فهرست مطالب
قیامت..
فلسفۀ قیامت..
اعلان قیامت..
پدیده شناسی قیامت..
قیامت ، واقعه ، السّاعه ، حضور ، اکنون ، خدا
روز قیامت کبری..
خود شناسی.
معرفت و قیامت..
قیامت که به معنای سر آمدن حرکت زمان است..
علاج مسائل و دردهای عرصۀ قیامت..
زناشوئی یا قیامت نفس..
قیامت تنهائی.
گریز انسان از تنهائی.
عصر خودکشی - قیامت تاریخ.
خودکشی حاصل شکست در آرمان است..
انسان مدرن به خودشناسی.
کلام آخر.
فهرست منابع
قیامت :به معنای قیام کردن و خیزش است .
جز اولیای خدا جملگی در خواب و بلکه مردگانند و با ظهور جمال واحدۀ پروردگار همه زنده می شوند و برمی خیزند و این قیامتکبری می باشد . عارفان در همین دنیا و قبل از فرا رسیدن قیامت کبری ، خود بر می خیزند و جمالش را دیدار می کنند .[1]
قیامت قلمرو رجعت مخلوق بسوی خالق است یعنی عرصۀ وقوع جهانی "اناّ الیه راجعون" است. و این عرصه پس از پایان روز ششم خلقت که خلقت انسان بعنوان آخرین مخلوق کامل شد، آغاز گردید که قلمرو روز هفتم است که حدود چهارده قرن است که با ظهور نخستین انسان کامل (علی) آغاز شده است زیرا از لحظۀ هبوط آدم و حوا از بهشت تا ظهور اسلام دقیقاً شش هزار سال بشری بطول انجامیده که همان شش روز تکوینی است که در قرآن مذکور است که هر هزار سال بشری یک روز تکوینی خداست. پس علی(ع) مبداً قیامت و بر پا کنندۀ قیامت و کانون قیامت است.
زیرا انسان بمعنای حقیقی آن بشری است که خلیفه شده باشد یعنی بر جای خدا قرار گرفته باشد و خدا را در خود یافته باشد. و لذا همه علویان حقیقی (ونه اسمی) انسانهای قیامتی هستند یعنی همه کسانی که در عرصۀ خودشناسی، خدا را در خود به درجه ای کم و بیش درک کرده اند یعنی عارفان.
و لذا عارفان هر عصری به نوبۀ خود بر پا کنندۀ قیامت عرفانی دوران خود هستند و نیز گزارشگران قیامت. و لذا همه عارفان شاهدان قیامت و شهیدان قیامت هستند و خونشان نیز به همین دلیل ریخته می شود چون مردمان میلی به قیامتندارند یعنی میلی به معاد و دیدار با حق ندارند.
شهادت همه امامان ما بدین معناست که نخستین عارفان و برپا کنندگان قیامت و پیشتازان این عرصه می باشند زیرا خود جمال پروردگار در آئینۀ خاک هستند که بشریت را برای قیامت کبری آماده می کنند که قیامتی فیزیکی و جسمانی است و جهانی. و عارفان و مؤمنان نیز وظیفه ای جز این ندارند. و آخرین عارف جهان یعنی امام زمان در ظهور جهانی اش نیز رسالتی جز اعلام جهانی قیامتندارد .[2]
« هشدار که رشته های بقای دنیا بریده شد .
دنیا با اهلش وداع نموده ، نشانه های خیرش مفقود گشته و با شتاب اهل خود را به نابودی می برد و حتی همسایگانش را تباه می کند .
آنچه از دنیا در کام شیرین می نمود تلخ گردید و آنچه صاف می نمود آلوده شد . از دنیا جز ته دیگی مسموم و آبی زهرآگین باقی نمانده است که جز بر گرسنگی و عطش نمی افزاید .
ای بندگان خدا مصمّم شوید و از چنین خانه ای که نابودی اش حتمی است کوچ کنید .
مبادا که آرزو بر شما غلبه کند .
تأخیر مکنید مبادا که مکثی شما را مشغول سازد .
آمرزش طلبید و بسوی خدای خود باز گردید که برای شما امیدوارم و گرنه از عاقبت سرنوشتی که در پیش دارید بس بیمناک و متأسفم . »
امام علی (ع) – نهج البلاغه
1- آدمی هر چیزی را پس از آنکه دید و شنید و فهمید آنگاه یکبار دگر می بیند و می شنود و می فهمد (آنهم نه به تمام و کمال آنگونه که بار اوّل یافته بود) و دریافت دگرباره همان چیزی است که آنرا ادراک خود می نامیم. و این همان "ذکر" است به معنای به یاد آوردن که شاه واژه قرآن است و اصلاً قرآن کتاب ذکر نامیده شده است .
2- و بعلاوه این دریافت دگرباره (ذکر) در بسیاری موارد در اکثر آدمها رخ نمی دهد و فقط ذاکران هستند که موفق به این بازیافت می شوند .
3- این بدان معناست که انسان در اکنونیت هستی حضور ندارد و از خود و جهان غایب است و این همان معنای " غفلت " در قرآن است که می فرماید : اکثر مردم غافلون هستند . یعنی در خویشتن و در حال خود حضور ندارند .
4- از این منظر است که مقام " حضور " در عرفان اسلامی اهمیّتی طراز اول می یابد و اساس همه مقامات روحانی و عرفانی و معنوی محسوب می شود .
5- پس فقط اهل ذکر هستند که حیات و هستی را در جریان به یاد آوردن می یابند و هستی می یابند و مابقی فاقد وجودند : غافلون !
6- مقام حضور مقام حال هم هست و اهل حضور را اهل حال هم می نامند و این مقام در کمال ذکر رخ می نماید تا انسان از این عقب مانده گی در زمان برهد و به حریم اکنونیت هستی وارد شود که حریم هستی است . و این انسانها را اهل الله می نامند زیرا فقط خداست که حاضر و ظاهر است و عین وجود است و هر که به حال برسد به خدا رسیده است و او را دیدار می کند در درجات حضور .
7- ذکر بمعنای به یاد آوردن همانا به یاد آوردن وجود است و این هنوز خود وجود و مقام وجود داشتن نیست بلکه یاد وجود است .
8- وقتی چیزی را می بینیم آن چیز دیده نمی شود بلکه آنچه که دیده شده است به یاد می آید و در حافظه ضبط می گردد و ادراک ما می شود .
9- هر چه که در فاصله زمانی کمتری پس از وقوع واقعه ای به یادش آوریم این ذکر به حق واقعه نزدیکتر است تا آنجا که درست در همان لحظه وقوع واقعه و در لحظه صفر ، واقعه را شکار کنیم و این مقام حال و حضور است که در قرآن کریم " السّاعه " نامیده می شود که بمعنای قیامت هم هست و قیامت آن روزی است که خداوند دیدار می شود یعنی جمال هستی محض دیدار می شود .
10- یعنی آدمی همواره از واقعه عقب است یعنی از واقعیت هستی به لحاظ زمانی عقب است و لذا دچار ظن و خیال و ایده آلها می شود و توهم ها .
11- در قرآن کریم " واقعه " که نام یکی از سوره ها هم هست نام دیگری از قیامت است که واقعیت هستی رخ می نماید و باطن ها آشکار می شود .
12- آنچه که محسوسات و ادراکات بشری نامیده می شود به یادآوردن واقعیات بواسطه تخیل است که البته بسیاری از وقایع زندگی خود را هرگز به یاد نمی آوریم و گوئی زندگی نکرده ایم و گذشته ما چون شبحی هراسناک است و این همان ضلالت است که در نقطه مقابل هدایت قرار دارد که محصول ذکر است و کمال ذکر هم حضور در حال است که این را مقام کشف و شهود هم گویند .
13- کشف و شهود عرفانی یعنی درک هر واقعه درست در لحظه وقوع آن در اکنونیت زمان . که کمال این شهود همانا لقاءالله است .
14- و اینست که می فرماید : کرند و کورند و لالند و بازنمی گردند . این همان بازگشت بخویشتن خویش و به حضور هستی و محضر حق و عرصه واقعه و السّاعه است در مقام حال . و این یعنی بودن در خویش و خویش بودن .
15- انسان عموماً در خود حاضر نیست و لذا بر هر آنچه که در او و بر او و در جهان او واقع می شود کور و کر و لال و غایب است و بلکه معدوم است و موجود نیست . و لذا " موجود " از اسمای انسان کامل است : یا مولای موجود !
16- واقعیت اینست که اکثر آدمها وجود ندارند و لذا ادراکشان از خود و جهان ادراکی در درک اسفل و از تاریکی محض است و این همان ضلالت است جهانی فاقد نور . و این گمشدگی است .
17- ذکر یعنی به یاد آوردن گذشته . و لذا کمال ذکر همانا ذکر حال است یعنی به یاد آوردن هم اکنون . و این حاصل اقامت در خویشتن است یعنی مقام حضور .
18- علی (ع) این مقام حضور را اساس عدالت وجودی دانسته است : عدالت یعنی قرار دادن هر چیزی بر جای خودش . پس انسان عادل کسی است که سرجای خودش باشد . پس انسان عادل همان انسان حاضر و اهل حال است و از خیالبافی رهیده و در عرصۀ روشنائی قرار گرفته است و از ظلمات زمان بیرون آمده است . و این معنا در قرآن مختص اهل هدایت است : خروج از ظلمت و ورود به عرصه نور !
19- این جاماندگی در زمان همان خسران عصر است که در سوره عصر آمده است که علت العلل همه بدبختی های انسان است.
20- پس جبر و ظلم و کفر و جهل و جنون و ضلالتی جز اسارت زمان نیست و این اساس خسران وجود انسان است و عدم زدگی او در عالم وجود .
21- و اما راه نجات از این محاق زمان را هم خود خداوند در قرآن کریم نشان داده است : قسم به زمان که انسان در خسران است الا اینکه ایمان آورده و اعمالش را به صلح بکشاند و متوسل به حق و صبر باشد .
22- ما درباره واقعه ایمان و عمل صالح و حق و صبر به تفصیل سخن گفته ایم و در اینجا تکرار نمی کنیم و به همین حد بسنده می کنیم که ایمان بمعنای باور داشتن به خدای حیّ و حاضر و ظاهر در جهان است بعنوان وجود مطلق و آشکار در مقابل ما و نیز در ما . و عمل صالح یعنی صلح با جهان و جهانیان و هر آنچه که واقع می شود بر انسان .
و این تسلیم و رضای محض است در قبال واقعیت و السّاعه . و توسل به حق نیز توسل و توکل به آن چیزهائی است که در این واقعه دیده می شود و عدم گریز از آن و صبر بر آن . و این کل راه و رسم رهائی از عدم و ورود به قلمرو وجود است و نجات از تاریکی و حضور در عرصه روشنائی و نور که حضور خداست . و این یعنی قیامت ، واقعه ، السّاعه ، حضور ، اکنون ، خدا .
23- و ما اینک در آخرالزّمان هستیم که با ظهور اسلام آغاز شده است که اسلام دین آخرالزّمان است . یعنی زمانیت لحظه به لحظه به پایان خود می رسد تا لحظه صفر فرا رسد که السّاعه و اکنون و قیامت است و لقاءالله. پس اگر برای چنین لحظه ای آماده نباشیم به دوزخ هستی مبتلا می شویم .
24- آنچه که عامه بشری در جهان بواسطه محسوساتش درک می کند جهان ظلمانی و حواس ظلمانی و هستی زمانمند است . یعنی آدمی اسیر هوش و حواس و ادراک تاریخی است . یعنی چیزها را پس از وقوعشان می یابد آنگاه که دیگر وجود ندارند یعنی هستی عدمی را . و این یعنی برزخ .
25- برزخ وضعی بین بود و نبود است یعنی بودِ نبود است . و لذا همه ادراکات بشری دیالکتیکی اند و این ادراکی خسارت بار و خسرانی و مستهلک کننده است که همه معانی را به ابطال می کشاند . این اساس ثنویت و شرک ذاتی بشر است و بازیگریهای او . این قلمرو باطل است .
26- پس توحید هم جز رهائی از این وضع نیست که علی (ع) این مقام را حاصل رهائی از ظن (ذهنیت) میداند چرا که کارخانه زمانیت و زمان زدگی همانا ذهن و حافظه بشر است . و اینست راز نبرد عارفان برعلیه اندیشه گری (و نه حکمت و معرفت).
27- در حقیقت آنچه که موسوم به عالم غیب و مشاهدات غیبی است عین واقعیت و حضور و ظهور هستی است ولی چون آدمی از این حضور غافل و غایب است آنچه را که نقد و حی و حاضر است غایب می پندارد همچون خدای غایب . در حالیکه غایب از اسمای الهی نیست و بلکه حاضر و ظاهر از اسمای اوست .
28- زمان مقوله ای فقط مختص ذهن انسان است و این همان درک اسفل السافلین است که درکی اسفلی و پست از هستی است که دنیا نامیده شده است که عرصه لعب و لهو ( بازی ) است چرا که هر آنچه که سرگردان بین بود و نبود باشد بازیچه است . و بازیگری یعنی همین و بس . مثل نقشی که یک هنرپیشه ایفا می کند که نه واقعی است و نه نیست . هست و نیست .
29- زمانیت حاصل ابلیسیت انسان است که بهترین بیانش اینست که زمان را چشم زخم ابلیس به انسان تعبیر کنیم . درست به همین دلیل در بهشت ازلی آدم و حوا بواسطه نزدیکی به ابلیس و ابتلا به وسوسه او بود که حس جاودانگی یعنی حال و اکنونیت و الساعه را که حضور خدا بود از دست دادند و دچار احساس نابودی شدند و آنگاه برای نجات از این نابودی متوسل به ابلیس شدند که منجر به خروج از بهشت شد که خروج از قلمرو حال و الساعه و ابدیت بود . و این داستان در قرآن اساس همه معارف توحیدی و خداشناسی و انسان شناسی و شیطان شناسی می باشد و سرّالاسرار وجود انسان است که بنده سی سال تمام در این باب اندیشیده ام و هر چه یافته ام از برکات این تفکر درباره داستان آدم و حوا و ابلیس می باشد .
30- بنابراین تاریخ بشری و همه محسوسات و ادراکات بشر در طول تاریخ تا به امروز حاصل طلسم شدگی انسان بواسطه ابلیس است . پس تاریخ بشر و تمدّن تاریخی او تا به امروز ابلیسیّت بشر است و لذا انبیای الهی هم کاری جز ابلیس شناسی و راه مبارزه با ابلیس زده گی را نیاموخته اند .
31- با ظهور اسلام و واقعه معراج محمّدی و لقاءالله و واقعه ورود پروردگار به آسمان دنیا ، مرگ زمان و تاریخ آغاز شده است که آنرا عرصه آخرالزّمان می نامیم . و این عرصه طلسم زدائی از روح انسان و ابلیس زدائی از ذهن بشر به برکت واقعه ای است که امامت نام دارد که مقام خلافت اللّهی در عالم ارض است .
و این حضور خدا در بشر اصل معنای آخرالزّمان است که البته تلاش ابلیس را هم در بشر به اوج خود رسانیده است که عرصه ظهور دجالیت است در نقطه مقابل امامت . و تا ظهور موعود که پایان سلطه ابلیس در بشر است و سرآغاز حضور انسان و ظهور واقعه و احیای بهشت ازلی در عالم خاک که موسوم به جامعه و تمدّن امام زمانی است و مجال دوباره وجود یافتن انسان در محضر الهی و درک جاودانگی و رهائی از زمانیت و غفلت و عدمیت. و اینست که در قرآن کریم هر کجا که سخن از قیامتاست از واژه " السّاعه " یعنی هم اکنون ، استفاده شده است و این بیان که : بگو که قیامت هر آن واقع است یا هر آن در راه است . همانطورکه " اکنون " هر آن واقع است. [3]
158 – در روز قیامت کبری کلّ عالم هستی به صورت طوماری در دست راست خدا قرار می گیرد و کلّ عالم بشریّت به صورت جوانمردی در کنار خدا ایستاده است . آن طومار قرآن است و آن جوانمرد هم علی
245 – سیرِ تنهائی ، سیرِ ورود به عرصۀ قیامت است .
547 – از نخستین روز خلقت تا غدیر خم مساوی است با از روز غدیر خم تا قیامت کبری .
548 – غدیر نقطۀ رجعت جهان است به سوی خالق . و آغاز قیامت پنجاه هزار ساله است .
674 – خود – شناسی : زندگی را قوّت و برکت می بخشد ، دل را دلیر می کند ، فکر را محکم می نماید ، اعضاء و جوارح و حواس را مطیع صاحبش می کند ، ترس را می زداید و وجود را تشنۀ دیدار خدا نموده و قیامت را جلو می اندازد .
1518 – با مرگ و نیز با قیامت کبری هیچ واقعۀ جدیدی اتّفاق نمی افتد بلکه پرده هائی از مقابل چشم آدمی بر کنار می رود و آنچه که هست در مراتب دیده می شود . [4]
اینک دیگر برای کلیّۀ سئوالها فقط و فقط یک پاسخ وجود دارد . چرا چنین است ؟ زیرا قیامت است .
همۀ ناکامیها ، رسوائیها ، تلخیها ، تردیدها ، بی بنیادیها ، پوچی ها ، رنج ها ، بن بست ها و لا علاجیها و ... برای این است که قیامت است و لحظه به لحظه به غایت خود نزدیکتر می شود یعنی هر لحظه ای بر شدّت و حدّت این مسائل بشری و بر بی پاسخیش افزوده می شود . مگر اینکه این پاسخ را باور کرده و آن را عمیقاً درک کند و فقط اینگونه است که تنها راه علاج پدید می آید .
قیامت که به معنای سر آمدن حرکت زمان است و به معنای شمارش معکوس ِ یک توقّف کامل و توأم با انفجارِ کامل است از لحاظ بشر ملموس ترین نشانه اش این است که دیگر بشر به هیچ کدام از آرزوهایش از دنیا نخواهد رسید زیرا مزرعۀ کشت و برداشتِ آرزو محتاج زمان است و زمان در حال ایستادن است یعنی هیچ چیزی را سبز نمی کند و به بار نمی نشاند .
ومعنای دیگری که از این واقعه برمی خیزد که کاملاً مفهومی متضاد با معنای قبل دارد این است که زمان بین انسان و تحقق آرزوهایش فاصله می اندازد و انسان مجبور به صبر کردن است ولی حالا که زمان در حال مرگ و احتضار است پس این فاصله و تأخیر نیز در حال از بین رفتن است پس بایستی هر آرزویی از انسان بلافاصله واقع گردد و مصداق کُن فیکون باشد یعنی آرزو کردن همان و واقع شدن همان .
به میزانی که از سرعت و حرکت زمان کاسته می شود به سکونِ کامل نزدیک می گردد انسان هم برای جبران این وضع بر سرعتِ خویش می افزاید بواسطۀ تکنولوژی . و اصلاً تکنولوژی محصول عرصۀ آخرالزّمان است . زیرا تکنولوژی به یک معنا چیزی جز ابزار سرعت بخشیدن نیست . سرعت عمل ، سرعت جابجایی ، سرعت تولید و سرعت مصرف . و این به معنای سرعت در رسیدن ِ سریعتر به آرزوها است .
پس در واقع تکنولوژی و ماشین ، آنتی تز قیامت است و تلاش انسان برای نبرد با عوارض قیامت است حال آنکه در عمل عکس این نیّت حاصل می شود یعنی انسان بواسطۀ تکنولوژی ره صد سالۀ خود را برای رسیدن به آرزوهایش طی می کند یعنی با سرعت هر چه بیشتر به پایان خودش می رسد یعنی به پایان دنیا و آرزوهای دنیویش و به پایان حیاتِ دنیویش .
پس می شود گفت که عرصۀ قیامت و آخر زمان پدید آورندۀ تکنولوژی و دوران سرعت و شتاب است . و چه بسا عکس این دلیل نیز درست باشد یعنی تکنولوژی باعث شد که انسان به قیامت برسد و دنیایش بمیرد و به سرآغاز آرزوهای معنوی و اخروی نزدیک گردد .
پس تضادّ بین آن دو معنای مذکور از میان می رود . و انسان در این دوران فقط می تواند به آرمانهای جاودانۀ معنویش دست یابد یعنی آرزوهای متافیزیکی . و فقط این نوع آرزوهاست که در همان حال اجابت می شود . به معنای قرآنی قیامتعرصه ای است که نهانهای انسان عیان شده و انسان به لحاظ دنیوی تهی گردیده و احساس نیستی می کند و در این جریان به سمت تجرید و تنهایی کامل می رود و از غیر خودش جبراً پاک می شود . و این واقعه برای بشر جاهل بسیار درد آور و کشنده می باشد و خود کشی و مخدّر گرایی بشر امروز به همین دلیل است .
پس علاج مسائل و دردهای عرصۀ قیامت جز در شناخت آن و باورش نمی باشد . بیهودگیها ، بی عاطفه گیها ، بیچارگیها جملگی از نشانۀ این دوران است . و این بدان معناست که دیگر هیچ مشکلی از انسان بواسطۀ دنیا و ابزارهای دنیوی حل شدنی نیست ، زیرا ریشۀ دنیا بریده شده است و ارتباطش با حیات و هستی قطع گردیده است و محکوم به فناست پس متوصّل شدن به ابزار و معانی ِ دنیوی به مانند آویختن به دار فناست و متوصّل شدن به چیزی که خودش در حال سقوط است .
پس باور و فهم قیامتبه معنای باور و فهم واقعیّت امروز جهان است . و مابقیِ دیدگاههای شناخت جملگی غیر واقع بینانه و گمراه کننده است و فقط بر دردهای بشر و بر جهلش می افزاید . امروزه رئالیزم ( واقعیّت گرائی )فقط در پرتو معرفت قیامتیاست که پدید می آید .
ماشینیزم و نیهیلیزم که دو جلوۀ کامل مادیّت و معنویّت این تمدّن است دو جلوه از عوارض قیامت است . یعنی انسان بمیزانی که در درون پوچ می شود در بیرون تکنولوژی پرست می شود و به عکس . ماشینیزم و نیهیلیزم دو جلوه از معنای «القارعة» ( درهم کوبنده ) می باشد .
پس تکنولوژی ماشین «القارعة» می باشد که همه چیز را درهم می کوبد و خاک و آب و فضا را فاسد می سازد و حیات دنیوی را می کشد . و امّا خودِ ماشین تعیّن دنیا و دنیا پرستی ِ بشر است و دیوِ ارضاء کنندۀ آرزوهای مادّی اوست و این دیو همان شیطان ِباطن ِ کافران است که ظهور کرده است .
و این نیز از نشانه های بزرگ قیامت است ، روزی که باطنها ظاهر می شود . زیرا ماشین به مثابۀ دستها و پاها و اعضاء و جوارح و حوّاس و مغز و هوش مادّه پرستانۀ انسان است .
پس تکنولوژی تجسّد شیطنت انسان است یعنی تعیّن شیطان انسانی شده یا انسان ِ شیطان شده است و این همان دجّال است . هواپیمای جت ، قطارها و موشکهای اتمی مظهر آن الاغی است که بیش از صد متر درازی اوست که در روایات برای دجّال آمده است که دجّال سوار بر اوست . و الاغ مظهر حماقت است در نزد بشر . و تکنولوژی مظهر حماقت غول آسای بشر است که ابر قدرتها بر چنین خری سواری می کنند . برای همین است که امروزه تکنولوژی تنها وسیلۀ استثمار و غارت و چپاول ِ جان و مال و فرهنگِ ملل است . و ابزار اشدّ استبداد و خفقان می باشد .
پس می بینیم که خداوند بدست خودِ بشریّت قیامتش را برپا نموده است . و امام زمان شاهد و عارفِ بر این واقعه است و قیامت را به مردم معرّفی می کند و آنها را از عذابهای این واقعه برحذر داشته و دعوت به حقّ می کند . [5]
سخنان حضرت علی ع درباره قیامت
v براستی که قیامت طلوع کرد و سینه اش را بر زمین زد و جای گرفت.
v کجا باقی می ماند کسی که جز نابودی را نمی آزماید.
v آیا نیست کسی که در این جهان قبل از مرگش طالب دیدار خدا باشد؟
v هوشیار باشید که رشته های بقای دنیا بریده شد و از دنیا جز ته دیگی مسموم و جرعه ای آتشین باقی نمانده است. زین پس دنیا ساکنانش را نابود و همسایگانش را تباه می کند. بار سفر بربندید و به خدای خود باز گردید که می ترسم حتّی مکثی شما را غافل نماید.
v آنچه که هست دلالت دارد بر آنچه که نیست
v دنیا نابود است. خوشابحال کسی که این نابودی را شناخت.
v به داد خود برسید که کسی به داد شما نخواهد رسید.
v قیامت پشت سر شماست و شما را پیش می راند.
v قیامت پرده ز رخسار برافکنده و نشانه هایش را بر اهل معرفت آشکار می کند. [6]
آنگونه که در قرآن می خوانیم کانون کفر و ایمان و پاکی و پلیدی و معرفت و حماقت و ..... همانا دل آدم است . و دل آدمی فقط در واقعۀ عشق زنده می شود و به فعل می آید و لذا همه صفات انسان را برون افکنی نموده و آشکار می کند . بی تردید نخستین جهان حاکم بر نفس انسان همان امارگی و فسق و ستم است که از دل به مثابۀ درب نفس ، خروج می کند .
بنابراین عجب نیست که جهان زناشوئی چیزی جز بروز اشد جهل و جنون و شقاوت کبر و پلیدی نیست . و زن و شوهر متقابلاً همچون لباس همدیگرند تا در جامعه رسوا نشوند و هر آنچه که در جامعه رسوا می شود سطحی ترین بخش این برون افکنی کفر می باشد . زناشوئی قلمرو قیامتدنیای نفس است .
زن و شوهر ناپاکیهای نفس اماره را در همدیگر برون افکنی و تخلیه می کنند و بدین لحاظ به مثابه دستمال کاغذی کثافات نفس همدیگرند . این استفراغ نفس گاه صبر و تحمل متقابل را به پایان میرساند و رشته زندگی را می گسلد چه پنهان و چه آشکار . و ترجیح میدهند که از هم فاصله بگیرند و بیش از این شاهد بروز ناپاکیها و جنون خود نباشند .
در این جدائی های رسمی و غیر رسمی هر کسی در واقع از خودش می گریزد تا شاهد بدتر از اینها نباشد . و این گریزی بس احمقانه است زیرا هر کسی بالاخره این ناپاکیهای به فعل آمده نفس خود را در جائی برون افکنی می کند که رسوا می گردد .
آدمی اگر صبور و متعهد به زندگی باشد بالاخره این استفراغ به پایان میرسد و نوبت ظهور طبقات پاکتر و زیبای نفس میرسد . حق ماندگار زناشوئی همین برون افكنی هاست و تطهیر نفس . [7]
(فلسفۀ تاریخ خدا)
تاریخ تمدن ، تاریخ گریز انسان از تنهائی است بمیزان احساس تنهائی . تنهائی بمعنای تن شدگی محض است بمعنای بیگانه شدن از ذات خویشتن که خداست. پس تاریخ تمدن که تاریخ گردهمائی بشر است همان تاریخ سیر کفر بشر است و از هبوط آدم و حوا از بهشت آغاز شد که آغاز تنهائی است. بشر هر چه که در تاریخ به پیش می رود و به قیامت بمعنای رویاروئی با خدا نزدیکتر می شود تنهائی اش هم شدیدتر و عمیقتر می شود و لذا گریزش از تنهائی هم بیشتر شده و تجمّعات بشری هم شدیدتر و کلان تر می شود.
گریز انسان از تنهائی عرصۀ ابتلایش به انواع دروغ و فریب وفساد و تبهکاری و جنایت و جنون است زیرا گریز از خداست.
گریز از تنهائی بانی واقعه ای بنام عشق است که بزرگترین دروغ بشر در تاریخ بوده است و لذا همه تباهیهای او هم برخاسته از این دروغ بزرگ است که به جنگ می انجامد و باز مجبور به پذیرش تنهائی می شود.
تاریخ بشر به لحاظی عرصۀ قیامت تنهائی بشر است قیامتی که نهایتاً او را به جبر با ذات تنهائی اش یعنی خدا روبرو می کند و آنگاه از شرم می گوید: ای کاش خاک می بودم! و آنگاه خود را در دوزخ سرنگون می سازد. تا بتواند تاب تحمل تنها ماندن را داشته باشد و خدایش را در صلح و دوستی دیدار کند یعنی جمال تنهائی خود را ببیند.
تاریخ چیزی جز « تا رُخ» نیست : رخ تنهائی ! آن یگانه تنهائی که انسان را آفرید تا از تنهائی خارج شود و گویا جز انگشت شماری تاب این دوستی را نداشتند : دوستی با تنهائی خویشتن: دوستی با خدا ! تاریخ ، تاریخ تنهائی خدا در میان بشر است. [8]
تا آنجا که تاریخ به یاد می آورد بنیانگزار خودکشی بزرگان اندیشه های بکر بوده اند.
از خودکشی غیرمستقیم سقراط پدر حکمت مغرب زمین تا خودکشی مستقیم یکی از شاگردانش یعنی ارسطو که البته مورد تردید برخی از مورخین است تا خودکشی لوکرتیوس پدر فلسفه التقاط در سن چهل سالگی و خودکشی ابن سینا بواسطه افیون از فرط درد و تا به عصر جدید که شاهد خودکشی بزرگانی چون وان گوگ بانی مکتب امپرسیونیزم در نقاشی و جک لندن و همینگوی دو تن از پدران داستان نویسی مدرن و همچنین صادق هدایت خودمان و شخصیت مشابه او در ژاپن یعنی میشیما و امثالهم.
و اما امروزه خودکشی امری رایج در میان عامه مردم است بخصوص در جماعت متمدن تر و شکم سیرتر. و حتی به تبعیت از بشر برخی از حیوانات بسیار تیزهوش مثل نهنگ ها نیز دست به خودکشی جمعی می زنند. و در روایات اسلامی آمده است که در آخرالزمان گروههای بشری بطور دسته جمعی خودکشی می کنند که امروزه بخصوص در جوامع غربی شاهدیم. جدای خودکشی های غیرمستقیم بواسطه مخدرات و داروهای روان گردان که بطور تدریجی انجام می گیرد.
بنظر می رسد نوعی طرز فکر خاص در بشر وجود دارد که قلمرو پیدایش خودکشی است و آن نگرش کلان به زندگی و معنای هستی انسان در جهان و توقع بیش از حد انسان از خویشتن و جاه طلبی ها و احساس خدایگونه ناکام و تکبّر متلاشی شده در عرصه عشق و احساس پوچی در تمامیت زندگی است. خودکشی حاصل نوعی خودشناسی کافرانه و ظلمانی است که بدون نور هدایت و امام روحانی رخ می دهد و در برزخ بی معنائی به جان صاحبش می افتد و شهیدش می کند.
به تحقیق معلوم شده است که انسانهائی که با فکر خودکشی روزگار می گذرانند انسانهائی رقیق القلب و شدیداً عاطفی هستند و در طبقه خودشان از طرز فکری عمیق تر و جدی تر برخوردارند و عموماً آدمهائی بسیار کم آزارند و به جای انتقام از دیگران از خود انتقام می کشند. در بسیاری موارد خودکشی حاصل عشق هائی ناکام و پاک بوده است.
اگر خودکشی را در معنای وسیع تری بکار گیریم بسیاری از مصلحین و انقلابیون را هم می توان در این جرگه قرار داد که بین مرگ و یک آرمان، انتخاب می کنند. خودکشی حاصل شکست در آرمان است. در قرآن کریم می خوانیم که اگر خداوند مؤمنانی را امر به خودکشی نماید اندکی اطاعت می کنند. برخی از مفسرین واقعه کربلا را از مصادیق این آیه دانسته اند. هر چند که در قلمرو اخلاق دینی خودکشی امری مکروه و بلکه گناهی بزرگ محسوب شده و در قرآن دال بر یأس بر رحمت خدا بیان شده است که نوعی کفر است. بهرحال طبق موازین اخلاقی نیز بین آنان که به آزار و قتل دیگران همت می کنند و آنهائی که خود را مورد آزار و قتل قرار می دهند بدون شک دسته دوّم عادلتر و باشرفتر می باشند.
خودکشی یا حاصل ناکامی شدید است و یا بکام رسیدگی شدید. یا حاصل عیاشی زیاد از حد است و یا حاصل تقوای افراطی. بهرحال بشر مدرن به شیوه هائی متفاوت و بس پیچیده مشغول انواع خودکشی و خود- زنی وخودبراندازی است. بدون شک خودکشی اگر براستی «خود» کشی باشد منجر به تن کشی نمی گردد. تن کشی حاصل خودپرستی می باشد. قضاوت درباره خودکشی امری بس لطیف و پیچیده و فقط کار خداست.
بقول صادق هدایت اگر مرگ نمی بود انسان بطریقی آنرا اختراع می کرد. اگر ترس از مرگ نمی بود اکثر انسانها خودکشی می کردند.
خودکشی بدان معناست که انسان انگیزه و معنای کافی برای تحمل بار زندگی ندارد و رنج کشیدن بیش از حد را در شأن زندگی نمی داند. بهرحال خودکشی حاصل بلندپروازی روح انسان است و دلیل بر پستی او نمی تواند بود. این نیز ثابت می کند که انسان صاحب روحی جاودانه است و بدین لحاظ خودکشی یکی از نشانه های ایمان به حیات پس از مرگ است و نه کفر.
اگر عصر جدید عصر خودکشی بشر است بدان معناست که بشر مدرن از بشر دورانهای گذشته احساس بدبختی بیشتری می کند و پیشرفتهای علمی و فنی هرگز به سعادت او نه تنها کمکی نکرده که او را رنجورتر و حقیرتر نموده و عزت نفس او را نابود کرده است و انسان این دوران بدبخت ترین انسانهای تاریخ است هر چند که سیرتر و عیاش تر است. این بدان معناست که رفاه مادی هیچ ربطی به سعادت بشر ندارد و اتفاقاً یکی از بالاترین آمار خودکشی در طبقه اشراف است. دو عامل موجب بخود آمدن بشر و لذا انگیزه خودکشی است یکی ناکامی شدید و دیگری بکام رسیدگی شدید. حالت دوم نیز ثابت می کند که بکام رسیدگی مادی خود موجب ناکامی شدید معنوی می شود.
خودکشی همواره کمابیش یک سودای عارفانه و مذهبی بوده است و بسیار بندرت انسانهای لامذهب به خودکشی می اندیشند. عارفان بواسطه خودشناسی مترصد براندازی «خود» در قلمرو صفات می شوند و گاه این ناکامی تا لبه تن کشی می رسد. بقول نیچه «چه شبهائی را به امید خودکشی به فردا رسانیده ام».
بسیاری با اندیشه خودکشی امکان ادامه حیات دارند «اگر نشد خودم را می کشم و راحت می شوم.» بدین لحاظ خودکشی یک گشایش و امید نجات از بدبختی است. در اندیشه های پنهان اکثر متفکران عمیق معضله خودکشی همواره حضور داشته است و یک موتور خلاق فکری بوده و چه بسا موجب معراج روح و مکاشفات بزرگ معنوی بوده است.
خودکشی و خودشناسی رابطه ای مستقیم دارند. هر بن بست مزمن در امر خودشناسی مولد جرقه خودکشی است. چرا که «خود» هر انسانی غایت و حد او در عالم جان و هستی می باشد و این حد همان آستانه آخرت و مرز نیستی است. چرا که خودشناسی همانا رسیدن به حدود وجود و گشایش آفاق هستی در خویشتن است. خودکشی خطیرترین ایده نجات باطنی و رستاخیز خودبخودی و قیامت نفس بشر است.
و اگر عصر آخرالزمان عصر خودکشی عمومی است به همین دلیل است که بشریت به لحاظ تاریخی به غایت خود رسیده است و بایستی از تاریخ فرا رود و قیامت خود را برپا نماید و از آن راه گریزی ندارد. گریز از قیامت مهمترین دلیل عرفانی بر خودکشی آخرالزمان می باشد. اگر خودکشی یک ایده قدیمی در عرفان است به این دلیل است که خودشناسی عرصه برپائی قیامتفردی و باطنی است. و امروزه کل بشریت مجبور به این امر می باشد.
همه عارفان جهان بر این امر متفق القول هستند که بدون پیرطریقت نمی توان در وادی خودشناسی چندان گامی برداشت. امروزه به همت مکاتب روانکاوی مسئله خودشناسی تبدیل به نوعی مذهب شده است و هر کسی با مطالعه چند اثر روانشناختی کوس اناالحق می زند و گوئی که موفق به شناخت خود شده است و لذا همه اصول مذهب و معرفت و اخلاق را منکر شده و عملاً در مفاسد اخلاقی غرق شده و به یاری مخدرات به انواع اوهام و هذیانها مبتلا گشته و گوئی که صاحب وحی و کرامات است و دعوی نجات بشر می کند.
بهرحال این رویکرد مدرن دال بر نیاز تاریخی بشر آخرالزمان به خودشناسی است ولی راه را عوضی گرفته و هنوز گامی برنداشته در چاه است.
نیاز انسان مدرن به خودشناسی واضح ترین حجت بر نیاز به امام و یار معنوی است زیرا بقول علی(ع) «هیچکس بخودی خود نتوانست خود را بشناسد» زیرا خود هر فردی کارخانه فریب خود است و اینست که خودشناسی های بی پیر به جنون و تباهی می انجامد که در نسل جدید شاهدیم. بهرحال پیرشناسی خود یک معضله دیگر است چرا که امروزه شاهد بروز پیرهای شیاد هستیم که هر یک مظهر یک دجال می باشند و مشغول غارت جیب و جان و وجدان مردمند.
و کلام آخر اینکه اگر عصر جدید عصر خودکشی است بدان معناست که عصر جبر خودشناسی است و بشر مدرن جز از این راه امکان ادامه حیات ندارد. نشریه ما در همین راستا و نیاز مبرم انسان مدرن مشغول انجام وظیفه می باشد[9].
[3] از کتاب پدیده شناسی عرفانی،صفحه 169،اثر استاد علی اکبر خانجانی، برای دانلود این کتاب کلیک کنید.
[4] از کتاب حق الیقین، اثر استاد علی اکبر خانجانی، برای دانلود این کتاب کلیک کنید.
[5] از کتاب خلقت دوباره،صفحه44،اثر استاد علی اکبر خانجانی،برای دانلود کتاب صوتی این اثر کلیک کنید.
[7] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلداول،صفحه 138،اثر استاد خانجانی،برای دانلود این کتاب کلیک کنید.
[8] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد دوم،صفحه 47،اثر استاد خانجانی،برای دانلود این کتاب کلیک کنید.
[9] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد پنجم،صفحه 44،اثر استاد خانجانی،برای دانلود این کتاب کلیک کنید.