ویرگول
ورودثبت نام
Soroush afkhami taban
Soroush afkhami taban
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

جنوبی و دریا

دریا در زندگی جنوبی‌ها جایگاه دوگانه و حتی متناقضی دارد. در شوره‌زاری که هیچ چیز جز‌ نخل و انسان نمی‌روید، دریا همدم، ممد حیات و گاه قاتل انسان بندری است. دریا در عین زایایی، نیرویی تخریب گر و کشنده است؛ چه بسیار انسان‌هایی که در پی یافتن طعامی برای ادامه حیات‌شان به دریا زده‌اند و خود طعمه دریا شده‌اند. چه بسیار مادران، همسران و فرزندانی که تا ابد در پی عزیزی چشم به دریا مانده‌اند.

هنگامی که پاره‌تنی را به دریا می‌سپاریم، از آن به بعد چه بر سر رابطه ما با دریا می‌آید؟ هروقت به دریا می‌نگریم، می‌پرسیم "در کدام نقطه و در کدام عمق، تن و روح عزیزمان، جزئی از تن و روح جمعی دریا شده؟"

نمی‌توانم به لحظه ماهی گرفتن و خوردن‌اش فکر نکنم؛ آیا فکر اینکه این ماهی شاید از تن عزیز به ساحل برنگشته‌ات تغدیه کرده، او را رها می‌کند؟ لحظه به نیش کشیدن گوشت ماهی، چه در سر او میگذرد؟ شاید برای او، هربار خوردن ماهی به مراسم "عزیزخواری" بدل می‌شود.

روح دریا، ته ندارد و هرروز ارواح جدیدی شکار می‌کند که تا ابد بر موج‌ها یا در اعماقش سرگردان شوند؛ دریا می‌کشد تا بر تسبیح ارواح به بند کشیده‌اش، مهره جدیدی بیافزاید و هرروز ندای ذکر گفتنش از حلقوم غریقان، در گوش‌ماهی‌ها صفیر بکشد؛

دریا از زندگان و مردگان بزرگ‌تر است. او تصمیم میگیرد چه کس را روزی دهد و از چه کس جانی بگیرد؛ جان‌های غرق شده، آیا قربانیان پیشکش ما به دریا نیستند؟ آیا جان آن‌ها، شکرانه‌ای در عوض زایایی هر روز دریا نیست که نقد از ما می‌ستاند؟ آیا غرق شدن بهای جاودانگی نیست؟

وقتی جوانی به دریا می‌زند و بازنمی‌گردد، در سوگ او یزله عروسی می‌خوانند:" یا الله مبارک باشه"؛ یزله عزا، محتوای بس غمگین و ظاهری شاد دارد؛ نشانگر رابطه‌ای دوگانه با دریا؛ دریایی قهار و خونریز و جان‌گیر و در عین حال مایه حیات. غم از دست دادن فرد و شادی قربان‌ کردن برای ‌دریا در یزله موج می‌زند.

جنوبی، شاید دریا را دشنام دهد، اما هیچوقت نمی‌تواند برای همیشه از آن متنفر شود. دریا کشنده پاره‌تن اوست و در عین حال نگه‌دارنده روح جاویدان مقتول. تنفر از دریا، تنفر از روح عزیز سکنا گزیده در دل دریاست. چگونه می ‌شود به کلی واحد، که عزیزت را در وجود خود حل کرده، نفرت ورزید؟ پاره‌تن تو حالا پاره‌تن دریاست.

دریا خودِ زندگی انسان بندری است؛ زایاست اما کشنده، قهار است ولی مهربانی را از یاد نمی‌برد، انتقام می‌گیرد و گاه می‌بخشاید؛ وسوسه رهایم نمی‌کند، بگذار بگویم:" دریا خدای انسان بندری است".

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید