
هرمنوتيك يك اصطلاح يوناني است كه بر گرفته از نام «هرمس»مي باشد كه اسم يوناني حضرت ادريس است كه اولين پيامبر و حكيم و معلم بشريت پس از حضرت آدم و قبل از ظهور نوح(ع) مي باشد و در واقع دومين پيامبر محسوب مي شود.
او باني و معلم كلمات است و واژهها را ابداع و تعريف نمود. و اين منشأ هر علم است و در واقع بايستي ادريس را معلم اول بشر دانست و نه ارسطو را .
در روايات ديني و اسلامي حضرت ادريس باني نخستين مدرسه است و درس و مدرسه هم برگرفته از نام اوست.
آن حضرت را بسيار آزار دادند و بارها به قتل رسانيدند كه باز به معجزه الهي زنده شد تا بالاخره به آسمان صعود نمود (مثل زرتشت ومسيح).
پس از ادريس هزاران سال بعد ، نخستين فرد ديگري كه اين علم يعني علم كلمه را آغاز نمود و اساس و محور رسالت خود قرار داد سقراط حكيم بود كه معتقد بود تنها مشكل بشر اينست كه معناي حقيقي الفاظ و واژههایي را كه به كار مي برد نمي داند.
سقراط شروع به تعريف واژهها نمود منتهي نه به شكل لغت نامه و يا دایره المعارف بلكه به واسطه خودشناسي و ادراك باطني. اين همان الفباي عرفان است.
سقراط هم شهيد تعليمات خود شد زيرا واژههایي كه او مي آموزاند مفاهيمي كاملاً وارونه نسبت به معاني رايج در ميان مردم داشت به قول علي(ع)
«واژهها در نزد اهل معرفت واژگونه مي شوند. »
لذا سقراط را به عنوان يك انقلابي منحط و مخرب تمدن و فرهنگ يونان به قتل رسانيدند و او را دشمن دموكراسي و مردم مي دانستند.
در فرهنگ اسلامي هرمنوتيك همان علم «تأويل» است كه به معناي دستيابي به اوّليت و ازليت معناي هر كلمه اي است يعني همان معناي حقيقي هر كلمه در نزد خدا.
اين علم را در جهان اسلام امامان ما بدعت نهادند كه متأسفانه فراموش شد و صورتي جامد و بيروح از آن علم تحت عنوان «علم كلام» باقي ماند كه به هيچ كاري نمي آيد و اتفاقاً يكي از دشمنان علم «تأويل» است و اين علم را تكفير مي كند.
اين علم شعبه اي اساسي از علم معرفت نفس است و ما در آثار خود و از جمله در اين نشريه از اين علم بهره مي جویيم و نيز راه آنرا مي آموزانيم و اصولش را تدوين مي كنيم.
چرا هر صفت و ادعایی که به لفظ میآید در غایت تحقق به ناگاه واژگونه از آب در میآید؟
این همان سرّ ناکامی انسان در جهان است و راز هر شکستی و هر جنونی و هر حیرتی. این سرّالاسرار عالم وجود انسان در جهان است.
لفظ « واژه » یک لغت پهلوی اوستایی است که قدیمترین زبان بشر است. « واژه » هم به معنای کلمه است و هم به معنای وارونگی ، شومیو مالیخولیاست. علی(ع) میفرماید:« واژهها در نزد عارفان واژگونه میشوند».
در حقیقت در ذات هر واژه ای معنایی بر خلاف آنچه که در نزد عامه مردم تداعی میشود حضور دارد. این امر علت اصلی گمراهی جماعت اهل کتاب (سواد ) است که در قرآن نیز مذکور است.
این سرّ واژهها است که در واژۀ «واژه » عیان است. و فقط عارفان بر اسرار واژهها آگاهند و این منشأ علم تأویل است.
درست به همین دلیل مردمان امی و بی سواد که با الفاظ و واژهها کمتر کار دارند به هدایت نزدیکتر ند و جماعت اهل کتاب بیشترین جدال و انکار را نسبت به حقیقت دارا هستند الاّ اینکه در قلمرو معرفت به عرفان واژهها نایل آیند.
این سرّ به بیان فلسفی همان دیالکتیک ذات واژههاست.

هرمنوتیک علم تفسیر و تأویل واژههای کلیدی فرهنگ است.
سقراط حکیم معتقد بود که علت العلل همه جهلها و جنونها و جنایتهای بشری فقدان تعریف و فهم حقیقی الفاظ و واژههایی است که بر زبان میآید.
خود او نیز تمام عمرش مشغول همین امر بود و معرفت نفس که فلسفه ویژه سقراط است برخاسته از تلاشی درجهت تعریف واژههاست.
سقراط یکی از پیامبران معرفت نفس و علم هرمنوتیک محسوب میشود. علم هرمنوتیک یکی از محصولات عرفان عملی و حکمت توحیدی بوده است.
ولی امروزه پس از حدود 25 قرن به نظر میرسد که این علم در نزد بشر کمترین رشد و رونقی نداشته و بلکه اصولاً فراموش شده است.
شاید یک دلیلش این بوده که نهضت معرفت نفس و علم واژهها پیروان بسیار اندکی داشته و در خود غرب نیز بعد از سقراط تقریباً کسی همطراز او در این وادی پدید نیامد. و شاگردان مکتب او نیز بسیار اندک بوده اند.
در مغرب زمین عصر جدید یکبار دگر این مکتب منقرض شده دوباره احیاء شد و کسانی چون نیچه و هایدگر در رأس این احیاگری قرار دارند ولی خود غربیان به این دو رغبتی ننموده و بلکه آنان را به اتهاماتی ناروا محکوم ساختند مثل جنون و فاشیزم.
امروزه پس از حدود 25 قرن به نظر میرسد که این علم در نزد بشر کمترین رشد و رونقی نداشته و بلکه اصولاً فراموش شده است.
امروزه مشکلی که سقراط در عصر خود کشف نموده بود دو صد چندان شدیدتر بر کل جهان حاکم است و آن فقدان حداقل تعریفی محسوس از ابتدایی ترین مفاهیم و واژههای عرصه فرهنگ و تمدن و اخلاق است مثل صدق، نیکی، علم ، پیشرفت، ایمان ، فضیلت ، عشق ، آزادی و غیره.
به لحاظی بایستی همه جدالها و جنگهای بین افراد و ملل و مذاهب بر روی زمین را حاصل این فقدان عظیم دانست این همان فقدان معناست و به زبانی فقدان علم هرمنوتیک یا تفسیر واژهها. این فقدان در کشور ما نیز بدلیل دعوی معنوی بیشتر خودنمایی میکند.

واژهها اصواتند، اصوات وجود انسان. همانطور که هر موجودی در جهان دارای اصواتی است که اصوات وجود آن موجودند و سخن و معرف وجودش.
و همه صداها از باد هستند و اما صدای خود باد حتماً صوت الاصوات است و مادر همه صداها و سخنهاست و لذا صدای باد صدای خود عرفان است صدای وجود مشترک همه موجودات است گویی که صدای خود خداست، صدای روح و امر و اراده اوست
همانطور که در فرهنگ قرآنی، روح از ریح به معنای نسیم و باد است ، و اما باد فقط یک صدا و واژه و کلمه دارد و آن «هو» است با طول موجهایی بس متنوع که صدها و هزاران نوع هو میزند.
هو گویی که صدای روح و اسم مسمای روح است و نام صاحب روح است. و لذا « هو» اسم اعظم عارفان است. البته باد اگر به چیزی برخورد نکند صدایش در نمیآید.
در واقع باد در رابطه و برخورد با هر چیزی ذات و صاحب و خالص آن چیز را صدا میزند: هو! «هو» اسم ذات همه موجودات است. فقط صداست که میماند هو عنصر واحده همه صداهاست.
واما باد همان حرکت هو است. و اما هوای خالص چون از ذرات ماده تهی باشد همان عدم است و فنا.
پس «هو» صدای فناست صدای آنکه هست و نیست. صدای خداست و خداوند سالکان وادی فنا را به هو صدا میزند
« ما باد را میفرستیم و هو آب را نازل میکند» قرآن –
و آنکه فنای هوی او شد جمال هو میشود و آب را نازل میکند که بنیاد عرش خداست. و این آب حیات جاویداست یعنی عرفان. و همه را امر به هو میکند تا زنده به هو شوند و قیامت برپا میشود.[1]
امام باقر را به این دلیل شکافندۀ علم می نامند که شکافندۀ ذات کلمات و بلکه الفاظ و حروف الفباء است زیرا کلمات به مثابۀ اتمهای علم و معرفت بشرند و امام باقر به شیوه ای اعجاز انگیز که علمی براستی الهی بود مبادرت به شکافتن ذات حروف و کلمات نمودند
که امروزه این علم را از جمله علوم غریبه و جفر و اسرار نامند چرا که این علم در تاریخ ادامه نیافت و حداکثر تا قرن ششم بواسطۀ برخی از فلاسفه و عرفای اسماعیلیه پیگیری شد و در انظار عامه و به یاری علمای دربارها متهم به جادوگری و زندیقی گری و بدعت و الحاد شد
و این خود از دلایل متروک ماندن و نسیان یکی از باارزش ترین میراث امامان شیعه گردید و مسلمانان را از گنج عظیم الهی محروم ساخت
ولی ترجمه های کتاب امّ الکتاب به زبانهای اروپائی موجب شد که این علم و البتّه بصورت سکولار و تحریف شده اش در علمای اروپا پیگیری شد و فلسفه و حکمت ویژه ای را پدید آورد که آنرا هرمنوتیک نامیدند
که در عصر جدید دوباره در غرب احیاء شده است منتهی یک علم اروپائی و نه اسلامی و شیعی . و اسفا !؟
کتاب معروف به «امّ الکتاب» که رساله ای کوچک مشتمل بر نقل قولهائی از امام باقر و امام صادق از جانب ابوالخطاب است به تنهائی ژرفنای علم کلام و هرمنوتیک را تا سرحدّ جادو و معجزه به نمایش می نهد
که متأسفانه علمای ما به دلیل عدم درکشان از این اثر آنرا انکار می کنند و لذا این کتاب هنوز هم قاچاق و ممنوع است و اثری ضالّه بحساب می آید .
این تنها هنر ما شیعیان در قبال مدرسۀ امام صادق و پسرش اسماعیل و پدرش امام باقر (ع) است . به یاد سخن علی (ع) می افتیم که:
مردم عداوت می کنند با آنچه که نمی فهمند .[2]
کامل بخوانید در ام الکتاب “نزول و عروج روح در خلق جدید آخرالزمان” اثر استاد علی اکبر خانجانی
هرمنوتیک شیعی همانطور که خود ما هم از آن سخن گفته ایم مطلقاً شباهتی به هرمنوتیک فلسفی- کلامی اروپای قرن بیستم ندارد
بلکه یک واقعه تأویلی در بستر حوادث زنده انسانی در طبیعت و جامعه می باشد که مبانی آن در قرآن و احادیث هم حضور دارد که سند و حجت است و ما را از گمراهی مصون می دارد و هدایت می کند.[3]
1- خداوند جهان هستی را با غایت و هدفی خلق کرد. غایت همان پنج تن آل عبا بودند ولی برای رسیدن به این غایت مرکبی برای بشر ساخت که حامل روح این پنج تن بود و بواسطۀ روح اینان حیات و قدرت می یافت .
این مَرکب، حروف بودند . امّا این حروف با قلمی در دستان پروردگار نگاشته شد .
خداوند قلم را آفرید و سپس حروفی نگاشت و با روحی که از خود در این حروف دمید به آنان جان بخشید و به انسان عطا کرد تا انسان بواسطۀ آن راه را طی کند و به غایت رسد .
و هر آنچه که در جهان هستی موجود است حاصل همین حروف است و تمامی حیات و بقای موجودات نشأت گرفته از حروفی است که حامل روح پنج تن است .
در واقع باید گفت روحی که خداوند در جهان هستی دمید تا به آن حیات و جان دهد بواسطۀ این حروف دمیده شد .
و حاملان انسانی که این روح را از عرش به فرش آوردند همان پنج تن آل عبا بودند . پنج تنی که غایت و هدف پروردگار از خلقتند : انسانهای کامل : خلفای خداوند .
2- امام محمّد باقر (ع) در رسالۀ «امّ الکتاب» می فرماید :
الفٌ خداوند است و «آ» ی بالای آن محمّد است . معنی الف روح محمّد است .
الفٌ سه حرف است و یک نقطه ، «ا» محمّد است و «ل» علی است و «ف» فاطمه است و « ــٌ» حسن و حسین است که آخر حسن و حسین نون است و در آخر الف نقطه است .
الف : سریر و تختگاه ایزد عزّوجل است
«ا» : محمّد ← روح الحیوٰة ناطقه بر مؤمنان
«ل» : علی ← روح روشنی
«ف» : فاطمه ← روح الجبروت
«ــٌ» : حسن و حسین ← روح الفکر
صوت «اَ» : همان «اَ» است که نطق طبیعی جان در جریان دم و بازدم است که حیات موجودات را ممکن است .
پس هر جانداری زنده به بیان و نطق «اَ» است و اگر دهانش را ببندد و «اَ» نگوید جان از کف می دهد . صوتی که در دم و بازدم از دهان خارج می شود «اَ» است که همان استمرار حیات در بشر است . پس «اَ» همان نطق جان است .
سیمای «اَ» : «اَ» یک پاره خط است و تمامی صورتهای موجود در جهان هستی متشکّل از خطوط است.
بنابراین جمال از خط است . که این خط حضرت محمّد است و به همین دلیل بر جمال محمّد (ص) صلوات فرستاده می شود که این یکی از عالیترین عبادات مسلمین است .
در این صلوات بر کلّ جمال جهان هستی صلوات فرستاده می شود .
تمامی حروف دیگر اشکال متفاوت «اَ» می باشد .
«اَ» روح ناطقۀ جان است و حروف دیگر که حامل روح های دیگر است از این روح نشأت می گیرد. پس«اَ» مادر تمامی حروف است و حضرت محمّد (ص) منشأ ارواح سائر حروف است .
صوت سائر حروف نیز معلول صوت «اَ» است چون برای نطق این حروف دهان باید باز شود و دم و بازدم صورت گیرد .
بنابراین «اَ» مادر سیمائی و مادر صوتی تمامی حروف است و این بدان معناست که حضرت محمّد (ص) امّ ظاهری (سیما و صوت) و باطنی تمامی الفاظ و لذا تمامی کلمات و تمامی معانی یا ارواح است . یعنی کلّ جهان هستی ….
کامل بخوانید در
فصل چهارم کتاب علم فلسفه عرفان، اثر استاد علی اکبر خانجانی
[1] 📘 کتاب: دائرة المعارف عرفانی جلد ۳ | فصل سوم | اثر استاد علی اکبر خانجانی
[2] 📘 کتاب: انسان کامل جلد ۱ | صفحه ۸۱ | اثر استاد علی اکبر خانجانی
[3] 📘 کتاب: دیالکتیک دیالکتیک | بند ۲۶۰۴ | اثر استاد علی اکبر خانجانی