فرهنگ یا ابزار درآمدزایی؟ تأملی بر وضعیت هنر و فرهنگ امروز
(حجت بقایی؛ پژوهشگر، مشاور تحقیق و توسعه)
فرهنگ توسعه// در پس سکوتهای طولانی و دلهای پرحرف، گاه جملاتی زاده میشوند که از جنس دردند؛ نه برای گلایه، بلکه برای بیدار کردن وجدان جمعی.
این نوشته، زاییده چنین احساسی است؛ احساسی که میپرسد: واقعاً با اینهمه کنگره، کنفرانس، جشنواره، همایش، فیلمنامه، شعر و داستان، چه بر سر "روح" فرهنگ آمده است؟
در ظاهر، همه چیز سر جایش است. پوسترهای رنگارنگ، سلبریتیهایی که از فرش قرمز بالا میروند، سالنهای پر از تماشاچی، کتابهایی که به چاپ چندم میرسند. اما در عمق این هیاهو، چیزی گم شده است: اصالت.
فرهنگ، روزی آینه آرمانها و دغدغههای یک ملت بود؛ امروز اما بیشتر شبیه به ابزار درآمدزایی شده است. بسیاری از آثار هنری، نه برای بیدار کردن، که برای جلب نظر بازار ساخته میشوند. فیلمنامهای نوشته میشود که اسپانسر خوشش بیاید. شعری سروده میشود که جایزه بگیرد. داستانی چاپ میشود که بفروشد، حتی اگر چیزی به مخاطب نیاموزد. این هنر نیست، تجارت است. فرهنگی که برای جیب نوشته شود، نمیتواند بر جان بنشیند.
همینجاست که چنین جمله های تلخی معنا پیدا میکنند:
"فیلم را برای جیب خودت میسازی، قصه را برای جیب خودت مینویسی، فوتبال را برای جیب خودت بازی میکنی، شعر را برای جیب خودت میسرایی."
در این فضا، فرهنگ دیگر ابزار رشد نیست، ابزار فخرفروشی و کسب منفعت است. هنرمند، پیامرسان حقیقت نیست، کارآفرینیست که دنبال بازار هدف میگردد.
این مقاله اما قرار نیست همه را به یک چوب بزند. هنوز هستند هنرمندانی که بی ادعا، در دل محدودیتها، برای تعالی انسان مینویسند، میسازند، میسرایند. اما وقتی ساختار تولید و عرضه فرهنگ به جای کیفیت، "پول" را ملاک بگذارد، حاصلش میشود فرهنگی که از بیفرهنگی تغذیه میکند. در چنین شرایطی، "فرهنگ" نه عامل روشنگری، که آینه تحقیر است.
"وای به حال جامعهای که فرهنگش اینگونه تولید شود..."
این نه یک شعار که یک هشدار است. چون فرهنگ، استخوانبندی یک جامعه است. اگر آن را با طمع، منفعت، و خودنمایی بسازیم، پایههای جامعهمان پوسیده خواهد بود، هرچند ظاهری پر زرق و برق داشته باشد.
وقت آن رسیده است که دوباره بپرسیم:
فرهنگ برای چیست؟
هنر چه رسالتی دارد؟
و ما در برابر آن، چه مسئولیتی داریم؟
+فرهنگ توسعه