بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
خواندن ۴۶ دقیقه·۱ ماه پیش

شیطان شناسی - ابلیس شناسی

دروغ مصلحتی
دروغ مصلحتی


فهرست مطالب

مقدّمه.

نبرد با شیطان یک نبرد علمی و عرفانی است..

تنها راه نجات از وسوسه ها و فریب شیطان.

شیطان کیست ؟.

شیطان چیست ؟.

معنی لغت شیطان.

معنای شیطان.

عشق استکباری..

صفات ابلیس در بشر.

غرور عنصر کفر و فریب خوردگی.

ابلیس می گوید

شیطان مخالف ظهور خدا

زن وشیطان.

شیطان شناسی.

زمان زدگی - یأس..

چشم زخم زمان.

ابلیس دزد جاودانگی انسان.

طلسم نمودن شیطان.

انسان و شیطان.

شیطان در مغز و اندیشۀ ماست..

ترس..

ترس عرفانی و ترس شیطانی.

اعتراف بعد از رسوائی.

تجاهل.

دامهای شیطان.

انسان لایق.

شیطان بزرگ..

پیروزی شیطان بر انسان.

شاهراه رسوخ شیطان.

ظهور شیطان از انسان.

سرفصل های اصلی و مهم قلمروهای شیطانپرستی آخرالزمان.

رهائی از عداوت و شقاوت مطلقه و جهانی شیاطین.

فهرست منابع.

مقدّمه

أعوذ بالله من الشیطان رجیم!

مجموعه آثار و معارف ما تماماً حول سه محور خداوند عالمیان، انسان کامل (امام) و شیطان در جریان بوده و این هر سه معنا توأمان در قلمرو تبیین به غایت جامعی میرسند. بحث خداشناسی در حدود یکسال پیش از این در کتاب "خداشناسی امامیه" به سرانجامی جامع و نسبتاً کامل رسید و بحث امام شناسی هم در ماه گذشته در رساله "مبانی عرفان امامیه" به تبیین حقیقت وجودی چهارده معصوم انجامید و اینک نوبت شیطان شناسی است تا تبدیل به یک نظام عرفانی جامعی گردد.

در روایات اسلامی آمده که مهدی موعود(ع) در آستانه ظهور جهانیش با یاری حضرت مسیح(ع)، دجّال و ابلیس را به قتل میرساند.

میدانیم که ابلیس و شیاطین که فرزندان و لشکریان اویند از جنس آتش خالص هستند زیرا از جنس جن میباشند (قرآن کریم) پس قابل کشته شدن نیستند بلکه منظور برانداختن سیطره ایشان در بشریت است چرا که اصلاً ابلیس از ازل در جرگه ملائک و پرستندگان مقرب حق تعالی بود و با آفرینش جدید انسان بعنوان خلیفه خدا بود که کافر و مطرود و ملعون حق گردید و لذا به عداوت با انسان برخاست تا از او انتقام بگیرد و انسان را هم چون خود از خدایش دور سازد. پس شیطان دشمن مقام خلافت اللّهی انسان است. پس این عداوتی عرفانی است.

نبرد با شیطان یک نبرد علمی و عرفانی است

پس نبرد با شیطان یک نبرد علمی و عرفانی است یعنی از جنس شیطان شناسی است همانطور که در قرآن کریم هم هرگز آدمی امر به قتال با شیاطین نشده است بلکه حداکثر به مؤمنان امر شده تا با اولیای شیطان در میان بشر پیکار کنند یعنی با انسانهای شیطانپرست بستیزند:

"شما مؤمنان باید با اولیای شیطان پیکار کنید و بدانید که نقشه شیطان بسیار بی بنیاد و سست است." نساء76-

همانطور که در جای جای قرآن کریم، شیطان با مکر و دسیسه و فریبکاریها و وعده های دروغین و توصیه های رندانه اش معرفی شده است و لذا شیطان از درب جهل و تاریکی بر انسان وارد می شود و بر او مسلط می گردد:

"شیطانبه آنها وعده میدهد و به آرزوهای دور و دراز مشغول میدارد و جز فریب و غرور برای بشر کالائی ندارد." نساء120-

پس شیطان فقط از راه ناخودآگاهی و غفلت و حماقت بشری وارد میشود و او را بی خود و مجنون و مسخ میکند: "و شیطان او را دچار نسیان کرد..." انعام68-

تنها راه نجات از وسوسه ها و فریب شیطان

پس تنها راه نجات از وسوسه ها و فریب شیطان همانا خودآگاهی است و میدانیم که ذکر خداوند قدرتمندترین عنصر خودآگاهی میباشد:

"هر که خدای را از یاد ببرد خداوند هم وی را از یاد خودش میبرد و خود را فراموش میکند." قرآن-

پس شیطان عنصر بی خودی در بشر است همانطور که خداوند هم نور خودآئی بشر است: "هر کس خدای را از یاد برد شیطان را بسراغش می فرستیم تا با او بماند." زخرف36-

پس خدا و شیطان دو روی ذکر و نسیان هستند و شناخت عرفانی این دو در نفس خویشتن هم به مثابه ذکرشناسی و نسیان شناسی است. یعنی خداشناسی عرفانی نور خودشناسی و خودآئی و خودیابی است و شیطان شناسی عرفانی هم شناخت ظلمت گمشدگی و غفلت و جنون و هذیان و نسیان و مالیخولیا و سرگشتگی بشر است.

بزبانی دیگر همانطور که خودشناسی و خداشناسی امری واحد است شیطان شناسی و بی خودی شناسی هم امری واحد است. شیطان شناسی همان ظلمت شناسی است. پس واضح است که شیطان شناسی مقدم بر خداشناسی است زیرا آنچه که بین انسان و خدا حائل شده است شیطاناست که ظلمت جهل و فریب و نسیان است. و بیهوده نیست که اکثر عارفان بزرگ عمده مراتب عرفان نفس را شیطان شناسی دانسته اند و آخرین مرحله از این راه را خداشناسی خوانده اند.

زیرا وقتی که شیطان در نفس نباشد خدا هست زیرا فطرت بشر عین خداست (قرآن) طبق کلام الهی در کتابش تمامی کفران و شقاوت و مظالم و مفاسد و عذابها و بدبختیهای بشری از ابتلایش به شیطاناست و اکثریت قریب به اتفاق مردمان جهان در تاریخ بدلیل ابتلای به شیطان دچار بدبختی و عذابهای دو جهان گشته اند.

شیطان کیست ؟

پس شیطان شناسی عین شناخت تاریخ جوامع بشری است و عین جامعه شناسی و روانشناسی عامه مردمان است و شناخت راز همه مصیبتها و عذابها و بدبختی ها و عداوت ها و جنون و جنایت ها! و لذا تنها دشمنی که خداوند به بشر معرفی کرده همان شیطان است که بشر را هم به دشمنی با او فراخوانده است و این سخن دهها بار در قرآن کریم تکرار شده است:

"شیطاندشمن آشکاری برای انسان است" اسراء53- "شیطان را دشمن خود بدانید" فاطر2- پس دشمن شناسی جز شیطان شناسی نیست و هر دشمن شناسی دیگری عبث است بخصوص که امروزه عصر سیطره بدگمانی بر نفوس آحاد بشری است و همه نسبت به مردمان بدبین هستند و عاطفه و محبت در حال نابودی است که این نیز القاء و دسیسه شیطان است تا خود شناخته نشود زیرا بر همه جهانیان مسلط گشته است:

"بدانید که شیطان در میان شما فتنه و فساد میکند و عداوت میپراکند." مائده91- اسراء53-

عصر ظهور دوزخ و سلطه جهانی شیطان بر مردمان است

بنابراین باید اذعان نمود که امروزه که عصر ظهور دوزخ و سلطه جهانی شیطان بر مردمان است اگرعلّامه دهر و فیلسوف کامل و دانای بر همه معارف توحیدی و عالم بر همه حکمتها و عرفانها باشیم ولی دارای علم شیطان شناسی عرفانی نباشیم همه این معارف ما هم بازیچه شیطان است و چه بسا با اینهمه علم و معرفت خود از اولیای شیطانشویم و ندانیم!

شیطان چیست ؟

زیرا شیطان به نام شیطان، پرستیده نمی شود بلکه به اسم خدا، حقیقت، علم، عرفان، دین، سعادت، پیشرفت، تمدن، هنر و... پرستیده میشود. شیطان شناسی عین آسیب شناسی نفس و پاتولوژی جوامع بشری در آخرالزمان است که بدون آن هیچ راه نجاتی بسوی حق ممکن نمی آید و هیچ درمانی کارگر نمی افتد زیرا اصل بیماری را نشناخته ایم. "خداوند القای شیطان را به عنوان امتحان در کسانی قرار میدهد که در دلهایشان مرض و شقاوت است." حج53-

اگر احساس بدبختی و بن بست ابدی، احساس واحدی در همه نفوس بشر در این دوران است که همچون طلسمی همه ارواح بشری را مسخ نموده است این درد بی درمان و طلسم جان و مسخ روح انسان علاجی جز شیطان شناسی ندارد.

"ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد همانطور که پدر و مادر شما را فریب داد و از بهشت بیرون کرد. او و لشکریانش شما را میبینند و شما آنها را نمی بینید. ما شیاطین را اولیای کسانی قرار داده ایم که ایمان نمی آورند." اعراف27-

21 شرارت نفس آدمی
21 شرارت نفس آدمی


باور به وجود شیطان

و باید دانست که باور به وجود شیطان و هر آنچه که در مورد شیطاندر کتاب خدا آمده از جمله ملزومات واجب ایمان است چرا که حدود یک سوم قرآن درباره شیطان شناسی است و همچنین آمده است که آنانکه به وجود شیطان و ملائک و اجنه باور ندارند کافرند.

پس بیائیم با شیطان شناسی لااقل یک سوم ایمان خود را دریابیم که چه بسا بدون آن، دو سوم دیگر ایمان هم به تاراج میرود زیرا بقول الهی ایمان آدمی دشمنی جز شیطان ندارد:

"و همگی از ابلیس پیروی کردند جز اندکی از مؤمنان." سباء20-

و باید دانست آنکه شیطانخود را نمی شناسد و اصلاً شیطانی را باور ندارد بی تردید پرستنده و مرید اوست! متأسفانه در نزد اکثریت اهالی دین و بلکه علمای دینی، شیطان فقط یک کلمه است (شیطان) و این کلمه است که دائماً لعنت میشود همانطور که خدا هم فقط یک کلمه است (خدا) و این کلمه است که پرستیده میشود:

"و خداوند را فقط حرفی می پرستند و اکثراً هوای نفس خود را خدا میدانند که اینست شرک و ظلم عظیم که هرگز بخشیده نمیشود جز با عذاب." قرآن کریم-

و از آنجا که سلطان هوای نفس بشر، شیطان است پس چه بسا مردمان، شیطان را خدا مینامند و شیطان پرستی خود را خدا پرستی می پندارند.[1]

معنی لغت شیطان

این لغت به معنای رانده شدگی می باشد

رانده شدن از حریم رحمت و محبّت و لطف و عزّت و دوستی و تواضع و شکر. لذا در تعاریف قرآنی شیطان القاء کنندۀ وعده های بزرگ و گلایه و ناراحتی از وضع موجود و نیز پدید آورندۀ غرور و خود – خواهی و بی وفائی است . [2]

معنای شیطان

1- طبق معارف دینی و قرآنی ، شیطان تنها دشمن انسان است و منشأ گناه در انسان است و در عین حال باعث و بانی خروج آدم از بهشت می باشد که مبدأ تاریخ تمدن بشری و علت نبوت و رشد و تعالی و معرفت بشر است .

و در یک کلام کل تاریخ بشری و بشریت تاریخی و تاریخیت بشر تماماً همان شیطنت بشر است و لذا سلطان تاریخ بشری شیطان است که با ظهور ناجی موعود و انسان کامل این سلطنت شیطانیبه پایان می رسد که اساس قیامت و برچیده شدن تاریخ بشر و تاریخ جهان است و آستانۀ لقاءالله !

2- پس تاریخ بشری بر روی زمین تماماً تاریخ گناه است و تاریخ فراق آدمی از بهشت و حضور پروردگارش . این تاریخ تبعید آدم است و تاریخ غربت به سر کرده گی ابلیس .

3- طبق روایت قرآنی ، اکثریت قریب به اتفاق بشری بر روی زمین تحت فرمان ابلیس زیسته است و انگشت شماری در نبرد با او و تحت فرمان انبیاء و اولیای الهی بوده اند که عبادالله المخلصین نامیده شده اند یعنی عاشقان خدا .

4- تمام علم و هنر ابلیس مکر و فریبکاری اوست که انسان را از حق وجودی خودش که مقام خلافت اللهی است ساقط کند یعنی انسان را از ذات الهی خویش غافل و کافر سازد . و این معنای اصلی کفر است یعنی انکار انسان نسبت به ذات الهی خویشتن . و این انکار آدمی را تحت سلطۀ ابلیس درآورده است .

5- هر چه گناه و عذاب و کفر است حاصل انکار انسان نسبت به الوهیت و خلافت الهی خویش در جهان است و لذا نهایتاً کاملترین انسان و خلیفۀ مطلق خدا در جهان است که سلطنت شیطان را از روی زمین برمی چیند یعنی امام مطلق .

6- پس تمام عداوت ابلیس با امامت انسان در جهان است و لذا آخرین و کاملترین دین و مکتب انبیای الهی هم مذهب امامیه ( تشیع ) است .

7- پس عارفان واصل که به مقام امامت وجودی رسیده اند تنها دشمنان کامل شیطان در تاریخ هستند و شیطانهم جز امامان دشمنی برای خود سراغ ندارد .

8- شقی ترین خصم خونین عارفان و امامان در طول تاریخ هم ملایان شریعت مذاهب بوده اند و اینان جانشینان شیطان در میان مردم هستند همانطور که عارفان هم جانشینان خدایند.

9- و لذا نبرد بین عارفان و ملایان شریعت ، عمیقترین نبرد در طول تاریخ بشر محسوب می شود و کارگاه اصلی حرکت تاریخ می باشد : دیالکتیک معرفت و شریعت !

10- قصد خداوند از خلقت جهان و انسان همانا معرفی و ظهور او در عالم خاک و از وجود انسان است و ابلیس مخالف و خصم این ظهور است . و اینست کل راز ابلیسیت تاریخی بشر .

11- در حقیقت ملایان شریعت مذاهب بعنوان خلفا و نمایندگان ابلیس خصم خونین ظهور خدا از وجود بشرند . یعنی خصم امامت !

12- پس دیالکتیک محرکۀ نبرد تاریخ بشری همانا نبرد بین حامیان و مخالفان ظهور خدا از وجود انسان است.

13- بالاخره در پایان تاریخ ارادۀ خدا محقق شده و ظهور خواهد کرد و مخالفان ظهورش می گویند : ای کاش خلق نشده بودیم و از فرط عداوت خود را با صورت در آتش دوزخ سرنگون می کنند تا صورت الهی خود را نابود کنند زیرا خداوند از صورت خودش به انسان صورت بخشیده و از روح خود در او دمیده است .

14- ابلیس ملک مقرّب درگاه الهی بود و از فرط عشق و غیرت خود مخالف ظهور خدا از عالم خاک است . بنابراین شیطان پرستندۀ خدای غیب و نامرئی و آسمانی است همچون ملایان شریعت ها .

15- این را هم طبق قرآن می دانیم که ابلیس نهایتاً تسلیم امر خداست و از طرف خداوند رسول امتحان کردن انسان است و جز عاشقان خداوند را که مظهر ارادۀ اویند همه را فریب می دهد و بر دوزخ وارد می سازد . یعنی خداوند به او این اجازه را داده است که با ظهور او مخالف باشد و در میان بشر برای خود لشکریان و پیروان داشته باشد .

16- بهرحال ابلیس عاشقی بغایت غیور است که از فرط غیرتش حاضر شد که خودش هم از محضر الهی و از جمال محبوبش دور شود و در فراق باشد و اهل دوزخ گردد ولی هیچکس جمال محبوبش را دیدار نکند .

17- در حقیقت خداوند به ابلیس گفت که : حالا که نمی خواهی کسی مرا دیدار کند پس تو خودت هم از دیدار و محضر من محرومی و رجیم می شوی . و این عدالت الهی دربارۀ ابلیس است . عدالت در عشق !

18- ابلیس ، عاشقی بغایت خودخواه است که محبوبش را فقط برای خودش می خواهد و لاغیر . پس ابلیسیت همان غیرت و خودپرستی در عشق است که می خواهد معشوق را تحت فرمان خود گیرد و در حقیقت مالک معشوق خود باشد . و برای حفظ این غیرت و خودپرستی اش حاضر است در فراق افتد و ملعون معشوق خود شود و دوزخی گردد و ملعون همۀ خلق او شود .

19- پس ابلیس پرستندۀ خدا فقط در پشت آسمان است و در پردۀ غیب مطلق . و دشمن ظهور و حضور خدا در عالم خاک است . یعنی پرستندۀ خدای نابوده است و لذا خودش هم به فراق ابدی از خداوند دچار شد . زیرا خداوند با خلقش برعرصۀ ظهور وارد شد و از وادی عدم خارج گردید . و لذا ابلیس بی خدا شد یعنی اصلاً منکر وجود خدا شد و لذا نخستین کافر است . یعنی از فرط غیرتش بکلی منکر وجود خدا شد و خود به عذاب نابودی مبتلا گردید و سلطان دوزخ شد که عرصۀ نابود شدن و تجربۀ نابودی است .

عشق استکباری

20- ابلیس مظهر عشق تصرّفی و خودپرستانه و بخیل است . عشق استکباری که تحت عنوان ایثار بخودش اجازه می دهد تا با خالقش به جدال و انکار بپردازد و عاقبت خالقش را فریبکار و اغواگر بخواند . همانطور که در قرآن شاهدیم . ابلیس عشق را فقط برای خودش می خواهد و معشوق را مایملک خود می داند و کل منطقش قیاس است و تنها دلیل انکار مقام خلیفه گری آدم اینست که خود را از آتش و آدم را از خاک و لجن می داند ، یعنی ظاهرپرستی .

صفات ابلیس در بشر

اینها صفات ابلیس در بشر است :

عشق بلعنده و سلطه گر ، بخل ، قیاس گری ، ظاهرپرستی و نهایتاً انکار و تهمت به معشوق که خالق او نیز هست .

ابلیس نهایتاً دچار مالیخولیا شده و خود را به جای خدایش می پندارد و به نصیحت و مؤاخذۀ او می پردازد و خود را از خالقش خردمندتر می داند و عاقبت معشوقش را از دست می دهد و به نبرد و عداوت با رقیب خود یعنی آدم می پردازد . از این بابت خود را هم به عذاب و دوزخ ابدی مبتلا می کند و دچار جنون خودبراندازی است .

21- در حقیقت ابلیس مظهر محبت ناپذیری و بی معرفتی دربارۀ عشق است و خداوند را فقط برای خودش می خواهد . این یکتاپرستی و عشق کافرانه است : مذهب ابلیس !

22- پس تمام تلاش ابلیس اینست که بین انسان و خداوند فاصله و نفاق اندازد تحت عنوان تقدیس و تکبیر خدا : خدا مقدس تر از آن است که اصلاً وجود داشته باشد ! اینست حرف آخر ابلیس !

23- عشق بلعنده و ویرانگر تمام احساس ابلیس است . قیاسی گری و تشبیه هم کل منطق و ذهنیت اوست . و خداپرستی عدمی هم مذهب اوست .

غرور عنصر کفر و فریب خوردگی

24- طبق کلام خدا در قرآن کریم ، تنها کالا و موضوع مبادلۀ ابلیس با آدم ، غرور است . و همین غرور عنصر کفر و فریب خوردگی و ضلالت آدم است .

25- غرور به زبان ساده یعنی هندوانه زیر بغل آدمی نهادن : تو چقدر والا و خوبی ! اینست کل القای ابلیس به آدم !

26- و این هدیۀ ابلیس به آدمی فقط در مواقع ارتکاب به اعمال بد است که بدی عمل را می پوشاند و زیبا و خوب می نمایاند . پس غرور یک ایده و طرز فکر و ارزیابی ویژه است . پس غرور همان عنصر خود – محوری و خود – شیفتگی و خود – ستائی و فخر بخویشتن است در هنگام ارتکاب به اعمال زشت و ناحق .

27- و البته این واژگونسازی مفاهیم در ذهن آدمی بواسطۀ عنصر غرور است که خوب را بد می نماید و بد را هم خوب . کفر را ایمان و ایمان را کفر می نماید . و بدینگونه آدمی سرنگون می شود و در محاق نابودی می افتد زیرا نهایتاً جای بود و نبود در ذهن آدمی عوض می شود و این قدرت واژگونسازی واژه ها و مفاهیم همان ابلیسیت بشر است که آنرا " خدا " می نامد . یعنی نهایتاً جای خدا و شیطانهم در ذهن آدمی عوض می شود .

28- و بدینگونه آدمی در حالیکه شیطان را می پرستد خود را خداپرست می پندارد .

تبدیل واژه ها در ذهن آدمی

29- ابلیس هدفی جز نابودی انسان ندارد و این کار را از طریق تبدیل واژه ها در ذهن آدمی انجام می دهد . ابلیسیت در ذهن آدمی همچون فرهنگ لغت و دائرة المعارف ویژه ای است که همۀ مفاهیم را تبدیل و واژگون می سازد که ذات اصلی این قاموس ابلیسی در ذهن آدمی همانا برون افکنی خدا از خویشتن و تبعید او به ماورای هستی و بالای آسمان است . و نهایتاً خداوند را مترادف با نیستی قرار دادن !

صفات کافرانه و ابلیسی

و چون هستی آدمی از خداست لذا بدینگونه آدمی است که در محاق نیستی می افتد و دچار قحطی وجود می شود و اینست که همۀ صفات کافرانه و ابلیسی رخ می نماید :

حرص ، ولع ، عطش ، شتاب ، بلعندگی ، جهانخواری ، بخل ، هراس ، جنون و جنایت .

این صفات حاصل ابتلای هستی الهی انسان در محاق نیستی است نیستی ای که نامش خداست . و این ذات غرور است .

30- در حقیقت ابلیس یک فیلسوف واژگونسالار در ذهن آدم است که با آدمی نرد واژه ها و مفاهیم بازی می کند . و برای هر ایده و عمل نابود کنندۀ آدمی یک واژه و معنا و فلسفه ای والا و مقدس ابداع می کند و این همان غرور است .

31- ابلیس ، مفسّری نابغه و افسونگر است و تمام علم و هنرش همین است که آدمی را راضی به نابودی سازد . درحالیکه به دروغ احساس هستی می کند گام به گام در سراشیبی تباهی و انهدام در حال سقوط است .

32- ابلیس نهایتاً به ارادۀ خدا مأمور بیداری انسان است تا آدم را در دوزخ نابودی بیدار ساخته و بخود آورد و متوجه وجود سازد و طالب وجود کند تا بر آستانۀ عدم ، از خداوند وجود پذیرد . و این خلقت جدید و بدعت خدا در خلقت معنوی بشر است . آدمی تا وجود را از دست ندهد قدرش را نمی داند و ابلیس مأمور این خسران وجود است در مهلکۀ عدم .

33- علی (ع) می فرماید که در نزد عارفان واژه ها زیر و رو می شوند . این بدان معناست که در ذهن و ادراک بشری مفاهیم و واژه ها به یاری ابلیس از میان تهی شده و معکوس گردیده اند و عارف در عرصۀ بخودآئی و معرفت نفس یکبار دگر این واژه ها را بر جای خودش قرار می دهد و این عدالت مفاهیم و کلمات است .

ضلالت و ظلمت و ظلم

34- آنچه که ضلالت و ظلمت و ظلم نامیده می شود حاصل همین واژگونسالاری مفاهیم و کلمات در ذهن بشر بواسطۀ ابلیس است . و عارف است که حق مفاهیم را درمی یابد و کلمات را نجات می دهد و بشر را از ضلالت و واژگونسالاری و سقوط می رهاند .

ابلیس کیست

35- ابلیس واژه ساز کلمات و مفاهیم در ذهن بشر است و بدون این واژه سازی گناهی رخ نمی دهد .

36- " واژه " در فرهنگ زبان پهلوی اوستائی بمعنای تباهی ، دیومنشی ، تیره بختی ، وارونگی ، گمراهی و نابودی است .

37- آدمی بواسطۀ ابلیس واژه است که واژگون می شود و اینست راز خموشی عارفان و نبردشان با فلسفه بافی ها و ذهن پرستی . و اینست که سکوت و خموشی از جمله عبادات بزرگ است .

38- در سکوت درون است که واژه ها در ذهن آدمی واژگون شده و حقشان را آشکار می کنند .

39- ابلیسیّت، غوغا سالاری و حرّافی و مکتب کتاب پرستی و اهل کتاب است . سکوت ذهن از مقامات عرفانی ذهن است.

40- سکوت برون و خموشی درون ، بزرگترین عبادت ذهن است .

41- واژه پرستی ، بت پرستی ذهن است که بصورت شعر و شعارها آدمی را مسخ و دیوانه و واژگون می سازد . جستجوی جمال خداوند ( وجه الله ) تنها راه نبرد با ابلیس واژه است .

42- ابلیس فرشتۀ حامل غیرت و ستّاری و وجود عمائی پروردگار در عرصۀ قبل از خلقت است و لذا پیروان خود را به مهلکۀ نیستی می کشاند و ضلالت .

43- ابلیس خصم دوستی بین انسان و خداوند است یعنی خصم ولایت و امامت .

44- ابلیس مظهر کفر خداوند نسبت به ظهور و تجلی در عالم ارض ( خاک ) است.

45- ابلیس پرده دار حرم لقای الهی است که جز عاشقان خالص روی خداوند را اذن تقرب نمی دهد و به دوزخ می افکند.

46- به همین دلیل کل مراتب معرفت تا یک لحظه مانده به خدا ، تماماً ابلیس شناسی است یعنی لااله می باشد . و ابلیس سلطان وادی لااله است . و لذا همۀ گناهان آدمی در این وادی به فعل می آید .

47- ابلیس سلطان وادی لااله است و امام هم سلطان قلمرو الاالله .

48- ابلیس سلطان ذهن است و امام هم سلطان دل . و در غایت پوچی ذهن است که درب دل گشوده شده و امام از راه می رسد .

دروغ
دروغ


ابلیس می گوید

49- و لذا ابلیس می گوید :

" خدای نادیده و ناشنیده و نافهمیده و نابوده را بپرستید . "

و امام می گوید :

من هرگز خدای نادیده را نمی پرستم و هر چه می نگرم جز خدا نمی بینم . علی (ع)

50- و لذا علی (ع) نخستین آدمی بود که بالاخره مورد سجدۀ ابلیس قرار گرفت . و اینست که هر کسی که در ولایت علی درآید از آتش دوزخ ایمن است یعنی از وسوسۀ ابلیس مصون است و البته ولایت علی (ع) همان ولایت وجودی و عرفان عملی است .

51- و اینست که در قرآن می خوانیم که فقط عاشقان خالص خداوند از وسوسۀ ابلیس و دوزخ ایمن هستند . یعنی کسانی که عاشق جمال خداوند هستند و طالب دیدار با او در این جهان . زیرا عشق خالص همان عشق جمالی است . که در نقطه مقابل عشق به صفات پروردگار است . و لذا علی (ع) می فرماید که : پرستش خدا بواسطۀ صفاتش شرک است .

پس آدمی بایستی همواره مشغول این دعا باشد که :

اللهم انی اسئلک بجلالک جمالک .

که اجابت این دعا رسیدن به امام حیّ است که آئینۀ دیدار با خداوند است .

شیطان مخالف ظهور خدا

52- چون شیطان مخالف ظهور خدا در عالم وجود شد خودش نیز از عرصۀ وجود رانده شد و دچار قحطی وجود گردید یعنی مبتلا به عدم شد یعنی از وجود خودش طرد شد . یعنی از خود بیگانه شد . شیطان عنصر از خودبیگانگی انسان است .

یعنی هم انسان را از حیات و هستی فی نفسه بیگانه می سازد و هم جهان را در نزد انسان بیگانه می کند و به عرصۀ عدم می افکند . و آدم شیطان زده هم از وجود خودش رانده و بیگانه می شود که به جهان بیرون پناه می برد و جهان را هم بیگانه می سازد یعنی با بیگانگی و عدمیت جهان روبرو می شود و لذا علمش از جهان بیرون علم بغی است که سراسر ویرانگر و مفسد است . و از این رو خداوند کافران را موجب فساد در زمین و آسمان می خواند که این فساد امروزه در ماهیت و عملکرد علوم و فنون آشکار است که علمی شیطانی و عدم گرا می باشد که نهایتاً بجان انسان افتاده و حیات و هستی اش را تهدید به نابودی می کند .

53- شیطان آنتی تز وجود است بمعنای حقیقی کلمه . و لذا انسان کافر و شیطان زده اسیر دیالکتیک وجود – عدم است و در این مهلکه جان می کند .

54- شیطان ضد وجود است و نه عدم . و این عداوتش را تعبیر به عشق و ایثار می کند که از هستی خود ایثار کرده است . و لذا دعوی و احساس ایثار در بشری یک عنصر ابلیسی است که حاصل این ایثار ابتلای به دوزخ ابدی است و این دوزخ نشان ایثار ابلیس در مقابل خداست که ایثاری دروغین و از غایت کبر و انکار و شقاوت است .

مثل والدینی که دعوی دارند که خوشبختی و کل زندگی خود را نثار فرزندان خود کرده اند و این ایثار در فرزندان جز تولید نفرت نمی کند و در والدین هم تولید شقاوت و طرد و لعن و عاق والدین . یا مثل انقلابیونی که خود را فدائی مردم می دانند و عاقبت از مردم انتقام می ستانند . یا مثل عشق و ایثاربازیهای زناشوئی .

55- ابلیس در حالیکه از فرط غیرت کافرانه و شقیانه اش مخالف ظهور خدا در بشر بود و لذا با خلیفه گری آدم عداوت نمود ولی خودش تلاش می کند تا خودش در دل انسان راه یابد و آدم را خلیفۀ خود سازد و از وجود انسان به عرصۀ ظهور برسد و بدینگونه برای خود لشکر بیافریند . لشکریان شیطان در حقیقت انسانهائی هستند که قلوبشان به تسخیر شیطاندرآمده و خلیفۀ ابلیس شده اند . از اینجا می توان فهمید که غیرت ابلیس دربارۀ خداوند از برتری و سروری و کبر او در قبال خداوند بوده است و نه عشق و عبودیت او .

56- ابلیس مظهر عاشقِ معشوق خوار است : عشق استکباری !

57- در حقیقت ابلیس می خواهد خودش خلیفۀ خدا در جهان هستی باشد و بشر را به پرستش خود بکشاند که دوزخ نتیجۀ این پرستش است .

58- در حقیقت آدمی یا خداپرست است یا ابلیس پرست . یا خلیفۀ خداست و یا خلیفۀ ابلیس در درجات . دلش یا خانۀ خداست و یا لانۀ شیطان . مگر اینکه دلش مرده باشد به مصداق این آیه " و آنان را که گوئی دلی نیست " که این گروه یا در دورۀ جاهلیت حیوانی بسر می برند و یا در درک اسفل ساقط شده اند . [3]

زن وشیطان

در معرفت دینی زن حلقه اتصال بین آدم و ابلیس است و در مراوده ای که با ابلیس دارد تحت ولایت او قرار گرفته و القائات ابلیسی را به مرد منتقل می کند . در واقع زن تنها راه ارتباط مرد با ابلیس است . و فقط زنی از احاطه و وسوسه ابلیس در امان است که تحت ولایت و اطاعت صادقانه و بی چون و چرای مردی مؤمن باشد .

زنی که از ولایت مردش (پدر یا همسر) خارج شود تماماً در تسخیر ابلیس است و گاه مجسمه شیطانمی شود و کاری جز شیطنت در جامعه ندارد . چنین زنی تعین و تجسم شیطان در رابطه با مردان است و نابود کننده بهشت خانواده هاست . میزان تبهکاری و فساد و جرم و جنایت در هر جامعه ای به تعداد وجود زنانی است که تحت ولایت مردی نیستند .

زنانی که تنها زندگی می کنند اسوه کامل و آشکار کانونهای فساد در جامعه هستند و مروج هر نوع تبهکاری و جنون و جنایت و اعتیاد می باشند . شیطان مرد همانا زن است و خدایش در دل اوست .

آنکه بنیاد خانواده ها را بر باد داده و اماکن فساد را در جامعه بر پا نموده است زن کافر است که از ولایت همسر سرباز زده و تحت ولایت شیطان در آمده است.

چنین زنی همچون یک دزد وارد زندگی با مرد می شود و دزدکی زندگی می کند و نهایتاً همچون یک دزد می گریزد . او با رفتارهایش شوهر را از خانه فراری می دهد و بسوی اماکن فساد می فرستد تا خودش در خانه نیز یک کانون فساد تحت ولایت شیطان پدید آورد و بچه هایش را نیز مبدل به شیطونکهای نفس خود نموده و بجان شوهر می اندازد تا او را غارت نماید . و فقط مردان مؤمن و با معرفت و با اتکاء به قهر عشق می توانند شیطان نفس این زنان را مهار نمایند در غیر اینصورت خود نیز بازیچه شیطان زن می شوند و در جامعه پدید آورنده کانونهای شقاوت و غارت و ستم و جنایات بزرگ می شوند .

همه مردان جنایتکار و حکام فاسد و غارتگر دارای چنین زنانی هستند و در اسارت چنین زنانی بسر می برند ، همه شاهان ، صاحبان قدرتهای غصبی و امپریالیستها و رهبران مافیا و شکنجه گران مردم و دزدان ثروت عمومی مرید چنین زنانی هستند .

مردی که بر زنش مسلط گردد و یا او را طلاق دهد بر شیطانفائق آمده است . و زنی که مرید شوهرش شود رستگار شده است .[4]

شیطان شناسی

بسیاری از ما می پنداریم که شیطان و وسوسه هایش وحشتناک و غول آسا و سخیف و زننده است . گویی شیطان چون لولو خُرخره می باشد . در حالی که توصیف قرآن دربارۀ شیطان اتفاقاً برعکس پندار ماست و می فرماید که شیطانامیال و اعمالتان را برایتان زیبا و لطیف می سازد و شما را به آن مغرور می کند و اتفاقاً شما را از فقر و نداری به وحشت می اندازد و بدین گونه در شما رخنه می کند .

تنها کالای شیطان برای انسان

بقول قرآن تنها کالای شیطان برای انسان همان غرور است . و آدمی فقط از طریق زیبا سازی افکار و اعمال زشت خود مغرور می شود . بنابر این واضح است که قدرت توجیه گری ما دربارۀ اعمال نادرست همان حضور شیطان است .

شیطان در قلمرو منطق و ذهنیّت ما از درب مفاهیمی چون عشق ، خدا ، سعادت ، پیشرفت ، علم ، افتخار ، خدمت و قداستها وارد می شود و بدینگونه است که میتواند فسق را عاشقانه سازد و خیانت را لباس خدمت بپوشاند و بخل را تعبیر به غیرت نماید و ... . پس یادمان باشد که ردّ پای شیطان را در خود شیفتگی ها و افتخارات و قداستها و عظمتهای خود بشناسیم و نه در حقارت ها و بدبختیها . [5]

زمان زدگی - یأس

آنچه که یأس نامیده می شود القای ابلیس است و ابلیس همانطور که از نامش پیداست (بلس- یأس) قلمرو مأیوسیّت است و این مأیوس شدن یک پدیدۀ زمانی است به معنای دیر شدگی و جبران ناپذیری و یا آرمان پروری برای ناکجا آباد.

چشم زخم زمان

یکی از عرفای اسلامی ، در مکاشفه ای حیرت آور ، ابلیس را همان چشم زخم زمان در انسان می داند که جاودانگی انسان را خدشه دار نموده و این احساس را در او به تردید و هراس می افکند و از همین جا سلطۀ ابلیس در نفس بشر آغاز می شود . بشری که اسیر زمانیّت شده است . پس ابلیسیّت بشر همان زمان زده گی است .

به همین دلیل همه فلسفه هائی که از قلمرو جبر تاریخ و تاریخیگری بر می خیزند و یا مدینه های فاضله ای برای آینده تدارک می بینند حامل اشد ابلیسیّت هستند وغایت فریب و ستم و نسیان را پدید می آورند و آدمی را به خاک مذلّت می نشانند . مثل مارکسیزم و یا بهشت پرستی اخروی و یا برنامه های پنج وده ساله برای خوشبخت سازی مردم .

همه فلسفه ها، ایدئولوژیها وآرمانهای زمان دار ماهیت ابلیسی دارند یعنی از یأس سر برآورده ودچار زمان زده گی و جبر زمان شده و به آرزوهائی رنگارنگ مُسلّح شده و بسوی سقوط هدایت می کنند . بیهوده نیست که علی(ع) آرزوها را کمینگاههای شیطان می نامد زیرا اسیر زمانیّت هستند و انسان را به زمان زنجیر می کنند و لذا از اکنونیّت جاودانه روح خود غافل نموده و دچار غفلت از خویشتن و نسیان درباره واقعیّت می نماید و به تصویری در ناکجا آباد طلسم می سازند.

ابلیس دزد جاودانگی انسان

ابلیس دزد جاودانگی انسان است .

امروز همان فردائی است که دیروز در انتظارش بودی :

این معنائی کاملاً ضد زمان دارد و زمان زدائی می کند و انسان را وا می دارد تا همین امروز برای همیشه نور سعادت در اکنونیّت وجود خود را بیابد .

دیروز و فردا کمینگاه ابلیس است اکنون قلمرو حضور خدا و حقّ جاودانه انسان است .

کسی که هم اکنون خوشبخت نیست هرگز خوشبخت نخواهد بود ولی چون به عقب می نگرد می بیند که خوشبخت بوده ولی پرده ای در مقابل نگاهش او را از این سعادت کور و لذا بی بهره کرده است . ابلیس در ظرف آرزوها کمین کرده و امروز نقد را از انسان می گیرد و عمر آدم را تباه می کند و از او می دزدد. [6]

طلسم نمودن شیطان

یکی از رسالتها و هنرها و کراماتی که خداوند بما اعطا نموده همان طلسم نمودن شیاطین نفس آدمهاست .

این همان واقعه ای است که ما را متهم به جادوگری و شستشوی مغزی نموده است . ما بواسطۀ نور محبّت الهی و نظر کردن بر ذات رحمانی انسانهای رذل و شرور و پلید ، بناگاه شیطاننفس آنها را طلسم نموده و بخواب می کشانیم و به نفس رحمانی این آدمها امکان زنده و فعّال شدن می دهیم تا از پلیدیها و مکرها و رذالتها و فساد خود توبه نموده و روی به صدق و شرف و نیکوکاری وعصمت نمایند و سرنوشت خود و ساختار زندگی و روابط خود را دگرگون سازند .

و آنگاه که معرفت کافی دربارۀ وضعیت زندگی آنها به آنها داده شد یکبار دگر بخود وانهاده می شوند تا به قدرت ایمان و معرفت خود با اختیار و آزادی و هوشیاری کامل حق را انتخاب کنند .

از این مرحله به بعد است که فقط اندکی روی به دین و معرفت می کنند و زان پس خودشان نفس امارّۀ خود را مهار می نمایند و مابقی دوباره ولی این بار با آگاهی و ارادۀ خود ، به همان راه شیطنت خود باز می گردند . این گروه همانهائی هستند که بما تهمت جادوگری و شستشوی مغزی می دهند .

ما برای مدتی شیاطین نفس آنها را بیهوش ساخته و از وجودشان بیرون می اندازیم تا امکان رویکرد به دین و اخلاق و معنویت پیدا کنند . این شیطان زدائی است و نه جادوگری .

خداوند مرا بسوی ساکنان درک اسفل السافلین هدایت کرد تا با نور محبت زنده شان کنم . بدینگونه است که در رابطه با ما بسیار بوده اند مردانی بغایت تبهکار و پست و اسوۀ پلیدی که یک شبه مبدّل به نیکوکاران و قدّیسین مشهوری شده اند و زنان بغایت شرور و فاسد و روسپی که یک شبه مبدّل به اسوۀ عصمت و عزّت و شرافت گشته اند و همگان را به حیرت انداخته اند . ولی کسانی که بعد از مرحلۀ اتمام حجّت و بخود وانهادگی و انتخاب همچنان به راه دین و معرفت ادامه داده اند بس اندکند طبق سنت دین خدا بر روی زمین .

و مابقی دوباره به شیطنت خود بازگشته و دو صد چندان حریص تر و رذل تر شده اند تا منافع شیطانی به تعویق افتادۀ خود را جبران کنند و از بابت این عقب ماندگی شیطانیبا ما نیز به عداوتی خونین رسیده اند و ما را جادوگر نامیده اند . این گروه البته زان بعد در لباس دین و عرفان به شیطنت ادامه می دهند و در واقع مبدّل به ابلیس و دجّالهائی خطرناک می شوند و منافقانی حرفه ای از آب در می آیند . زیرا کسی که یکبار طعم ایمان و معرفت را چشید دیگر نمی تواند کافری آشکار باشد بلکه یک عمروعاص یا قطامه می شود و در واقع در مسیر کفر خود به کمال می رسد و یک شیطان کامل می گردد.

بهرحال وظیفۀ دین خدا همواره این است که انسانها را یا به خدا برساند و یا به شیطان « اجر ما رسولان اینست که زین پس هر که بخواهد خودش به راه هدایت یا ضلالت می رود. » قرآن

ارزش دین خدا و رسولان و مخلصین اینست که مردمان را بر آستانۀ آگاهی و انتخاب قرار می دهند . هدایت یا ضلالت مربوط به قلمرو انتخاب است . [7]

حس مالکیت
حس مالکیت


انسان و شیطان

در قرآن می خوانیم که شیطانکالائی جز غرور برای آدمی ندارد و انکار و اعمال زشت و نادرست را برای آدمی برحق و زیبا می سازد و بدینگونه انسان در قبال کردارهای نادرست خود مغرور و خودستا می شود. و اما آیا این کارخانۀ زیباسازی اعمال زشت در کجای انسان قرار دارد؟ بدون شک این کارخانه جائی جز ذهن و قوّۀ اندیشه گری و توجیه و تحلیل نیست. این همان کارگاه غرّه شدن انسان است .

شیطان در مغز و اندیشۀ ماست

در این کارگاه یک میل وعمل فاسقانه لباس عشق بر تن می کند یک عمل تجاوزگرانه لباس خدمت و ایثار به تن می کند هرزگی و بولهوسی تحت عنوان آزادی و اختیار و استقلال اراده توجیه می شود، ترس و عافیت طلبی با واژۀ صبر و توکّل تقدیس می گردد و الی آخر. پس شیطاندر مغز و اندیشۀ ماست.

ولی آیا چگونه می توان حدّ و مرز و ماهیت تفکّر و تعقّل را از توجیه گری و تبدیل صوری مفاهیم و خودفریبی و شیطنت تشخیص داد ؟

در قلمرو فلسفه و خودشناسیِ منطقی هر چند که صدها ملاک بین این دو امر معلوم شده است ولی نهایتاً همواره جائی برای فریب فکر وجود دارد و هیچکس از وسوسۀ شیطان مبرّا نیست و گرنه اطاعت از رسولان و امامانِ هدایت امری بیهوده می بود و اصلاً کلّ دین محلی از اعراب نمی داشت و فلسفه و دانش بشری می توانست انسان را کفایت کند و بر جای مذهب قرار گیرد.

میزان امام است و نه احکام

احکام اخلاقی و عملیِ دین واضح ترین محک برای چنین تشخیصی می باشد ولی این احکام نیز در هر مذهب و فرقه و فلسفۀ دینی متفاوت هستند و علاوه بر این در هر نظام شرعی و اخلاقی نیز دریائی از احکام در درجات متفاوت وجود دارند که ضدّ و نقیض می نمایند و همین احکام قلمرو خودفریبی های خواسته و ناخواسته بشرند و لذا کفایت نمی کنند و اینست که آخرین پیامبر خدا ،یک انسان متشرّعِ بدون امام هدایت را هم کافر می خواند . میزان امام است و نه احکام.[8]

ترس

ترس عرفانی و ترس شیطانی

ترس یکی از غرایز حیوانی بشر است که در عرصۀ دین و معرفت و حرکت روحانی بزرگترین مانع محسوب می شود تا آنجا که بقول علی(ع) بزرگترین گناهان است چرا که رشد معنوی بشر مستلزم حرکت در وادی ناشناخته هاست و به لحاظی سلوک در وادی فنا و ظلمات است و لذا نیازمند شهامتی عظیم و جهادی برعلیه غریزۀ ترس می باشد.

و به لحاظی این جهاد ، اساس هر حرکت معنوی و عرفانی است که از آغاز تا به پایان راه باید وجود داشته باشد. و این همان معنای توکّل به پروردگار بعنوان صاحب و مقصد راه است. پس فقدان شهامت بمعنای فقدان ایمان و توکّل بخداست همانطور که در قرآن کریم هم میخوانیم که یکی از بزرگترین روش نفوذ شیطان در انسان همان القای ترس از آینده و ترس از فقر و مرگ و نیستی می باشد.

آدمی حتی برای رشد مادی خود در جهان نیازمند شهامت است و همۀ صاحبان قدرتهای دنیوی ، انسانهائی بغایت شجاع و جسور در عرصۀ عمل اقتصادی – سیاسی بوده اند. لذا انسانهای بزدل نه در دنیا بهره ای دارند و نه از آخرت.

ترس از هر نوعش موجب عقب ماندگی و رکود و سقوط بردگی است الا ترس از خدا.

و بلکه ترس از خدا اساس شجاعت در عمل و انتخاب است.

آنانکه کمتر از خدا می ترسند دائماً از مردمان و صاحبان قدرت می ترسند و در واقع از شیطانمی ترسند.

فقط با توکّل بخدا می توان بر ترس شیطانی فائق آمد. همه انسانهای بزدل بتدریج جبرگرا و سرنوشت پرست می شوند و این هویت ستم برانۀ خود را چه بسا تفسیر به رضای خدا و صبر بر اوضاع می کنند و دم از توکّل می زنند که این توکّلی منافقانه است زیرا توکّل بخدا بعنوان اتّصال به کانون قدرتِ مطلق موجب شجاعت و قدرت در انتخابی برتر و مستقل می شود و رهائی بخش و عزت آفرین است و نه خفّت بار و ظلم پذیر و رعیّت پرور .

ترس از خدا ترسی عرفانی و شهامت پرور است و ترس از مردم ، ترس شیطانی می باشد.[9]

اعتراف بعد از رسوائی

تجاهل

ترفندهای ابلیس

یکی از ترفندهای ابلیس بدانگونه که در قرآن می خوانیم اول تجاهل است و بعد از رسوا شدن هم اعتراف کردن است . این صفت را می توانیم در بشر امروز و بلکه در نفس خودمان به دقت مورد مطالعه قرار دهیم. هنگامی که در مقابل حقّی قرار می گیریم تا مدتها خود را به حماقت و نفهمی می زنیم ولی در پنهان با آن مبارزه می کنیم تا تصدیقش نکنیم. ولی آنگاه که رسوا شدیم باز به مکر جدیدی متوسل می شویم و آن اعتراف به جهل خویشتن است .

در واقع هرگز به مکر و پلیدی خود و عداوت آگاهانه و ناحق خود اعتراف نمی کنیم. به جهل خود اعتراف می کنیم تا همچنان بتوانیم از تجاهل به عنوان حربه ای برعلیه حقیقت استفاده کنیم.

ابلیس بیشتر از همه ملائک بر حق و علم آدم آگاه بود ولی خود را به تجاهل زد تا او را تصدیق نکند. بعد هم که علم آدم آشکار شد آنگاه کاسۀ داغتر از آش شد و به دفاع از توحید و یگانه پرستی پرداخت و برای خدا دل سوزانید و خدائیت او را در خطر می خواند و لذا باز هم آدم را سجده نکرد. دست آخر که باز هم رسوا شد برعلیه خود خدا تیغ کشید و خدا را متهم به مکر و فریبکاری کرد در حالیکه در مرحلۀ اول خدا را متهم به جهل می نمود. همه این صفات شیطانی در نفس کافرانۀ بشر هم حضور دارد و بهتر است که فهم نموده و مراقب باشیم. تجاهل بزرگترین نشانۀ حضور شیطان در بشر است.

دامهای شیطان

علی(ع) آرزوها را دامهای شیطان می نامد. آرزوها به این دلیل دامهای شیطان هستند که موجب نسیان می شوند و انسان را از واقعیت آنچه که هست بیگانه می کنند و در سراب آینده ای که هرگز فرا نمی رسد دیوانه می سازند. آرزوهای ما یا هرگز تحقّق نمی یابند که موجب جنون ابدی هستند و یا اگر هم بظاهر تحقّق می یابند ولی باطناً هرگز آنچه که ما در خیال داشتیم نیست و براستی یک دام است که ظاهرش آرمانی و باطنش جهنمی است. آدمی به هیچ آرزوی دنیوی نمی رسد الا اینکه آن حسّ حیات و هستی که بواسطه اش می بایست از آن آرزو برخوردار شود دیگر وجود ندارد و در راه رسیدن به آرزو از دست رفته است.

و بقول معروف جا تر است ولی بچه نیست. پس براستی که آرزو در هر دو صورتش فریب شیطانی است که کلّ سرمایۀ عمر و انرژی انسانی و معنویت ما را بغارت می برد. اصولاً هر آرمان هر چند مقدّس که قرار بر تحقّق دنیوی داشته باشد یک آرزوی دنیوی محسوب می شود و یک دام است. آدمی به لحاظ ذهنیّت، تحقّق نیازهایش را فقط در صورت مادی امور درک می کند و این همان قلمرو فریب است. و این ضعف ادراک منطقی بشر است که جز در مادیّت امور، برای خود امکان بکام رسیدن نمی بیند . انسانی که اهل باطن باشد می داند که عیش ناب و برخورداری جاودانه از هر چیزی در گذشتن از آن ممکن است. و این راز بکام رسیدن انسان در جهان است : از کام گذشتن ![10]

انسان لایق

 انسانی لایق عزّت است که برای دیگران هم بخواهد .

 انسانی لایق ایمان است که برای دیگران هم بخواهد .

 انسانی لایق معرفت است که برای دیگران هم بخواهد .

 انسانی لایق محبت است که برای دیگران هم بخواهد .

 انسانی لایق سلامت است که برای دیگران هم بخواهد .

 انسانی لایق زندگی است که برای دیگران هم بخواهد .

 انسانی لایق جاودانگی است که برای دیگران هم بخواهد .

 انسانی لایق انسانیت است که برای دیگران هم بخواهد .

آنکه چنین نیست مجسمۀ شیطان است انسان نیست بلکه شیطانیدر صورت بشر .

این همان انسان کافر و بخیل است . انسان فقط در دیگران به حق خود می رسد و دیگرترین دیگران هم خداست که ذات بشر است . [11]

شیطان بزرگ

آیا از طریق دجال و شیطان می توان بر دجال و شیطان مسلط شد؟

آیا به یاری شیطان می توان به خدا رسید؟

پاسخ به این سئوال با علمای دینی و روحانیون و مراجع اعظم است!

پس پرواضح است که شیطان بزرگ آمریکا نیست بلکه تکنولوژی است و تکنولوژی پرستان و صاحبان تکنولوژیهای برتر هم لشکریان شیطان هستند که البته آمریکا فرمانده کل قوای این لشکر است و هر فرد و جامعه و نظامی که به تکنولوژی پرستی مبتلا می شود به این لشکر ملحق شده و از جنود شیطاناست. [12]

پیروزی شیطان بر انسان

کسی که افکار و عواطف خود را زیبا و بر حق می داند ولی اعمال و گفتارش موجب خسران و رسوائی و ذلّت و فساد است پس باید بداند که فکر و ذکرش هم از شیطان است زیرا در قرآن کریم این نشانه ها بارز شده است که شیطان موجب رسوائی و خسران و هلاکت و جنون می گردد. و امروزه فقط ذاکران حق هستند که قلوبشان به یاد خدا دائم الذکر است که از وسوسه ها و تصرفات شیطانی مصون هستند و مابقی اگر تحت اراده و اطاعت امامی حیّ نباشند بی تردید در تصرف شیطانقرار می گیرند: "هر کسی از یاد خدا رویگردان باشد شیطان را بسراغش میفرستیم تا همراه او باشد." زخرف33-

یعنی آدمی یا در معیّت خدا یا ولی خداست و یا در معیّت شیطاناست.

شیطان از طریق نجواها و پچ پچ هایش در گوش آدمی بتدریج بر ذهن و سپس دل آدمی رسوخ می کند و عین عقل و عاطفه انسان می شود و به جای انسان می اندیشد و احساس می کند و انسان او را عین خود می یابد و این مقام خلیفه شیطان شدن است. و این پیروزی شیطان بر انسانی است که قرار بود خلیفه خدا باشد![13]

شاهراه رسوخ شیطان

برخی از فعالیتهای حسی و ذهنی و قلبی در بشر فقط قلمروهای جذب القائات و اراده شیطانهستند که از گناهان بزرگ محسوب شده اند که علت کبیره بودن این گناهان همین است که شاهراه رسوخ شیطان در بشرند مثل گوش دادن پنهانی (تجسس) و یا چشم چرانی (هیزی و تجسس نگاه)،غیبت و تهمت ناحق، چشیدن و بوئیدن غذاهای دزدی و ربائی و محرّمات، دروغگوئی، زنا و قمار و خمر و شرط بندی و امثالهم که جملگی در قرآن کریم موسوم به اعمال شیطان هستند و پلیدند (مائده90)- که ارتکاب برخی از این گناهان کبیره به آنی موجب زائل گشتن ایمان در دل می شود مثل دروغگوئی و تهمت زدن به مؤمنان! و دلی که کافر شد خانه شیطان می گردد.

این گناهان کبیره از معروفترین خطوات شیطان در جوامع بشری هستند که ارتکاب به آنها به آنی موجب رسوخ شیطان در انسان می گردد و عقل و دل به تصرف درمی آید. پس گناه بودن و کبیره بودن برخی از گناهان به این دلیل است که وجود آدمی از دست می رود و نابود می شود زیرا شیطان بقیةالعدم است و در هر کسی وارد شود او را به نابودی می کشاند.[14]

ظهور شیطان از انسان

ظهور شیطان از انسان و ظهور انسان در شیطان، عین ظهور وجود است از عدم یا ظهور عدم در وجود! و اینست معنی این آیه مکرر قرآنی که: نه هستند و نه نیستند نه مرده اند و نه زنده و نه می مانند و نه میروند، گوش دارند ولی نمی شنوند، چشم دارند ولی نمی بینند، دل دارند ولی چیزی در نمی یابند و... و گوئی که آنان را دلی نیست!

و در حقیقت باید گفت: گوئی که اصلاً وجود ندارند! و این ظهور اشد اضداد است: عشق منفور، عقل مجنون، زیبائی مکروه، پاکی پلید، حق باطل، مرگ حیات، بود نبود! و این دو شقه شدن وجود انسان است در شرک و نفاقش بین خدا و شیطان!

و اما در نقطه مقابل طاغوت و حزب شیطان، امام مبین و حزب الله قرار دارد که اعضایش از همه تناقضات و تضادها فرا رفته و مظاهر یگانگی حق گشته اند و احدیت حق جز در وجودشان شناخته و پرستیده نمی شود! در این باب به کتاب "مبانی عرفان امامیه" از اینجانب رجوع کنید!

سرفصل های اصلی و مهم قلمروهای شیطانپرستی آخرالزمان

نهایتاً سرفصل های اصلی و مهم قلمروهای شیطانپرستی آخرالزمان را یکبار دگر متذکر میشویم:

خداپرستی ذهنی فاقد پیر و امام حیّ

جادوپرستی و کرامات جوئی

عورت پرستی

تکنولوژی پرستی و ابتلای به شیطان آریل

عشقهای جنسی

لیبرال دموکراسی و انواع برابریهای صوری و مادی و جنسی و فرهنگی

باور به مبانی پزشکی مدرن بخصوص واکسن، ویروس و ژنتیک بعنوان علت اصلی امراض مسری و موروثی

ابتلای به بانک و بیمه ها

وابستگی به نظامهای طاغوتی از حیث معیشت و وکالت

ابتلای به انواع داروهای موسوم به اعصاب و روان و بخصوص داروهای روان گردان قانونی و قاچاقی

مکاتب عرفانی غیر مشروع که موازین اخلاقی و حدود واجبات شرعی را آشکارا زیر پا می نهند همچنین همه عرفانهای تناسخی

تعلیم و تربیت مبتنی بر علوم انسانی غرب بخصوص درباره تربیت کودکان

عرفانهای فلسفی و اساطیری

نژاد پرستی و پرستش قدمت و مذاهب موروثی فاقد معرفت نفس

امرار معیشت از طریق قمار

شرط بندیهای گوناگون

ربا و تورم مداری و رانت خواری همچون بازار بورس و شرکتهای هرمی و مشابه آن

ابتلای به سینما و تلویزیون و اینترنت و تلفن همراه و هر کسب و کاری که از این قلمرو باشد

تبدیل جنسی هورمونی، ژنتیکی، سلولی و اتمی در عرصه پزشکی و مواد غذائی و کالاهای مصرفی انسان و همچنین پیوند اعضای بدن انسان

تجسس، بدگمانی و تهمت پراکنی و انتشار دروغ بخصوص در میان اهل ایمان که امروزه قدرتمندترین ابزارش اینترنت و ماهواره ها هستند و تلفن همراه

هنرهائی که القاء کننده انواع جلوه گریها و تعلیم دهنده فسق و بی عصمتی هستند مثل موسیقی و سینما

جبر در عبادت و تحمیل عبادات و آداب مؤمنان به غیر مؤمنان

تبدیل عبادتها به تجارتها

تبدیل مساجد و معابد به کاخها

تبدیل حجاب به جلوه گری و فخر فروشی

تبدیل علوم دینی به علوم فنی و بغی

تبدیل دین و آئین به فرقه گرائی و ملیت پرستی و فخر نژادی و تاریخیگری

و نهایتاً تبدیل توحید و وحدت وجود به برابری و همسانسازی و شبیه سازی!

هیچ شیطانی بی امر الهی به بشر نزدیک نمی شود

"اگر رحمت خدا نمی بود احدی از شما پاک نمی شدید." نور21- با اینهمه احاطه و رخنه شیاطین بر حیات و وجدان بشریت، مؤمنان بیش از هر زمانی بایستی متوسل و متوکل به خدا و متصل به ارواح طیبه ائمه معصومین باشند که ارکان رحمت مطلقه محمدی هستند.

در این غوغای پلیدی و ناپاکی و نومیدی و عذابها مؤمنان بایستی متصل به رحمت مطلقه الهی باشند و به کمتر از این راه نجاتی نیست و راه پاک شدن از اینهمه پلیدیهائی که شیاطین در نفوس بشری القاء می کنند.

هرچند که همه اینها نیز بر حقی است: "بدانید هر آنچه از جانب خدا نازل می شود حق است و این حقیقت را در نمی یابند جز صاحبان خرد و حکمت." رعد19-

و فراموش نکنیم که در دین اسلام و آیات قرآن، شیاطین تحت اراده و امر مطلق الهی عمل می کنند و هیچ شیطانیبی امر الهی به بشر نزدیک نمی شود.

رهائی از عداوت و شقاوت مطلقه و جهانی شیاطین

پس برای رهائی از عداوت و شقاوت مطلقه و جهانی شیاطین جز رحمت و محبت مطلقه خداوند راهی نیست که از درب ولایت و رحمت جهانی محمد(ص)و آل محمد(ص) گشوده میشود: "فقط شیطان است که پیروانش را به وحشت میاندازد. ای مؤمنان از شیطان مترسید بلکه فقط از خدا بترسید." آل عمران175-

پس شقاوت و هراس انگیزی و وحشت زائی و اندیشه های حامی قساوت و جباریت و استبداد جملگی وجوهی از شیطانپرستی هستند که پیروان خود را به انواع پلیدیها می کشانند در حالیکه رحمت تنها راه پاک شدن از پلیدی است بقول الهی! که بدترین نوعش وحشت زائی و استبداد به اسم دین است از نوع آنچه که امروزه در جریانات تکفیری شاهدیم که از مظاهر ظهور شیطانپرستی کامل از نوع ابلیسیت است که تحت عنوان خداپرستی مطلق، آدمیت و ولایت الهی در مؤمنین را طرد و لعن و نابود می سازد و شقی ترین دشمن انسان کامل و امامت شیعه است و اسلام!

و این ظهور شیطانپرستی از بطن اسلام است. و باید دانست هر دین و مکتبی که حق تر باشد شیطان قلمرو آن نیز شقی تر بروز می کند. و نهایتاً اینکه بدون خرد و حکمت دیالکتیکی هرگز نمی توان به راز حضور و ظهور شیطان در انسان و بخصوص جوامع دینی پی برد و فهم درستی از آن حاصل نمود.

پس هر کجا که به شقاوت و قساوت و جنگ و عداوت و کینه توزی و توحش و بیرحمی و تخریب افتخار شود قلمرو حاکمیت شیطان و شیطانپرستی است. و هر اندیشه و مذهب و مسلکی که اینگونه باشد شیطانیاست و پیروانش هم شیطان پرست هستند چه بنام فاشیزم و لیبرالیزم و کمونیزم و انقلاب باشد و چه بنام دین و اسلام!

به یاد داشته باشیم که خداوند، شیطان را خصم مبین انسان خوانده است یعنی خصمی که صاحب بیان و منطق و توجیه و فلسفه است. پس همه انسانها، مکاتب و حکومتهای صاحب وحشت، هویتی شیطانیدارند زیرا وحشت افکنی قدرتمندترین عنصر اشاعه ناپاکی و پلیدی و گناه در بشر است و در نقطه مقابلش رحمت الهی قرار دارد که پاک کننده نفس از پلیدیهاست. نور21- [15]

****

فهرست منابع

[1] از کتاب شیطان شناسی،صفحه 4،اثر استاد علی اکبر خانجانی.برای دانلود کتاب شیطان شناسی کلیک کنید.

[2] از کتاب فرهنگ خان جانی،صفحه 49،اثر استاد خانجانی.برای دانلود کلیک کنید.

[3] از کتاب پدیده شناسی گناه،صفحه59،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

[4] دائرة المعارف عرفانی،جلد اول،صفحه54،اثر استاد خانجانی.برای دانلود کلیک کنید.

[5] دائرة المعارف عرفانی،جلد دوم،صفحه64،اثر استاد خانجانی.برای دانلود کلیک کنید.

[6] دائرة المعارف عرفانی،جلد دوم،صفحه67،اثر استاد خانجانی.

[7] دائرة المعارف عرفانی،جلد دوم،صفحه101،اثر استاد خانجانی.

[8] دائرة المعارف عرفانی،جلد دوم،صفحه214،اثر استاد خانجانی.

[9] دائرة المعارف عرفانی،جلد دوم،صفحه238،اثر استاد خانجانی.

[10] دائرة المعارف عرفانی،جلد دوم،صفحه243،اثر استاد خانجانی.برای دانلود کلیک کنید.

[11] دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه43،اثر استاد خانجانی.

[12] دائرة المعارف عرفانی،جلد پنجم،صفحه203،اثر استاد خانجانی.

[13] از کتاب شیطان شناسی،صفحه 16،اثر استاد علی اکبر خانجانی.برای دانلود کتاب شیطان شناسی کلیک کنید.

[14] از کتاب شیطان شناسی،صفحه 16،اثر استاد علی اکبر خانجانی.

[15] از کتاب شیطان شناسی،صفحه 77،اثر استاد علی اکبر خانجانی.برای دانلود کتاب شیطان شناسی کلیک کنید.

شیطانشیطان پرستیابلیسجنگ
استاد علی اکبر خانجانی،آخرالزمان شناسی،قیامت شناسی،انسان شناسی، ابرانسان، انسان کامل،ناجی موعود،امام زمان،علائم ظهور،عرفان،زندگی درمانی،شناخت درمانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید