با بخت جدل نمیتوان کرد
اکنون که طریق دیگرم نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالۀ کار خویش گیرم*
صبحها ساعت 5 بیدار میشوم. باید هر روز بروم به دنبال کارها و ...، بیدار که میشوم به خودم میگویم «دوام بیاور. امروز را نیز دوام بیاور» و اینچنین است که کمتر بغض میکنم. شبها به خودم میگویم «امروز هم تمام شد». روزهایم پر از استرس و نگرانی و اضطراب و ترس و فکر و تحلیل است.
به خودم قول دادهام این روزها را دوام بیاورم و بعد الویت «من» باشم و دعا میکنم سرسختیام نتیجه داشته باشد.
افرادى هستند که با ما صحبت مى کنند و ما به آنها گوش نمى دهيم، کسانى هستند که ما را آزار مى دهند و جراحت ماندگارى باقى نمى گذارند، اما کسانى هم هستند که تنها سر راه زندگى ما قرار مى گيرند و مهر و نشانشان را براى هميشه بر ما مى گذارند.
این روزها دارم هر زمان ، وقت اضافه می آورم کتاب شهری که زیر درختان سدر مُرد رو می خونم این تکه اش به نظرم جالب بود و یادداشت اش کردم:
«آدمیزاد نباید در پی بهتر کردن دنیا باشد. نباید فکر کند چیزی را بهتر از آنچه هست بکند، بلکه باید فکر کند نباید چیزی را بدتر از آنچه هست بکند. چون تاکنون همه خواستهاند دنیا و اهل دنیا را بهتر از آنچه هست بکنند و نتوانستهاند. همین که آدمیزاد نیتش این باشد که چیزی را بهتر بکند به خودش حق تصرف و ساخت و ساز میدهد و همین احساس حق پایۀ ستم و پریشانی میشود. ساخت و ساز توانایی میخواهد. وقتی تواناییاش را نداشته باشی خراب میکنی، آن وقت پیش خودت فکر میکنی که ساختهای.»