اربعین ۱۴۰۴
(حجت بقایی)
اربعین
امسال جور دگر است
در دل من انگار
شور دگر است
کوچهها بوی کربلا دارد
باد نجوای نینوا دارد
صدای قافله
دور و نزدیک است
چشمها
شوق دگر دارد
قدمها سنگین شده اند
انگار در گذرگاه تاریخ
شمر و حرمله اینجا هستند
اما اینبار نه با شمشیر
که سنگینی زمان را هم بر دوش دارند
موشکها یادآوری تلخ
از تیربارانهای کربلایی شده اند
واژههایم از خون رنگین است
اما پای عشق محکمتر ایستاده است
کودکانی که هنوز نمیدانند
چه جنگی بر پا شده است
اما اشک مادرانشان
در کاسه دل تاریخ جاری است
هر قدم که نزدیکتر میشوم
حس میکنم سنگینی آن حماسه را
صدای زنجیرها و نالهها
در کوچهها پیچیده است
اما
پرچمهای سبز و سرخ میدرخشند
اینبار زائران
دست در دست هم
با بغضی آرام اما سربلند
به سمت عشق میروند
به سمت زخمهای کهنه
که هر بار تازه میشود
در دل هر عاشق
و من
در این میان
خودم را جابهجا میکنم
بین خاک و آسمان
بین اندوه و امید
که شاید یک روز
این قافله به مقصد نهایی برسد
و آن روز
دلم دیگر هیچ شوری نخواهد داشت