معرفی کتاب : شوکران حقیقت
هفت جام زهر بلا یا هفت جام معرفت
هفت ع وجود
مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی
تاریخ تألیف :1382
تعداد صفحه:60
خداوندا، خودم را آزمودم
بدیدم معنی ِ بود و نبودم
عجب دیدم درین سودای هستی
همه «بود»م تو بودی من «نبود»م
ع ـ خ
برای دانلود کتاب ” شوکران حقیقت” اثر استاد علی اکبر خانجانی کلیک کنید.
لیست دانلود کتاب صوتی “شوکران حقیقت” اثر استاد علی اکبر خانجانی:
46- کتاب صوتی (1) شوکران حقیقت (هفت وادی معرفت عشق)
– ۱۳۸۲46- کتاب صوتی (2) شوکران حقیقت (هفت وادی معرفت عشق)
– ۱۳۸۲46- کتاب صوتی (3) شوکران حقیقت (هفت وادی معرفت عشق)
– ۱۳۸۲46- کتاب صوتی (4) شوکران حقیقت (هفت وادی معرفت عشق)
– ۱۳۸۲46- کتاب صوتی (5) شوکران حقیقت (هفت وادی معرفت عشق)
– ۱۳۸۲46- کتاب صوتی (6) شوکران حقیقت (هفت وادی معرفت عشق)
– ۱۳۸۲46- کتاب صوتی (7) شوکران حقیقت (هفت وادی معرفت عشق) – ۱۳۸۲
مقدمه:
1 ـ چرا همواره حقایقی وجود دارند که انسان نباید بداند الاّ پس از وقوع آن حقایق ؟الاّ آن انسانی که به اندازه لازم و کافی حق پرست باشد تا در حال وقوع هر حقّی با آن جدال نکند و به حق ، امکان فرود آمدن بدهد و چه بسا آن حق را استقبال نماید و بلکه بر آن سبقت جوید و پیشاپیش آن حرکت کند .
2 ـ پس مسئله این است که آیا حقیقت چیست که انسان برای گریز از آن مرگ را هزاران بار ترجیح می دهد و چه بسا خودکشی های گوناگون بشر به شیوۀ قدیم و جدید جملگی برای فرار از روبرو نشدن با حقیقت است . پس در واقع باید گفت که برای بشر «حق» بسیار هولناکتر و غیر قابل تحمّل تر از مرگ و نابودی ابدی است .
انسان به میزانی که خود را با حقیقتی مواجه می یابد و حقیقتی را مستمراً در سمت خودش نزدیک و نزدیکتر می بیند به شیوه های گوناگون خود را دچار فراموشی و تخدیر و انواع مرگ می نماید . اشتغال پرستی های بشر نیز نوعی گریز از حقیقت و رویکرد به خود ـ فراموشی می باشد . به زبان دیگر می توان گفت که حق ، چیزی است که بشر را به سوی مرگ و نیستی سوق می دهد .
ولی آیا بشر با انواع مرگهای وجدانی و روانی و جسمانی که کشف کرده است می تواند مسیر خود را از مسیر حقیقت جدا سازد و با آن روبرو نشود ؟
آیا مرگ پذیری ِ جبری بشر آخرین تلاش برای کتمان حقیقت نیست؟
ولی می دانیم که اتّفاقاً همه این شیوه ها و ابزارهائی که برای گریز از حقیقت پدید آمده است انسان را در محاق ِ حقیقت می اندازد و چه بسا رویاروئی انسان با حقیقت را تسریع و تشدید می کند و نهایتاً انسان هیچ راه گریزی از حقیقت ندارد .
آخرین گریزگاه او مرگ است که او را تماماً و برای ابد در محاق حق می اندازد . حیات خاکی انسان همانا محاق ِ حق است و قلمرو سیطرۀ مطلق ِ حق .
3 ـ شاید بتوان گفت که حقیقت همان معنا و راز و نور ابدیّت ، وجود مطلق یا خدا باشد . که برای نفس ِ جاهل و عاجز بشری بدتر از پوچی و مرگ و نابودی می آید و لذابه میزانی که از آن می گریزد به آن مبتلا می شود .
انسان به آن مبتلاست و کلّ وجودش از آن است ولی متوجّه نیست زیرا در آن غرق است و عین آن است ولی به واسطۀ وقایع و حالاتی که برایش رخ می نماید به تدریج آن رادر می یابد و از آن می گریزد .
این وقایع درونی یا برونی همان وقوع حق در انواع و درجات می باشد: حق وجود داشتن ! گوئی که حق ِ وجود داشتن عین وجود نداشتن است . به لحاظ منطقی و عقل علیّتی و هوشی وحواسّ بشری آنچه که موجب هراس و گریز می شود عدم یکی دیدن و یکی فهمیدن و یکی احساس نمودن ِ بود و نبود است . حق به لحاظ معنا همان یگانگی بود و نبود است .
4 ـ خیر را در شر ، نفع را در ضرر ، سلامتی را در رنج ، کام را در قحطی ، وصال را در فراق ، زندگی را در مرگ و نهایتاً وجود را در عدم یافتن :این است حق: و تلخی وزهر و هراسی بدتر از مرگی که انسان را به نابودی خودش راضی می سازد یعنی به حق .
انسان مجبور است به حق راضی شود و بالاخره راضی می شود وبعد حماقت خود را در گریز از آن تصدیق می کند . یعنی انسان مجبور است به وجود مطلق و ابدیّت و خدا راضی شود زیرا وجود دارد . حقیقت همان وجود است ولی تلخی اش از «معرفت بر وجود» می باشد و وجود انسانی همان «معرفت محض» است همانطور که علی (ع) می گوید : آنکه خود را نمی شناسد نابود است .
5 ـ وقتی سخن از شر و ضرر و رنج و قحطی و مرگ ونیستی است سخن از یک توصیف منطقی و فلسفی و قرار دادی و کلیشه ای نیست بلکه سخن از احساس درونی و باور شخصی هر انسانی در نزد خویشتن است .
چه بسا آنچه را که من درست می دانم دیگری نادرست می داند و شرّ می خواند . یعنی حق هر کسی درست در آن وضعیّت هائی قرار دارد که از آن می گریزد و آن را شر می خواند و احساس می کند .
یعنی حق هر کسی در ضدّ ارادۀ شخصی او قرار دارد . و انسان به میزانی که به ضدّ خودش می رسد و در آن حق را می یابد و تصدیق می کند و تسلیمش می گردد به ایمان و معنویّت و روح می رسد و جاودانگی را احساس وفهم می نماید .
وانسان ِ بر حق تر ، آن است که همواره به سوی ضدّ اراده اش در حرکت باشد . هستی و حیات و عزّت و آرام و جاودانگی هر کسی درست در ضدّترین وضعیّت نسبت به ارادۀ شخصی او قرار دارد . پس حقّ ِ هر کسی در هر شرایط و درجه ای از معرفت وجودی اش بستگی به خود او دارد و هیچ فرمول خاصّی که شامل حال همه افراد بشری باشد در این باب وجود ندارد .
مثلاً برای کسی که طبعاً آدم ماجراجو و قمارباز و خطر آفرینی است و اینگونه لذّت می برد حقّش در انفعال و یک زندگی آرام و بی تحرّک به دست او می آید و نیز بالعکس .
حتّی اگر بگوئیم که حق همواره ضدّ ارادۀ هر فردی است باز هم قانون کلّی آن را در بشر بیان نکرده ایم چه بسا انسان متّقی و عارفی که عمری ضدّ ارادۀ خویشتن زیسته است و اینک اراده اش همان ضدّ اراده شده است حق این مرحله از زندگیش در رجعت به اراده طبیعی خویشتن به دست می آید .
در اینجاست که چه بسا یک انسان متّقی و اهل نماز و پاکدامن ، با ارتکاب یک فسق به حقّی برتر می رسد . انسان در همه حال باید ضدّ ارادۀ مقطعی خود باشد .
و از آنجا که چه بسا در مراحلی انسان از تشخیص اراده و ضدّ اراده خود در آن واحد عاجز می ماند و دچار اختلال عقل می گردد نیازمند به اطاعت بی چون وچرای از یک دوست ِ عارف است .
به همین دلیل یک انسان اهل دین و حق پرست برای مراحل پیشرفته معرفت ، بدون وجود یک پیر و مراد عارف قادر به ادامه راه نیست و چه بسا به خود ـ فریبی می رسد . این مرحله را وادی طریقت می نامند که به سوی حقیقت رهنمون می شود که مربوط به کسانی است که وادی شریعت را به کمال رسانیده باشند و ضدّ اراده را در خود قوی و پایدار کرده باشند که زین پس پیر طریقت می تواند ضدّ اراده را نیز در فرد بشکند و او را به قلمرو «نه ارادۀ» قدیم و بلکه به فوق اراده هدایت نماید که وادی یگانگی و حقیقت است که در آنجا بود ونبود یکی یافته می شود .
ولی فقط آن انسانی بر حقیقت در درجاتش معرفت می یابد که بی چون و چرا عارفی را مریدی کرده باشد . مابقی انسان ها فقط پس از مرگشان به تدریج در گذر از برزخ و دوزخ بر حقیقت ، معرفت می یابند .