نمایشگاه، کنفرانس، میزگرد
نمایشگاه، کنفرانس، میزگرد
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ روز پیش

زبان و سرنوشت / شعر و ترانه


یک زمانی

با زبان

تو سرنوشتت بیست شد

در زمانی دیگر اما

با زبان

تو سرنوشتت نیست شد

این زبان با حرفها

من نمی دانم چرا

باید اینجا حرف باشد

من نمی گویم چرا

شاید این خود حرف باشد

چون به دنیا آمدیم

جز بر سکوتم چاره نیست

گر زبانم باز شد

آبرو بر دوستان

مهر بر همسایه نیست

لال بودن

با سکوت دم ساز بودن

حرف را اندازه گفتن

یا که نه

بهر سئوالی بی جواب

خاموش بودن

انتخاب و

این زبان

بر سرنوشت

انگشت نهاد

قصه حرف و زبان ،

از شروع خلقت است

تا که باشد آدمی

نکته ای گویم در آخر

گوش کن با جان و دل

چون زبانت بسته شد

جان تو آرام شد

جسم تو سالم شود

روح در آرامش است

یک زمانی

با زبان

تو سرنوشتت بیست شد

در زمانی دیگر اما

با زبان

تو سرنوشتت نیست شد

گر زبانت بسته شد

رازت بماند بهر تو

دنیا به کامت می شود

چون که دنیا کام شد

جان تو آرام شد

اسب دنیا رام شد

زندگی همراه توست

عشق با دل آگاه توست

عالم کنارت خرم است

چون تو در آرامشی

- - -

حجت بقایی

منبع : پایگاه ادبی شعرنو shereno

زبانشعرنوشعر فارسیانگیزشی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید