار در جریان زندگی مدرن درک می شود که هجرت از جمله آنهاست و دوری گزیدن از ارزشهای واژگون کننده و لعنت کردن شیاطین و دجالان شناخته شده و پرهیز از تکنولوژی پرستی و دوری از زندگی صنعتی در حد امکان و گام به گام رعایت ولایت و حقوق و وظایف زناشوئی و پرهیز از طاغوت دوران و مظالم رایج آنگونه که شرحشان در آثارمان آمده است..[23]
*****
۴ بحران کلیدی انسان مدرن
❗ بحران معنا: انسان مدرن در جستجوی معنای وجودی خود است، اما در دنیای مادی گم شده است.
⚠️ ناامنی درونی: فقدان امنیت روانی باعث اضطراب و سردرگمی میشود.
🧍♂️ تنهایی مدرن: با وجود ارتباطات گسترده، انسانها از نظر احساسی منزویتر شدهاند.
🌍 بحران اقلیمی: تخریب و آلودگی طبیعت نهتنها محیط زیست، بلکه معنای زیستن را تهدید میکند.
💡 راهحلها: بازگشت به درون، عشق، ایمان و شناخت خدا بهعنوان معنای هستی.
📚فهرست منابع🔗
[1] 📘 کتاب: در جستجوی عقل -درجستجوی معنا | بند13
[2] 📘 کتاب: اینست انسان |ص 170،استاد علی اکبر خانجانی
[3] 📘 کتاب: حقوق عرفانی | فصل ششم،حق خدا، استاد علی اکبر خانجانی
[4] 📘 کتاب: حدیث وجود |استاد علی اکبر خانجانی
[5] 📘 کتاب: خداشناسی امامیه جلد اول | بند154-،استاد علی اکبر خانجانی
[6] 📘 کتاب: خداشناسی امامیه جلد دوم ،بند16، استاد علی اکبر خانجانی
[7] 📘 کتاب: خداشناسی ربوبی(رب شناسی) | بند17،استاد علی اکبر خانجانی
[8] 📘 کتاب در جستجوی عقل -درجستجوی معنا،بند77،استاد علی اکبر خانجانی
[9] 📘 کتاب: گزارش آخرین وضعیّت بشری | بند326،استاد علی اکبر خانجانی
[10] 📘 کتاب: پدیده شناسی عرفانی |بند41،استاد علی اکبر خانجانی
[11] 📘 کتاب :حدیث عشق | بند330،استاد علی اکبر خانجانی
[12] 📘 کتاب: در جستجوی عقل | بند 533،استاد علی اکبر خانجانی
[13] 📘 کتاب: بار انداز حکمت | استاد علی اکبر خانجانی
[14] 📘 دائرة المعارف عرفاني 5 | فصل چهارم،مقاله عوارض تلفن همراه، استاد علی اکبر خانجانی
[15] 📘 کتاب: دیالکتیک دیالکتیک |بند830،قسمت د،استاد علی اکبر خانجانی
[16] 📘 دائرة المعارف عرفاني 4 | فصل سوم،درد تنهایی، استادخانجانی
[17] 📘 کتاب :قرآن السّاعه | قیامت، استاد علی اکبر خانجانی
[18] 📘 کتاب: مذهب اصالت عشق جلد اول |بند563،استاد علی اکبر خانجانی
[19] 📘 کتاب: اخلاق عرفانی | بند11، استاد علی اکبر خانجانی
[20] 📘 کتاب: مذهب اصالت عشق جلد هشتم | بند275،استاد علی اکبر خانجانی
[21] 📘 کتاب: متافیزیک زندگی |بند15، استاد علی اکبر خانجانی
[22] 📘 کتاب در جستجوی عقل |استاد علی اکبر خانجانی
[23] 📘 کتاب: قیامت نامه |بند936،استاد علی اکبر خانجانی
برای دانلود رایگان بیش از 179 جلد کتاب بکر و جدید از آثار استاد علی اکبر خانجانی کلیک کنید.