ویرگول
ورودثبت نام
نمایشگاه، کنفرانس، میزگرد
نمایشگاه، کنفرانس، میزگرد
نمایشگاه، کنفرانس، میزگرد
نمایشگاه، کنفرانس، میزگرد
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

پرواز در سکوتِ وطن /شعری به یاد سربازوطن شهید اقبالی دوگاهه

پرواز در سکوتِ وطن
(برای شهید خلبان اقبالی دوگاهه)

رودبار
ساکت بود آن روز
که آسمان یک 
پرنده‌ی زخمی را از دست داد.
در گیلان
باران همیشه می‌بارد
اما آن روز
ابرها هم 
نتوانستند گریه کنند.
او
نه فقط خلبانی ماهر
که بخشی از افق ایران بود.
بال‌هایش
نه از فلز
که از ایمان ساخته شده بود.
صدام
نه با ارتش
که با هراس
به شکار او برخاست.
مشاوران آمریکایی گفتند:
«در ایران
فقط یک نفر است 
که چنین پرواز می‌کند...»
و نامش
مثل آذرخش
روی میز جنگی دیکتاتور افتاد.
او
بهترین خلبان ما بود.
نه با مدال
بلکه با مأموریت‌های ناممکن
خود را اثبات کرده بود.
و آنگاه
وقتی اسیر شد
نه تیرباران
نه زندا،
که پاره‌پاره‌اش کردند.
دو جیپ
دو طناب
و جسمی که تاب آورد
تا واپسین ذره‌ی جانش.
و هر نیم،
در دو شهر بی‌نام
خاموش ماند.
نه سنگی
نه نوری
نه حتی یک خاطره.
مردم
فراموشکار بودند.
شاید خسته
شاید بی‌تقصیر
اما در سکوتشان
یک قهرمان دفن شد.
من
خبرنگار پیگیر
با چشمانی حیران
ردّی از او جُستم،پ
در کوچه‌های فراموشی.
نه در کتاب درسی،پ
نه در کوچه‌نام‌ها
تنها در دل آسمان
نام او زنده بود.
دکتر حجت بقایی
مشاور تحقیق و توسعه
آرام گفت:
«توسعه
بی‌احترام به ریشه‌ها
سایه‌ای بی‌ستون است.»
و این ستون،پ
اقبالی‌ها بودند.
سربازانی بی‌ادعا
با شانه‌هایی 
فراخ‌تر از مرزهای واژه‌ها.
وقتی هواپیمایی در رودبار نصب شد
نه فقط فلز
که بخشی 
از خاطره به زمین برگشت.
در یک برنامه‌ی کوتاه
نامش آمد
اما هنوز صدا
باید بلندتر شود.
این شعر
تریبونی‌ست موقت
برای صدایی که جا مانده بود.
برای مادری که 
هیچ‌گاه مزارش را ندانست
برای شهری که 
هرگز بدرقه نکرد
برای نسلی که 
باید بداند.
اقبالی
نه فقط نام یک خلبان
که معادله‌ای بود
میان ایمان و تکنولوژی
میان خاک و افلاک.
و امروز
در پرچم ایران
رنگی هست
که از خون او سرخ‌تر شده...

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
حجت بقایی

توسعهگیلانرودبار
۱
۰
نمایشگاه، کنفرانس، میزگرد
نمایشگاه، کنفرانس، میزگرد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید