دوشیزگان مایوس
- - -
ای قدس
ای سرزمین مقدس
جوانانت را بنگر
که چگونه در قفسی از لاشخورهای وحشی
ذره ذره وجودشان را
هدیه به تو می کنند
و تو انگار در سکوتی ابدی مدفونی
بارها و بارها خواستم ببینم
نفرین تو را
اما ، انگار از نفرین نمی دانی
بر خود بنگر
ای قدس
ببین چه چگونه
به جای کلمات قدسی
تن تو با یاقوتهای سرخ از خون
رنگین است
خون دوشیزگان مایوس از عشق
مایوس از بوی باران
که با چشمانی ناامید
می نگرند به
جریان مبهم زندگی
حجت بقایی
- - -
با این متن در چند مسابقه ادبی شرکت کردم.
دو بار هم در رادیو خواندم،
#متن_ادبی
#شعر_فارسی
#شعر_نو
منبع : روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه