میهمان گرگ بود و اینجا پاراچنار
- - -
ای وای آن زمان
آمد به خانه ات
میهمان زِ راه دور
میزبان به خانه و
میهمان لباس گرگ
عشق است به خانه و
شهری است پُر از صفا
گرگ است گرسنه و
آمد پاراچنار
زیبا و پر زِنعمت
باغهای سیب فراوان
آب زلال و سالم
این گرگ طعمه را دید
لیکن به شکل برِّه
آمد پاراچنار و
یک مهربان برایش
سفره گشاد با لطف
ای وای در زمانه
آتش زند به سفره
نان و نمک بسوزد
گوش فلک بگیرد
از این کلک که میزبان
آمد به خانه تو
با خنده رفتی پیشش
نان و نمک که خوردند
خونت به کاسه کردند
آتش زدند به خانه
تیری به قلب میزبان
چاقو به گردن دوست
ماندند گرگ و گرگان
صاحب زمین شدند و
میهمان آمد و
میزبان بکُشت و
خانه گرفت و
حالا که آمد
وطن برای اوست
گرگ گرسنه ماند و
گرگ پشت گرگ
حقش شده وطن
و تو که صاحبی
باید روی ز جای
یا با هزار روش
گیرد ز تو وطن
گرگها می دَرند
هر روز جان تو
آن گرگ تشنه است
بر خون و دین تو
دانی چرا چنین
شد سرنوشت تو
میهمان گرگ بود
با شکل مومن و
اینجا پاراچنار
یاد آورد تو را
از قُدس و غزّه و
جولان و شهر حیفا . . .
(حجت بقایی)
منبع : تیوال
#پاراچنار
#شیعه_مظلوم
#مسلمان
#پاکستان
منتشر شده در : روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه