ویرگول
ورودثبت نام
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانیاستاد علی اکبر خانجانی،آخرالزمان شناسی،قیامت شناسی،انسان شناسی، ابرانسان، انسان کامل،ناجی موعود،امام زمان،علائم ظهور،عرفان،زندگی درمانی،شناخت درمانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
خواندن ۱۹ دقیقه·۳ ماه پیش

محمد (ص) کیست؟ نگاهی جامع به ابعاد شخصیتی، اجتماعی و معنوی پیامبر اسلام

خلاصه ای از زندگینامه حضرت محمد ، نگاهی جامع به ابعاد شخصیتی، اجتماعی و معنوی پیامبر اسلام
خلاصه ای از زندگینامه حضرت محمد ، نگاهی جامع به ابعاد شخصیتی، اجتماعی و معنوی پیامبر اسلام

فهرست مطالب

  • محمد‌(ص) کیست‌؟

  • ابعاد معنوی پیامبر

  • عشق محمدی

  • حضرت خدیجه یکپای وحی محمدی

  • عقل محمدی

  • زن محمدی

  • دموکراسی محمدی

  • آزادی محمدی

  • طب محمدی

  • حقیقت محمدی

  • نسیان حقیقت محمدی

  • معراج پیامبر آخرالزمان

  • صلوات محمدی

  • مهر محمّدی

  • شخصیت پیامبر اسلام

  • دین محمدی

  • تن محمدی

  • شمشیر محمدی

  • سالهای آخر عمر حضرت محمد ص

  • 📚 فهرست منابع 🔗

محمد‌(ص) کیست‌؟

کسی که دلش خانه کل بشریت است‌‌.

کسی که جمال محّبت خدا بر مردم است‌‌.

کسی که حوای ذاتش را یافته ولذا انسان کامل است‌‌.

کسی که آتش دوزخ را بر جان خرید و خلق را شفاعت نمود‌‌.

کسی که خداوند را بر خود عاشق نمود‌‌.

کسی که بدنش تبدیل به نور مطلق شد و لذا سایه نداشت‌‌.

کسی که به واسطه محّبت در همین دنیا فنا ناپذیر شد‌‌.

کسی که خداوند را در جمال انسان دیدار نمود‌‌.

کسی که ابلیس را به سجده کشاند‌‌.

کسی که مکتب اصالت فقر را بنا نهاد و به فقر خود افتخار نمود و این افتخار را اعلان کرد‌‌.

کسی که جمال پروردگار را به ارث برد و زیباترین انسان شد‌‌.

کسی که مذهب جمال پرستی را پدید آورد و پیروانش بر جمالش درود ‌می‌فرستند‌‌.

کسی که مکتب اصالت انسان را کامل کرد که همانا امامت است‌‌.

کسی که بنیاد نژادپرستی را در خود و مذهبش برانداخت و بدینگونه ریشه کفر را سوخت‌‌.

کسی که مقصود دینش را زن قرار داد و آن فاطمه بود‌‌.

کسی که مرد سالاری را واژگون کرد‌‌. [1]

ابعاد معنوی پیامبر

عشق محمدی

حیات عرفانی ، جهان دوستی و محبت با همگان بیواسطۀ تن و مبادلات مادی و نیازهای دنیوی است . حیات عرفانی حیات خدا در بشر است .

 و این بمعنای نفی و انکار بدن نیست بلکه اتفاقاً به معنای شکوفائی روح از تن است بیواسطۀ نژاد و تاریخ و جامعه و هر شرک و نفاقی . و به معنای استقلال تن و جان است .

“محمد پیامبری بود که برای خدا با نژاد خود قتال کرد و خویش را بیگانه ساخت و بیگانه را خویش نمود.”
امام سجاد (ع)–

و این اساس عشق عرفانی است که محمد سلطان این عشق و کمال فنای در این عشق می باشد . و لذا می فرماید :

” من پروردگارم را در زیباترین صورت دیدار کردم ” .

 پس این دین عشق و جمال است . و اینست که باز می فرماید در این دنیا این سه چیز را بیشتر از همه دوست می دارم :

 زن ، عطر ، ذکر !

در کنار هم نهادن این سه امر بمعنای عشق جمالی و دنیوی است که عین عشق الهی و عرفانی شده است : جمال عشق ، بوی عشق و یاد عشق!

حضرت خدیجه یکپای وحی محمدی

گزارشات تاریخی نشان می دهد که حضرت خدیجه یکپای وحی محمدی بوده و بلکه این وحی بر او نیز نازل می شده است و خدیجه مشاورۀ وحی همسرش بوده است و چه بسا او را از تردید نجات می داده و در دریافت وحی یاری می نموده است .

این نیز نشان دیگری از عشق عرفانی در عشق دنیوی است که همو می فرماید ” مجاز لنگرگاه حقیقت است ” یعنی عشق جنسی ، لنگرگاه عشق الهی است . و البته تمام هنر در تفکیک و توحید این دو عشق است که کار اولیا و عرفاست .

 

آنرا که عقل نیست دین نیست، و دین من، عقل من است. حضرت محمد ص
آنرا که عقل نیست دین نیست، و دین من، عقل من است. حضرت محمد ص

عقل محمدی

همانطور که می دانیم آخرین پیامبر خدا در وصیتش امت خود را دعوت به اطاعت از کتاب و سنت نمود و این را تنها راه هدایت نامید .

کتاب که جز بواسطۀ خواندن و تعقل و تفکر یافت نمی شود و سنت هم مجموعه ای از اخبار و احادیث است و کتابی دگر است که آنهم جز بواسطۀ عقل و تفکر قابل دریافت نیست و لذا در واقع پیامبر اسلام امتش را دعوت به عقل نمود یعنی تعقل باطنی .

همانطور که در حدیثی دیگر می فرماید که :

زین پس فقط پیروان معرفت نفس به حقایق دین من نائل شده و هدایت می شوند .

 معرفت نفس یعنی تعقل و تأملات درونی . پس دین محمد ، دین عقلانیت است و بس . و فقط بواسطۀ عقل است که کتاب و سنت یافته می شود .

پس ختم نبوت بمعنای سرآغاز عقلانیت باطنی است یعنی همان که عرفان نامیده می شود که علی (ع) آنرا صراط المستقیم نامیده است:

براستی که صراط المستقیم همان معرفت نفس است .

یعنی رجعت بخویشتن همان رجعت به عقل است ، رجعت به دین محمد ، رجعت به قرآن ، رجعت به عدل ، رجعت بسوی خدا . عقل یعنی تفکر قلبی !

” ای مؤمنان چرا در خود نظر نمی کنید ” قرآن

” ای مؤمنان چرا تعقل نمی کنید ” قرآن

” ای مؤمنان بدانید که همه چیز از شماست و بر شماست ” قرآن

” و اکثر مردمان تعقل نمی کنند ” قرآن

” کافران کسانی اند که دلهایشان تعقل ندارد ” قرآن

آنرا که عقل نیست دین نیست، و دین من، عقل من است. محمد ص

زن محمدی

امروزه که عصر وسوسۀ شیطانی اشتغال پرستی زن در بازار است فقط با درک این سخن مذکور پیامبر می توان نجات یافت که :

” اجر اشتغال زن در خانه همسان جهاد مرد در راه خداست . “

و هر زنی این جهاد اکبر را بخوبی درک می کند ، جهاد جلوه گری نکردن در بازار . رزقی که زن در بازار کسب می کند حرام ترین رزق ممکن است . همانطور که بقول رسول اکرم آرایش و زینت و عطر زن در خانه و برای شوهر از عبادات است و در بیرون عین زناست .

یعنی همین عمل واحد می تواند زن را به خدا برساند و خدایگونه کند و یا مجسمۀ شیطان سازد .

مرد مسلمان در هر مرتبه ای از مسلمانی ، ذره ای از مهر محمدی را با خود داراست و لذا زن مسلمان در عشق با مردش از عالیترین نوع عشق برخوردار می شود و اگر حق آنرا ادا کند سعادتمندترین زن ها می شود و در غیر اینصورت بدبخت ترین زنها می شود .

دموکراسی محمدی

کتاب محمد، کتاب عشق است و خدای محمد هم خدای عشق و عاشقان است که فقط امور قلبی را می پسندد و پرستندگان ذهنی خود را مشرک و نجس و ظالم می خواند و آنان را عذاب می کند و همه را دعوت به ارتباط قلبی با خود می کند

و لذا قرآن به لحاظی کتاب دل شناسی است و واژۀ قلب در جای جای قرآن حضور دارد و حتی عقل و علم را هم قلبی و عاشقانه می خواهد و دل را خانۀ خودش قرار داده است و می گوید:

من از رگ گردن به شما نزدیکترم . یعنی در درون شمایم و دیگر مرا در بیرون از خود مجوئید و مخوانید و مپرستید که نمی یابید و گمراه می شوید .

 

علت نامگذاری حبیب الله
علت نامگذاری حبیب الله

پس خدای محمد ، خدائی تماماً انسانی و خلقی است و امّی . و از اهل کتاب و باسوادان و روشنفکران و اهل مدرسه بیزار است زیرا از دل بیگانه اند و عشق را تحقیر می کنند .

و خود محمد هم تنها پیامبر واقعاً بیسواد است درحالیکه نه عیسی بیسواد بود نه موسی و نه ابراهیم .

 و عجبا که این عاشقترین انسان از قلب شقی ترین و فاسق ترین اقوام بشری ظهور کرده است و نه از قومی چون ایران که دارای طبعی عاشقانه و رئوف هستند . قومی که دختران خود را زنده بگور می کردند و زنان خود را چون احشام می فروختند و یا تعویض می نمودند .

آزادی محمدی

خدا ، وجود است و مختار مطلق . و لذا رسیدن به خدا رسیدن به وجود و آزادی است . پس آزادی عین وجود یافتن است و درک حضور خدا در خویشتن .

پس خداوند نور آزادی است و چیزی آزادتر از نور در جهان نیست و درک حضور خدا در خویشتن مستلزم معرفتی کامل از خویشتن است . پس آزادی همان عرفان است . و جنس آزادی از نور معرفت است .

 و محمد در سفر معراجش که بقول خودش از هفت آسمان نوری عبور کرد که فاصلۀ بین هر یک از آسمانها تا آسمان بعدی پانصد سال نوری بود. پس  محمد تبدیل به نور معرفت شد. یعنی به کمال آزادی رسید مظهر آزادی انسان در جهان شد. و این همان رستگاری عظیم است :

رستن از اسارت ارادۀ فردی و غریزی خویشتن و الحاق به هستی مطلق یعنی پروردگار

طب محمدی

انسان حیوانی بیمار است و این بدان دلیل است که حامل روح الهی است که به گل آلوده و مبتلاست. و بیماری ها موجب پاک شدن نفس از آلوده گی و دنیاپرستی می شود همانطور که آدمی به وقت بیماری و درد هیچ میلی به دنیا ندارد و همۀ لذایذ دنیوی از وی ساقط می گردد .

 

محمد (ص) به لحاظ جسمانی رنجورترین انسان تاریخ بود همانطور که فقیرترین انسانها نیز بود . و به همین دلیل منشأ کمال سلامتی باطن و دل شد و دلش خانۀ خدا شد که مطلق سلام و سلامتی است .

 

“خداوند هر که را بسیار دوست داشته باشد بدنش را رنجور می کند اموالش را می رباید و فرزندانش را از وی دور میکند.”–

این کلام محمد نشان می دهد که بیماری ، فقر و بیکسی ارکان محبت الهی در بشر است که وجود انسان را بیت الله می کند و خلیفۀ خویش می سازد . این شاهراه سلامت در دین محمد است . این ریاضت نیست بلکه لطف و عنایت و سلامت الهی است که نصیب آدمی می شود .

 

پس پرواضح است که برای مؤمن حرام است که به وقت بیماری به طبیب رجوع کند مخصوصاً طبیبی کافر ، که اکثر اطباء چنین اند .

 

پس از آنجا که همۀ امراض از دل است طبیبی هم نیست الا اینکه طبیب دل باشد یعنی حبیب باشد و محرم اسرار دل . یعنی عارف و حکیم الهی . و اینست که بزرگترین طبیب تاریخ بشری یعنی محمد ، عاشق ترین انسان تاریخ نیز هست و رحمت خدا بر بشر است و حبیب الله .

 

از منظر یک طبیب خردمند و حاذق ، دین محمد از اصول تا فروع و از شریعت تا طریقت و حقیقت چیزی جز سلسله مراتب قوانین طب و سلامت نفس بشری نیست و یک دستگاه کامل فلسفۀ طب و آئین درمانگری انواع امراض تن و جان و روان است و محمد یک روان درمانگر کامل است و تمام شریعت او آداب بهداشت و درمان است و قرآن هم کتاب روان درمانی عشق است و عشق درمانی امراض بشر .

آنکه انسان را و عشق را و بیماری و سلامت را می شناسد و می فهمد به همان میزان قرآن را درک می کند . [2]

حقایق دین حضرت محمد ص
حقایق دین حضرت محمد ص

حقیقت محمدی

حقیقت محمدی یا رحمت مطلقه و ارحم الراحمینی پروردگار حاصل استمرار و جهاد و استقامت در این مسئله است که: عقل چیست!

 

ای محمد تو را برنگزیدیم مگر اینکه شاهد و نوید بخش و هشداردهنده و رحمتی بر عالمیان باشی.” قرآن-

درباره شهادت در کتاب “مذهب اصالت عشق” به تفصیل سخن نموده ایم که واقعه شهید شدن است. پس محمد، شهید در بشریت است و اینست که قرآن کریم نوید داده که “بدانید که محمد در خود شماست.”

این همان مقام شهادت محمدی است که در امامت محمد(ص) در تاریخ استمرار یافته است.

یعنی کل بشریت حامل روح و نور رحمت مطلقه محمدی است کافیست که به‌خود روی نماید و در خود رسوخ کند تا مشمول این رحمت شود.

و این راه تعقل و معرفت نفس است که راه حصول به حقیقت محمدی می‌باشد![3]

نسیان حقیقت محمدی

آنچه که در عصر حسین(ع) به نسیان رفته بود و در حال نابودی بود نه شریعت محمدی بلکه حقیقت محمدی یعنی امامت بود.

و امامت یعنی وجود الهی انسان که رحمت مطلقه خداست و لذا پس از واقعه کربلا تا چند نسل شقاوت کامل بر مسلمانان حاکم بود و اتفاقاً شریعت محمدی به نسیان رفت که در شهری مثل مدینه بسیاری از مردم قبله را نمی دانستند و نماز منقرض شده بود

و این بدان دلیل بود که مسلمانان شریعت محمدی را حربه ای بر علیه حقیقت محمدی کرده بودند و امام را انکار نموده و تنها گذاشتند و لذا شریعت را هم از دست دادند.

در حقیقت حسین(ع) با رها کردن مراسم حج شریعت ابزاری و منافقانه را از دست مسلمانان گرفت.

پس واضح است آنکه از طریق معرفت نفس به حقیقت وجودی خود در خود می رسد که همان حقیقت محمدی است مظهر رحمت مطلقه خدا برای طالبان معرفت است زیرا آنکه مشمول رحمت مطلقه خدا می شود محل ظهور این رحمت هم خواهد بود. یعنی عارفان واصل مظهر رحمت مطلقه خدا در میان مردم هستند.[4]

 

معراج پیامبر آخرالزمان

معراج محمدی ، اجر غایت مهر و صبر و خون دل خوردنش درباره شقی‌ترین مردمان روی زمین یعنی قریش بود. یعنی غایت مهرش نسبت به هدایت اشقیاء او را به غایت مهر خدا یعنی جمال او رساند.

محمد ص با جمال کمال رحمت و عشق پروردگارش دیدار کرد و این دیدار به مثابه دریافت بود. یعنی کمال محبت خدا را دریافت و به منشأ رحمت مطلقه که جمال اوست ملحق شد و لذا جمال خود محمد ص نیز مظهر کمال رحمت محمدی بر امت شد و صلوة بر جمال محمد (ورود بر جمالش) عین معراج محمدی است زیرا محمد ص در دیدار با جمال پروردگارش از وی جمال یافت

و بهمین دلیل دین محمد ، تنها دینی است که پیروانش بر جمال پیامبرش سلام و صلوات‌ می‌فرستند.

 و حقیقت اقامه صلوة هم چیزی جز الحاق به جمال محمد نیست و اینست که خود همو‌ می‌فرماید که

«صلوة معراج مؤمن است» – یعنی الحاق به کمال رحمت و محبت.

پس اقامه صلوة واقعه‌ای کاملاً عاشقانه است و اینست که اقامه صلوة فقط برای مؤمنان است یعنی کسانی که صاحب امام زنده هستند چرا که جمال یک امام زنده و پیر روحانی دربی به‌سوی جمال محمد است و جمال محمد هم عکس رخ اوست.

و این سلسله مراتب عشق جمالی و لقاءالله است. و اینست که علی ع‌ می‌فرماید که

«هر که مرا دیدار کند خداوند را دیدار کرده است » چرا که علی جمال پروردگار را دیدار کرده است که خود‌ می‌فرماید

« خدای نادیده را نپرستیده ام.»

 اینست که در عرفان اسلامی ، جمال پیر ، جام جهان نما و خدا نمای مرید است و این رابطه عرصه قیامت و لقاء الله است. و البته سلسله مراتب لقاءالله داریم یعنی سلسله مراتب معراج و تقرّب الی الله.[5]

مهر محمدی بر مهر همه انبیای سلف پیشی گرفت تا آنجا که خداوند را عاشق بر مهر خویش نمود و حبیب الله شد.

صلوات محمدی

در حقیقت ما از خدا می خواهیم که به نور خمسه ذاتش بر حواس و هوش و ادراک ما که جملگی بر صورت ما مستقر است تجلی کند و وارد شود تا حواس و ادراک ما نوری و روحانی شوند تا بر حقایق باطنی و غیبی جهان آگاه و بینا شویم و صدا و سیما و عطر و بوی و طعم و لطافت الهی حیات را دریابیم و بیهوده نیست که پس از دعای صلوات دو دستان خود را به آسمان برده و سپس بر صورت خود می کشیم و حواس خود را به این دعا لمس می کنیم.

از این منظر می توان صلوات را اینگونه معنا نمود:

“خدایا نور محمد و آل محمد را بر هوش و حواس ما بتابان.”

 زیرا وقتی می گوئیم که خدایا بر محمد و آل محمد وارد شو مدخل ورود همین گوشها و چشمان و بینی و دهان و زبان هستند. یعنی خداوند به نور خمسه ازلیش که در پنج تن تجسم یافته در این حواس پنجگانه هر فرد بشری تجلی فرماید تا حواس آدمی ملکوتی و جبروتی و لاهوتی و آسمانی گردد همانطور که رسول خاتم با چنین انواری بود که معراج نمود.

در حقیقت حواس پنجگانه ما که بر صورت ماست مدخلهای انوار خمسه ذات الهی یعنی محمد و آل محمد هستند. پس وقتی می گوئیم که خدایا بر محمد و آل محمد وارد شو یعنی بر حواس پنجگانه ما وارد شو زیرا آنها بر صورت ما مقیم هستند.

در حقیقت کسی که محل تحقق این دعا باشد به لحاظ قدرت روحی و عظمت هوش و حواس به مقام معراج محمدی میرسد و هوش و حواسش بر اسرار و حقایق عالم غیب گشوده می شود و لذا در انتهای دعا می گوئیم: و عجّل فرجهم! یعنی در این گشایش شتاب فرما![6]

مهر محمّدی

مهر محمّدی بر مهر همۀ انبیای سلف پیشی گرفت تا آنجا که خداوند را عاشق بر مهر خویش نمود و حبیب الله شد .

تن محمّدی به قدرت مهر بود که قلب کائنات را شکافت و بر هستی جهان فائق آمد و هستی را پستی خود ساخت .

 

محمّد تنها پیامبری بود که عاشق بر خلق بود و تنها عاشقی بود که برای دفاع از عزّت خلق بر خلق شمشیر کشید و قتال کرد آنهم در صف مقدّم . دهها جنگ را طرّاحی و فرماندهی و سرلشکری نمود .

 و برای کشتگان دشمن همان حرمت را قائل بود که برای شهیدان لشکر خودش . و با اسیران جنگی همسفره می شد و غنائم خود را با آنها تقسیم می کرد .

شخصیت پیامبر اسلام

اوّلین پیامبری بود که برای دین خدا جنگید . هیچیک از پیامبران سلف برای دین خدا نجنگیدند و بلکه خدا خود برای دفاع از آنها و مؤمنان می جنگید ولی محمّد اوّلین کسی بود که برای خدا جنگید و برای اقامه و اقرار لا اله الاّ الله قتال نمود .

او رجعت مسیح بود و برای دفاع از مسیح جنگید بعنوان مظلومترین مهربان تاریخ .

 دین محمدی

دین محمّد ، مکتب اصالت خداست منتهی در انسان . و لذا مکتب اصالت انسان نیز هست و اینست که در خاندان و جمع یارانش هریک خدایگونه است زیرا همه یکدیگر را از چشم خدا و برای خدا می نگرند و لذا هیچکس توقعی غیر خدائی از دیگری ندارد .

یعنی پدر از فرزندانش توقع بچگی ندارد .

 مرد از زنش توقع ناز ندارد .

زن از شوهرش توقع نان ندارد

 و بچه ها از والدین خود توقع شیر و نقل و نبات ندارند

زیرا همه متوسّل به خدایند و جز از خدا توقعی ندارند و از همدیگر هم توقعی غیر خدا ندارند .

و اینست که این مکتب انسان کامل است : پدر کامل ، فرزند کامل ، زن کامل ، شوهر کامل و دوست کامل .

زیرا در روابط این آدمها دنیا حائل نیست و اینست که همه در عشقی فزاینده با یکدیگر بسر می برند .

خانۀ محمّد ، خانۀ عشق و یگانه پرستی است . در اینجا شجره و نژادی حضور ندارد و همه اهل نزادند زیرا جملگی مقیم در ذات هستند و مظهر لم یلد و لم یولد .

 

دین محمّد تنها مکتبی است که در آن صفات خداوند در مؤمنانش تعیّن یافته و خداوند از صفاتش منزّه است در بشر و به وحدانیّت ذات پرستیده می شود ، یعنی به عشق نه نیاز .

 

فقط در دین محمّد است که هر انسانی از طریق خود شناسی می تواند پیامبر و امام و خدای خویشتن باشد و به همۀ کرامتها و معجزات و اقتدار الهی دست یابد .

و لذا معرفت نفس برترین عبادات تلقّی می شود . زیرا این محمّد است که خدا را از عرش به فرش آورده و در ذات بشر مستقر نموده است و دل مؤمنانش را خانۀ او ساخته است . دین محمّد ، دین خود – خدائی است .

تن محمدی

محمّد ، تن را مایملک خود نمی دانست بلکه برترین دادۀ الهی و لطف و کرم و خلقت خدا می دانست و عالیترین امانتی که زمین و آسمانها از پذیرش آن سرباز زدند و تاب حمل آن را نداشتند .

آن امانت آسمانی همین بدن ویژۀ انسان است که حامل روح خدا و علم و اسمای اوست و نقشی از صورت اوست . و هیچ بشری چون محمّد ، قدر این امانت را نیافت و لذا به حقّ وجودش رسید یعنی توانست در بدن خود میزبان خالق خود باشد و بلکه خود را یک میهمان در حضور میزبان ازل می دید .

 شمشیر محمدی

ذوالفقار در لغت یعنی صاحب فقر و یا ذات فقر . حال آیا این معنا چه ربطی به ماهیّت یک شمشیر پیدا می کند آنهم شمشیری عجیب به لحاظ شکل و ساختار که در تاریخ دیگر تکرار نشده است .

فقر را چه ربطی به شمشیر .

صاحب فقر در حقیقت محمّد است که بواسطۀ فقرش بر عالم و آدم افتخار می کند و نه بواسطۀ نبوّت و رسالت .

و اینک این صاحب فقر یعنی محمّد تبدیل به شمشیری در دست علی شده است که دو دم دارد که یکی بر گردن جهل یعنی کفر فرود می آید و دیگری بر گردن تجاهل یعنی نفاق .

و ظلم حاصل اتّحاد جهل و تجاهل است یعنی وحدت کفر و نفاق . و میانۀ این دو تیغ هم بر گردن ظلم فرود می آید .

همانطور که آن سه جنگ معروف علی مصداق این سه واقعه است :

 جنگ جمل که جنگ برعلیه جهل است

و جنگ نهروان که جنگ برعلیه تجاهل و نفاق است .

 و جنگ صفین که برعلیه اتّحاد کفر و نفاق است یعنی اتّحاد جهل و تجاهل که در اتّحاد معاویه و عمروعاص آشکار است .

نقاشی خط شمشیر، اثر استاد علی اکبر خانجانی : عشق شمشیر است آنهم با دو سر، یکسرش بر خود زند یکسر دگر
نقاشی خط شمشیر، اثر استاد علی اکبر خانجانی : عشق شمشیر است آنهم با دو سر، یکسرش بر خود زند یکسر دگر

سالهای آخر عمر حضرت محمد ص

محمّد سالهای آخر عمرش را تماماً بیمار بود و تب شدیدی می کرد و چه بسا به حال اغما می رفت گوئی بدلیل مسمومیّت در خانۀ پیرزن یهودی که در غذایش سم ریخته بود تا میهمان خود را بکشد . ولی محمّد این امر را خود به کسی بازگو نکرد و اطرافیانش به این گمان رسیدند .

 

تب جان محمّد را کسی می تواند بفهمد که از فرط عشق به مردم و شقاوت مردمان و آتش کینۀ اشقیاء تب کرده باشد .

 مهر و جمال محمّدی همواره مورد تهاجم کینۀ اطرافیانی بود که همواره در خانه اش پلاس بودند .

 دل محمّد بلاوقفه در عشق به مردم می طپید و مردمان جز آتش کفر و کینه و بخل خود را نصیبش نمی کردند و این آتش دوزخ نفس مردمان بود که عمری محمّد را می گداخت . او آتش جان مردمان را بجان خود می خرید و شفاعتشان می کرد تا آنجا که حتّی صدای خدا هم درآمد که :

ای محمّد عنقریب است که قلب تو از چشمانت بیرون آید . دست بردار و کفر مردم را بخودشان واگذار و اینقدر در نجات و هدایت آنها اصرار مکن و آنان را بمن واگذار .

و محمّد می دانست که این یعنی چه . و چشم دیدن عذاب مردم را نداشت و جان خود را سپر بلای مردم کرده بود تا آتش خشم خدا بر مردم فرو نیاید .

و اینگونه بود که خداوند از آسمان به زمین آمد و مردمی شد . و این امامت است .

ولی مردم چشم دیدن خدا را در میان خود نداشتند و بارها و بارها قصد جانش کردند و خونش را ریختند .

حالا خودتان را بجای محمّد بگذارید که چه احساس و حالی دارید . خداوند را به اصرار به زمین آورده اید تا رحمت و نعمت را بر مردم به کمال رسانیده باشد و اینک میهمان آسمانی شما بدست مردم اسیر و دربند است و شکنجه می شود و خونش ریخته می گردد .

 و بدینگونه واقعۀ غیبت پیش آمد تا هر که خدا را می خواهد خود به جستجوی او برود و بیابدش . و در غیر اینصورت همان مذهب دوری و دوستی تنها راه چاره است .

این کلّ داستان محمّد و خدای محمّد است .

محمّد شناسی چیزی جز عشق شناسی از ابتدا تا غایتش نیست .

شیعـه اگر عاشــقی کنی و جــوانی

عشق محمّد بس است و آل محمّد[7]

📚 فهرست منابع 🔗

[1] 📘 از کتاب: دائرة المعارف عرفانی جلد ۳ | فصل پنجم | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[2] 📘 از کتاب: یک‌بار دگر محمد ص | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[3] 📘 کتاب: در جستجوی عقل – درجستجوی معنا | بندهای ۱۲۰ و ۳۹۲ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[4] 📘 کتاب: خداشناسی امامیه جلد اول | بندهای ۲۷۷ و ۴۱۹ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[5] 📘 کتاب: سرگذشت روح من | بند ۱۳۲ | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[6] 📘 از کتاب: مجموعه مقالات آخرالزمانی ۱۴۰۰–۱۴۰۱ | مقاله: معنای صلوات | اثر استاد علی اکبر خانجانی

[7] 📘 از کتاب: انسان کامل جلد ۱ | محمد ص شناسی | اثر استاد علی اکبر خانجانی

حضرت محمدمعراج
۳
۰
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
بنیاد نشر آثار استاد علی اکبر خانجانی
استاد علی اکبر خانجانی،آخرالزمان شناسی،قیامت شناسی،انسان شناسی، ابرانسان، انسان کامل،ناجی موعود،امام زمان،علائم ظهور،عرفان،زندگی درمانی،شناخت درمانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید