رومن گاری نویسندهای همه فن حریف بود که بیش از پنجاه رمان منتشر کرد، دو فیلم کارگردانی کرد، خلبان هواپیمای جنگنده و همچنین سیاستمدار فرانسوی بود. او تنها نویسندهای است که دو بار جایزه گنکور را دریافت کرد و به عنوان مهمترین و تاثیرگذارترین نویسنده فرانسویِ نیمه دوم قرن بیستم شناخته میشود.
اگر قصد دارید بیشتر با زندگی این نویسنده معروف و مهمترین آثار او آشنا شوید، در ادامه از این مطلب مجله نشانک با ما همراه باشید.
کودکی رومن گاری با شک و شبههای زیادی همراه است اما طبق برخی از گزارشات و زندگینامههایی که خودش نوشته است، بنظر میرسد که در 8 مه 1914 در شهر ویلنا واقع در لیتوانی متولد شد. در کتاب میعاد در سپیده دم که نوعی زندگینامه داستانی به قلم خود رومن گاری است، او به کودکی خود بیشتر پرداخت و ذکر کرد که هیچوقت پدرش را ندیده و مادرش، نینا بوریسوفسکایا، قبلا هنرپیشه بود و بعدها با کار کردن به عنوان خدمتکار زندگی را میگذراند.
رومن و مادرش همیشه در حال نقل مکان و مهاجرت بین شهرها و کشورهای مختلف بودند تا در نهایت در سال 1927، زمانی که رومن 14 سال داشت، در شهر نیس در فرانسه مستقر شدند. رومن در کودکی با حمایت مادرش هنرهای زیادی از جمله رقص، موسیقی، تئاتر و ورزش یاد گرفت.
رومن گاری دیپلمش را در فرانسه گرفت و در سال 1935 دو داستان کوتاه نوشت. او سپس در رشته حقوق تحصیل کرد و پس از آن به خلبانی پرداخت. با شروع جنگ جهانی دوم در نیروی هوایی خدمت کرد و مدتی را به عنوان سیاستمدار در کنسولگری فرانسه در شهرهای لندن و نیویورک مشغول به کار بود. اما در سال 1956 سیاست را هم رها کرد و تصمیم گرفت نویسنده شود.
در سال 1956، رومن گاری اولین رمان خود را تحت عنوان "ریشههای بهشتی" نوشت که موفق شد جایزه گنکور را کسب کند. جالب است بدانید این جایزه تنها یک بار به هر نویسنده داده میشود اما رومن دو بار این جایزه را دریافت کرد؛ یک بار با نام اصلی و بار دیگر با نام مستعارش.
رومن گاری نام اصلیش را که رومن کاتسف بود به رومن گاری تغییر داد. برخی میگویند رومن این نام را به دلیل علاقه زیادش به بازیگر معروف آمریکایی، گاری گوپر، انتخاب کرد و بعضی معتقدند که این اسم در حقیقت نام مستعار مادرش در زمان بازیگریاش بود.
معرفی بهترین و پرفروش ترین کتاب های روانشناسی
اما نامهای مستعارش به همینجا ختم نمیشود. بلکه او از نامهای شاتان بوگا، فوسکو سینی بالدی و امیل آژار هم استفاده میکرد. او 21 رمان با نام اصلیش و چهار رمان با نام امیل آژار و یک رمان با اسم فوسکو سینی بالدی چاپ کرد. استفاده از نامهای مستعار متعدد چند دستگی در بین طرفداران و منتقدان ایجاد کرد.
عدهای بر این باورند که رومن به دلیل اعتماد بنفس کم یا فرار کردن از شهرت این کار را میکرد و دستهای دیگر او را دروغگو یا فریبکار نامیدند و معتقدند که رومن چون نمیدانست کتابش موفق خواهد بود یا نه از نام مستعار استفاده میکرد تا نام اصلیش را خدشهدار نکند.
رومن گاری در مجموع بیش از پنجاه کتاب نوشت که به برخی از معروفترین و بهترین آثار او در ادامه اشاره کوچکی خواهیم کرد:
این کتاب داستان پسری به نام لنی را در دهه شصت برایمان تعریف میکند، زمانی که آمریکا و ویتنام درگیر جنگ بودند. لنی که آمریکایی است و تنها بیست و یک سال سن دارد، باید به میدان جنگ برود. اما او از جنگ متنفر است و برای فرار از آن به سوئیس میرود.
در این کشور پیش یکی از دوستانش به نام باگ مورن میماند و زمانش را با اسکی در کوههای آلپ پر میکند. او همیشه عکسی از گاری کوپر، بازیگر معروف آمریکایی، در جیبش دارد که این عکس نمادی از وطن، امید و آزادی برای اوست. آزادی تنها چیزی است که برای لنی مهم است اما با آمدن فردی به زندگیش به تدریج افکار و آزادیش به خطر میافتد.
"خداحافظ گاری کوپر" یکی از معروفترین آثار رومن گاری است که در دهه شصت و در طی جنگ آمریکا و ویتنام نوشته شده است که زمان بسیار حساسی برای آمریکا بود. در این کتاب، نویسنده از جنگ و سیاست انتقادهای زیادی میکند.
در این اثر او طرف هیچ کشوری را نمیگیرد بلکه به تاثیر جنگ روی جوانان میپردازد. به همین دلیل بسیاری از آمریکاییها و جوانان درگیر جنگ با این اثر احساس همدردی بسیار زیادی کردند و طرفداران زیادی پیدا کرد. سمبل و مفاهیم ریز مطرح شده همراه با طنز ظریف، این کتاب را بسیار خواندنی کرده است.
این کتاب با عنوان اصلی The Ski Bum در زبان انگلیسی منتشر شد اما بعدها در ترجمه فرانسویش عنوان آن به "خداحافظ گاری کوپر" تغییر کرد. این کتاب مجموعا 13 فصل دارد و در سال 1971، فیلمی با عنوان The Ski Bum ساخته شد که اقتباسی از همین کتاب است.
این کتاب هم یکی دیگر از کتابهای مهم رومن گاری است که با نوشتن آن موفق شد مهمترین جایزهی ادبی فرانسه یعنی جایزهی گنکور را کسب کند.
شخصیت اصلی داستان مردی به نام مورل است که پس از کار اجباریاش در آلمان حالا در آفریقاست و در جستجوی آزادی و رستاگیری، تمام تلاش خود را میکند تا گلهی فیلها را نجات دهد. او به سرعت در جهان معروف میشود و افراد مختلف از کشورها و پیشینههای متفاوت حرفهای ضد و نقیض زیادی درباره او و فعالیتهایش میزند که با موضعگیری هر کدام از آنها آشنا میشویم. مورل در این مسیر به کمک دوستش، میانا، نیاز دارد، کسی که پیش از این درگیر جنگ بوده است.
شخصیت اصلی این کتاب، پسربچهای یتیم و عرب به نام مومو است که هیچوقت مادر خود را ندیده و از وقتی یادش میآید در مهمانخانه مادام روزا که درقسمت فقیرنشین پاریس قرار دارد، زندگی میکرد. مادام روزا بازمانده اردوگاه آشویتز است و قبلا تنفروش بود اما حالا سخت مریض است. او دیگر حتی نمیتواند از پلههای خانهی خود بالا و پائین برود. از طرفی کمک هزینهای که به مادام داده میشد برای نگهداری پسربچه، قطع شده است. در این شرایط مومو که علاقه بسیار زیادی به صاحب خانهاش دارد، سعی میکند تا هرجوری که شده به او کمک کند. او با اینکه تنها یک پسربچه است اما خیلی بیشتر از سنش میفهمد و دوستانش تنها مادام روزای و پیرمرد مسلمانی است که عاشق ویکتور هوگو است.
این کتاب داستان تاریک و غمانگیز و البته عاشقانهای را همراه با طنز تعریف میکند که بسیار خواندنی و جالب است. رومن گاری این کتاب را با نام مستعارش، امیل آژار، منتشر کرد و موفق شد تا در سال 1975 برای دومین بار جایزه گنکور را کسب کند. از روی این کتاب در سال 1977 فیلمی با نام مادام روزا با کارگردانی Moshé Mizrahi ساخته شده است که فیلم بسیار موفقی هم بوده و جوایز زیادی دریافت کرد.
این کتاب هم یکی دیگر از آثارمعروف رومن گاری است که در سال 1962 منتشر شد. این کتاب مجموعهای از 16 داستان کوتاه است. اولین داستان که هم نام با عنوان کتاب است، داستان مرد تنهایی را میگوید که در ساحل قهوهخانه دارد. این ساحل مهمان مرغابیان زیادی است که از جزایز گوانو به لیما میآیند تا در آنجا آرام بگیرند و بمیرند.
این کتاب علاوه بر داستان کوتاه "پرندگان میروند در پرو بمیرند" همچنین شامل داستانهای کوتاه دیگر با نامهای "بشردوست"، "ملالی نیست جز دوری شما"، "همشهری کبوتر" و "کهنترین داستان جهان" میشود. رومن گاری همچنین در سال 1968 از روی این کتاب فیلمی با همین نام ساخت.
درباره پست مدرنیسم در ادبیات بیشتر بخوانیم
روح کبوتری که ساختمان سازمان ملل را تسخیر کرده و باعث وحشت کارکنان شده است. اما این روح متعلق به کیست؟
مردی با کبوتر داستان مرد جوانی به نام جانی را تعریف میکند که از خانواده معروف و سرشناسی میآید و در شرق تحصیل کرده است. جانی که شیفتهی سازمان ملل و اهداف آن شده، نزد یکی از دوستانش میرود تا از نزدیک این سازمان و سازوکار آن را ببیند. او کفاش است و همراه کبوترش در یکی از اتاقهای مخفی ساختمان این سازمان زندگی میکند.
با گذشت زمان جانی متوجه میشود که این سازمان چیزی جز طبل توخالی نیست و سعی میکند تا این واقعیت را به جهان بگوید تا این سازمان را بیآبرو کند. برای این کار، نقشهای میکشد تا هم بتواند به هدفش برسد و هم پول زیادی بدست آورد اما درهنگام اجرای نقشه، دست از کار میکشد و نظرش را تغییر میدهد. او حالا قصد واقعی و فریبکاریش را برای مردم آشکارمیکند اما کسی حرفهای او را باور نمیکند. برای اثبات حرفش، جانی دست به اعتصاب غذا میزند و در نهایت میمیرد.
این کتاب با لحنی طنزآمیز و تمسخرآمیز از سازمان ملل و عملکردش انتقاد میکند که امروزه هم همچنان برای خوانندگان ملموس است. نکتهی جالبش این است که رومن زمانی در سازمان ملل مشغول به کار بود و همین امر داستان را خواندنیتر و قابل باور میکند.
کتاب سگ سفید گزارشی است از عمق نژادپرستی در آمریکا. داستان این کتاب دربارهی سگی است که در یک شب طوفانی به خانهای پناه برده است. اما پس از مدتی این سگ رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهد. او که در حالت عادی بسیار مهربان و آرام بوده، به تعداد معدودی از افراد واکنش بسیار زیادی نشان میدهد، به گونهای که به آنها با قصد کشت حمله میکرد. بعدها مشخص میشود که سگ درحقیقت تربیت شده تا به افراد سیاه پوست حمله کند و این رفتار خصومتآمیز تنها در برابر افراد رنگین پوست آشکار میشد. داستان به سمت سیاست میرود و دورهای را نقل میکند که مبارزات نژادپرستی در اوج خود بود. اما در نهایت سگ دچار بیماری میشود و دکتر زبردستی که میتواند او را نجات دهد، سفید پوست نیست...
رومن گاری این کتاب را بر اساس اتفاق واقعی نوشته بود. در حقیقت او در هنگام اقامتش در آمریکا، سگی گرفت که با دوستان سفیدپوستش مهربان اما رفتار پرخاشگرانهای با سیاه پوستان داشت. این کتاب داستانی نیست و بیشتر مانند مستندی از دهه 60 آمریکا و مبارزات نژادپرستی است که همسر رومن، جین سیبرگ، هم بخشی از این مبارزات بود.
از روی این کتاب دو فیلم ساخته شده است؛ اولین فیلم در سال 1982 با کارگردانی ساموئل فولر و دومین بار در سال 2022 با کارگردانی Anaïs Barbeau-Lavalette.
این رمان داستان عاشقانه و سیاسی بین دوفرانسوی است. لیدی ال که نام اصلیش انت بودین است، حالا هشتاد سال سن دارد و بیوهای تنهاست. او درخواست یکی از نویسندگان را که قصد داشت زندگینامهاش را بنویسند، میپذیرد و ما را به گذشتهاش میبرد. او که در کودکی از خانه فرار میکند، بعدها عاشق مردی آنارشیست به نام آرماند دنی میشود.
این کتاب در حین حال که کتابی عاشقانه است به آنارشیسم و آرمانها میپردازد و پر از نکات ریز فلسفی و سیاسی است. در سال 1965 فیلمی با بازی سوفیا لورن و پل نیومن بر اساس این کتاب ساخته شد.
رومن گاری با نوشتن این کتاب، از خودش میگوید، از زندگی، از عشقش به فرانسه، مادرش و تاثیر او بر زندگیش. مادری که با فقر دست و پنجه نرم میکرد اما برای تحقق آرزو و موفقیت فرزندش از چیزی دریغ نکرد. این کتاب از داستانهای کوتاهی تشکیل شده است که در هر کدام رومن به بخشی از زندگیش اشاره میکند؛ زمانی که در جنگ بود، سفرهایش به خارج و سختیهایی که در این مسیر تجربه کرد.
رومن گاری یک بار در سال 1944 با نویسندهای انگلیسی به نام لزلی بلانش ازدواج کرد اما پس از 17 سال زندگی مشترک در سال 1962 از هم جدا شدند. او سپس در همان سال با هنرپیشهی معروف، جین سیبرگ ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام دیگو بود اما در سال 1970 این ازدواج هم به پایان رسید.
رومن گاری در سال 1980، پس از مرگ همسرش با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد و در نامهی خودکشی خود نوشت: «به خاطر همسرم نبود، دیگر کاری نداشتم» و «به من خیلی خوش گذشت، متشکرم و خداحافظ».
رومن گاری معروفترین و شاید عجیبترین نویسنده فرانسوی بود که در بیشتر آثارش با قلمی طنزآمیز و خواندنی به موضوعات مهم سیاسی و اجتماعی پرداخت. با اینکه او نویسندهی پر حاشیهای بود اما بدون شک یکی از مهمترین نویسندههای تاریخ هم به حساب میآید که خواندن کتابهایش را حتما بهتان پیشنهاد میکنیم.