
تعریف شخصیت حضرت فاطمه س
پس از گذشت 1400سال هنوز کسی نتوانسته است تعریفی واضح و زلال از شخصیت حضرت فاطمه ارائه کند.
گرچه بسیاری از علما و متفکرین شیعه تلاش کردند با پر رنگ کردن قسمتهایی از زندگی حضرت فاطمه تا حدودی وی را معرفی کنند اما هیچکدام از این تعاریف نتوانسته بیانگر شخصیت حقیقی حضرت فاطمه بعنوان سرور زنان جهان و مقصود خدا از خلقت عالم هستی باشد.
بطور کلی هر بشری موجودی سر به مُهر است که حتی برای خود نیز قابل دسترس نمیباشد و آنچه که این لاک و مُهر را باز میکند روابط است. بشر در هر رابطه ای، وجهی از وجود خود را میشناسد و هر چه رابطه ای شدیدتر و عمیق تر باشد شناخت نیز عمیق تر خواهد بود و به همین دلیل است که همیشه شناخت هر انسانی منوط به دوستان نزدیک و خانوادۀ او میباشد و این اصل در مورد حضرت فاطمه(ع) نیز مصداق مییابد.
او دختر محمد(ص) بود اما این تنها یک بُعد از وجود او را معرفی میکند، او همسر علی(ع) بود و علی(ع) آیینۀ دیگری برای معرفی اوست و اینکه او مادر حسن و حسین و زینب است.
فاطمه در زیر نگاه مردی بزرگ شده بود که اسوۀ رحمت تاریخ است و گویی حضرت محمد(ص) تمامیگوهرۀ رحمت خود را به فاطمه ارزانی کرده بود و به همین دلیل او را و فقط او را از میان تمامیدخترانش، ام ابیها (مادر ِپدر) نامید.
او همسر مردی بود که اسوۀ قهر تاریخ است مردی که برای همسر و فرزندانش نان به خانه نمیآورد و محصول دسترنج خود را بین فقرا انفاق مینمود زیرا او خداوند را روزی دهندۀ آنان میدانست و در عین حال که در کنار آنان میزیست ولی آنان را به خداوند سپرده بود. او باید بعنوان رحیمترین زن تاریخ ناظر گرسنگی فرزندانش میبود گرچه زنان زیادی در طول تاریخ ناظر گرسنگی فرزندانشان بودند اما آنچه که کار فاطمه را سخت میکرد این بود که او با مردی زندگی میکرد که میتوانست فقیر نباشد و شاهانه ترین زندگی را برای زن و فرزندانش مهیا کند و فاطمه باید نه تنها به فقر همسرش رضایت میداد بلکه باید آن را شاکر میبود زیرا فاطمه باور داشت که آنچه که علی(ع) با او و فرزندانش میکند حق است پس جای هیچگونه اعتراضی نبود. اما در عین حال او مادر بود آنهم مهربان ترین مادر.
حضرت علی(ع) اشدّ قهر خود را نسبت به نزدیکانش روا میداشت که این شیوۀ تمامیصدیقیّن تاریخ است همانگونه که ابراهیم باهاجر و اسماعیل کرد و حال فاطمه که روزی در ولایت رحیم ترین مرد تاریخ بود حال در ولایتِ قهّارترین عاشقِ تاریخ قرار گرفته بود و بدینگونه بود که مهر و قهر در وجود او به یگانگی رسید.
اینکه فاطمه چگونه توانست رحمت پدر را با قهّاریت همسر در وجود خود یگانه سازد به هیچ عنوان قابل بیان نمیباشد. او که روزی رحمت پدر را حق مییافت و آن را شکر میکرد حال باید قهر همسر را نیز حق مییافت و آن را شکر میکرد و در چنین درک و یافتنی بود که فاطمه مبدّل به هدف خلقت در نزد خداوند گردید و جمال فطرت او شد همانطورکه در حدیث قدسی میخوانیم:
فاطمه غایت نهایی خلقت خداوند از عالم و آدمیان است و حتی غایت محمد(ص) و علی(ع) نیز محسوب میشود.
زیرا مهر و قهر دو وجه از مجموعه صفات خداوند است و تا زمانی که هر انسانی این دو وجه را متفاوت تا سر حدِّ تضاد فهم کند دو گانه است و مقام توحید نیز در هر بشری حاصل فهم یگانگی مهر و قهر خدا و پذیرش این یگانگی در واقعیت زندگیست. هر بشری به میزانی که مهر خداوند را در تضاد با قهر خداوند مییابد و به میزانیکه راغب به مهر خدا و بیزار از قهر وی است دو گانه است. و حال وجود فاطمه مبّدل به جایگاه تقابل اشّد مهر با اشدّ قهر شده بود تقابلی که در لحظه لحظۀ زندگیش بارها و بارها او را در هم میشکست آنچه که این تقابل را تا حدِّ جنگ در وجود او میکشاند این بود که او مخاطب و محبوب دو مردی بود که اسوۀ مهر و قهر بودند، پدری که هر روز دستان او را میبوسید و شوهری که نان به خانه نمیآورد و متوقّعِ عصمتی مطلق از فاطمه بود تا جائیکه فاطمه از حکم خدا نیز سبقت گرفت و صورت خود را در پشت نقاب پنهان داشت.
همین دو نگاه و خطاب متفاوت در وجود او بود که در مقابل هم قرار میگرفت و فاطمه باید در وجود خود به حقانیّت این دو نگاه متفاوت دست مییافت. زیرا او در حقانیّت محمد(ص) و علی(ع) تردیدی نداشت و همین یقین و ایمان به این دو مرد به فاطمه اجازه نمیداد که مهر را بر قهر یا قهر را بر مهر ارجح بداند و او چاره ای نداشت تا برای ادامه زندگی، مهر و قهر را در خود یگانه سازد. یگانگی مهر و قهر در فاطمه درکی ذهنی نبود بلکه واقعه ای وجودی بود زیرا تمام احساس وجود او که برخاسته از محبوبیت در نزد پدر و همسر بود، دارای دو آبشخور کاملاً متفاوت بود و او میدانست که اگر هر کدام را از دست بدهد دیگری را نیز از دست خواهد داد زیرا محمد(ص) و علی(ع) برای او یکی بودند و این یگانگی محمد(ص) و علی(ع) در وجود فاطمه بود که واقعیتی خاکی مییافت.
احساس وجود همان محبوبیت است و محبوبیّت حاصل نگاه است و هرچه این نگاه عمیق تر باشد ذات خودیّت انسان بیشتر به جنبش درآمده و به قلمرو ظهور میرسد و فاطمه در زیر نگاه دو انسان کامل بود. نگاهی که تا اعماق وجودش نفوذ میکرد. دو نگاهی که در ظاهر کاملاً متفاوت بودند اما در باطن یکی بودند و فاطمه باید بر باطن این دو نگاه دست مییافت تا بدینگونه این دو نگاه را در خود یکی سازد. تنها خداوند بود که ناظر کار درونی فاطمه بود و اینکه فاطمه چگونه توانست به این یگانگی درخود دست یابد.
جهادی که ظهور بیرونی نداشت و به همین دلیل هر گاه فاطمه را با زنان بزرگ دیگری چون مریم، آسیه وهاجر و... مقایسه میکنند اعمال دنیوی فاطمه بسیار کمرنگ مینماید و اینکه او چگونه سرور زنان جهان است؟
زیرا تمامیآنچه که فاطمه کرد جهادی درونی و کاملاً پنهان بود جهادی که هیچ ظاهری دینوی نداشت و اگر ما زن را معنا و باطن میدانیم، فاطمه اسوۀ کامل یک زن بود، باطنی که قرار نبود هیچگاه ظاهر شود و به همین دلیل صورت او را که جلوۀ ظاهری هر بشری است به جز نزدیکانش هیچکس ندید.
اگر دین تماماً جهاد است برای فاطمه تمامیاین جهاد، جهادی باطنی بود و به همین دلیل جهاد فاطمه از چشم همگان پنهان بود و تنها از او نامیباقی ماند همچون خدا و نامیکه گویای تمامیّت وجود فاطمه است زیرا ریشه لغوی فاطمه، فطرت است.
فاطمه بعنوان امامِ زنانِ مؤمنِ تاریخ، به ما این پیام را دارد که محبت مرد و در رأس آن محبت پدر و همسر را مقدّس بداریم و قدر آن را شناخته و حقوقش را ادا کنیم و عشق را فقط مهر و شفقّت ندانیم و بلکه قهر را مهر برتر بدانیم و آن را پاس بداریم. همانطور که محمد(ص)، علی(ع) را نور باطن خود میخواند پس بایستی قهر علی را مغز مهر محمدی دانست و به همین دلیل راز فاطمیّت آن است که او توانست این حق کبیر را دریابد و حقوش را ادا نماید و عشق قهارانۀ علی را سجده کند. به نظر ما آنچه که فاطمه را مبّدل به جمال فطرت پروردگار نمود و او را زهرا(منوّر) ساخت و سرور زنان تاریخ نمود، چیزی جز این نکته نیست.
تنها علی نبود که با نیاوردن نان به خانه بر فاطمه و فرزندانش قهر پیشه کرد بلکه خداوند نیز اشدّ مهرش را در صورت غایت قهر بر فاطمه فرود آورد بود که کمال نعمت او بود و آن ندادن شیر به فاطمه بود تا لااقل بتواند از نزد خودش به فرزندان قحطی زده اش شیر بدهد.
یعنی فاطمه این حق و امکان را هم نداشت که به فرزندانش مهر بورزد. لذا فاطمه چاره ای نداشت الا اینکه اشدّ نعمت (خلاف رحمت) و عشق قهّار شوهر و پروردگارش را درک نماید و آنرا در دلش تبدیل به کمال محبت سازد تا هم از شوهر و هم از خدایش کینه نکند. و نیز بدانیم که فاطمه چند بار از فرط گرسنگی و غش و ضعف فرزندانش، به خانۀ پدر رجوع نمود که پدرش نیز او را نپذیرفت و پاسخ نگفت و به خانۀ شوهر که صاحب فقر مطلق (ذوالفقار) بود باز گرداند.
و اینکه مبادا از مظهر مهر و رحمت الهی یعنی پدرش روی گردان شده و بلکه کدورت و کینه ای در دل گیرد. پس این جنبه از جهاد فاطمه کاملاً باطنی و پنهان است که اصل گوهرۀ فاطمیّت است و همان امری است که فاطمه را فاطمه نمود و مظهرِ جمالِ یگانۀ حق ساخت و کوثر هدایت کرد. چنین امتحانی و جهاد کبیری دربارۀ هیچیک از زنان تاریخ گزارش نشده است.
پس میدانیم که فاطمه در شرایطی قرار گرفت که جز خدا نمییافت. بلایای اجتماعی که در زندگی فاطمه رخ نمود کمابیش در زندگی زنان بزرگی چون حضرت مریم وهاجر و آسیه نیز رخ داده بود ولی جنبۀ مذکور از جهاد باطنی و قلبی فاطمه منحصر بفرد خود اوست که در رأس آن همانا حفظ عشق و ایمان و ارادتش به علی(ع)است. هر زنی میداند که مطلقاً نمیتوان از چنین زندگی زناشوئی و شوهری تا سر حدِّ جنون کینه نکرد و کافر نشد. اساسی ترین نقطه ضعف و علت العلل گمراهی و تباهی زن در زندگی این است که محبت را فقط در صورت مهر و رحمت و عطوفت و رفاه میداند و با کمترین قهر و نداری کینه نموده و عهد و ایمانش را از دست میدهد و به فساد و خیانت میگراید و کمترینش این است که ولایت شوهرش را لعن میکند.
خاصّه امروزه که علت العلل کفر و فحشای زن را فقر و بی مهری همسر میدانند و بدینگونه او را تبرئه میسازند حضرت فاطمه بعنوان یک اسوۀ منحصر بفرد بهتر درک میشود که در فقر و قهری غیر قابل وصف به کمال ایمان و عصمت رسید و عرصۀ نوینی برای حفظ حجاب و عفت خلق نمود و از شریعت نیز فراتر رفت و تمام زنانیّت خود را پنهان ساخت و از آنِ همسرش نمود و برای دفاع از حقّ همسرش به منبر رفت و نابترین توصیف و دفاع را از حق علی به عمل آورد و نهایتاً در این راه شهید گشت.
آنهم شوهری این چنین فقیر و بظاهر بی رحم که نانِ سفرۀ زن و فرزندانش را به دیگران میبخشید و بجای نان قطعه سنگی به فاطمه میداد تا به شکم ببندد. و نیز این نکته که برای فاطمه همچون مریم هرگز مائدۀ آسمانی فرود نیامد زیرا دین محمد دین معرفت است و نه معجزه.
بهرحال منظور این مقاله معرفی هویّت فاطمه بود وگرنه صرفاً از همین منظر هویّت دگر و برتری از علی(ع) بعنوان پدر و شوهر، آشکار میشود که بندرت مورد توجه محقّقین قرار گرفته است. عشق با شکم گرسنه: این است عشق واقعی که جز علی و فاطمه استادی ندارد.
اما در اینجا مجال مغتنم شمرده و مسئله ای را به حضور علمای شیعه میرسانیم و آن اینکه در دین اسلام و مکتب تشیّع بی امام کافر شمرده میشود که از این باب دهها حدیث معتبر وجود دارد و آیاتی در قرآن کریم نیز دالّ بر این حق است اگر چنین است پس زنان مسلمان و مؤمن هم بایستی امام داشته باشند زیرا امام به معنای اسوۀ و الگوی کمال است و امامان مرد نمیتوانند برای زنان،امام و الگو شوند.
و نیز به سؤالی پاسخ میدهیم و آن اینکه در قرآن کریم حضرت مریم سرور بانوان عالم نامیده شده است. و بسیاری انتساب این لقب به حضرت فاطمه را نادرست میدانند و یا لااقل درک نمیکنند. پاسخ ما مبتنی بر این مقاله و مقالۀ دیگری در همین نشریه تحت عنوان «چرا فاطمه، فاطمه است» عبارت است از این امر که حضرت مریم سرور بانوان جهان است ولی حضرت فاطمه طبق حدیث قدسی (معراج) مقصود خدا از خلقت عالم و آدمیان است پس حضرت فاطمه سرور آدمیان است و نه فقط بانوان.
و در پایان از اینکه جسارت نموده و برای لحظاتی نقاب از جمال قدسی دخت قرآن بر گرفتیم و اسراری بر ملا ساختیم از محضر آن حضرت طلب مغفرت داریم.
اعتراف داریم که شرح و بسط و مصادیق این راز، رساله ای حجیم میطلبد که امید است که خداوند توفیق چنین کاری را اعطاء فرمایند.
و ما در اینجا با دکتر شریعتی هم نوا میشویم که گفت:
خواستم بگویم:فاطمه دختر خدیجه بزرگ است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد(ص) است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی(ع) است
دیدم که فاطمه نیست
خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسین(ع) است
دیدم که فاطمه نیست
خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب(ع) است
باز دیدم که فاطمه نیست
نه اینها همه هست و این همه فاطمه نیست
فاطمه، فاطمه است.
منبع :
کتاب دائرة المعارف عرفانی، جلد2، فصل 4 | اثر استاد علی اکبر خانجانی