نام ژان پل سارتر همیشه در بین بهترین نویسندگان و فیلسوفان قرن بیستم دیده میشود. بیشتر آثار او حول محور فسلفه به خصوص فلسفه اگزیستانسیالیسم میگردد و حتی بسیاری او را یکی از اصلیترین چهرههای اگزیستانسیالیسم میدانند. علاوه بر این، او به قدری در بین مردم کشورش محبوب بود که به او لقب “فیلسوف مردم” دادهاند. سرانجام در سن 59 سالگی به دلیل تاثیرات چشمگیرش در ادبیات، جایزه نوبل به او تعلق گرفت اما جالب است بدانید که او این جایزه را قبول نکرد.
اگر علاقه دارید تا بیشتر با سارتر و بهترین آثار او آشنا شوید، پس همراه ما باشید تا در ادامه به این موضوعات بپردازیم.
ژان پل سارتر در سال 1905 و در شهر پاریس متولد شد. او از سال 1924 تا 1929 در École Normale Supérieure تحصیل کرد و در سال 1931 استاد فلسفه در دانشگاه لو هاور شد. او همچنین زمان کوتاهی در برلین مشغول تحصیل بود و آثار فیلسوفان بزرگی مانند ادموند هوسرل و مارتین هایدگر را مطالعه کرد. پس از تدریس در لو هاور و لائون، از سال 1937 تا 1939 در لیسه پاستور پاریس تدریس کرد اما پس از پایان جنگ جهانی دوم، سارتر تصمیم گرفت تا تمام زمان خود را به نویسندگی اختصاص دهد.
سارتر جر آن دسته از نویسندگانی است که نه تنها در ادبیات بلکه در فلسفه نیز بسیار شناخته شده است. محبوبیت او و آثارش در دهه چهل میلادی به اوج خود رسید و نوشتههای نظری سارتر و همچنین رمانها و نمایشنامههای او به یکی از منابع اصلی الهام بخش ادبیات مدرن تبدیل شدند. بیشتر آثار سارتر بر فلسفه اگزیستانسیالیسم تمرکز دارد و در دیدگاه فلسفی او بیخدایی امری بدیهی تلقی میشد. با خواندن آثار او به وضوح میتوان به این نتیجه رسید که “از دست دادن خدا” غمانگیز نیست بلکه انسان محکوم به آزادی است، آزادی از هر قدرتی که بعضی ترجیح میدهد از آن فرار کند، تحریف کند یا انکار کند، اما اگر بخواهند به موجودی درستکار و پایبند اخلاقیات تبدیل شود، باید با این پوچی دلخراش روبرو شود. معنای زندگی انسان قبل از وجود او ثابت نشده است و وقتی این آزادی وحشتناک به رسمیت شناخته شود، انسان باید خودش این معنا را بسازد، باید خود را به نقشی در این دنیا متعهد کند و این تلاش برای خودسازی بدون همبستگی با دیگران بیهوده است.
5 تا از بهترین کتابهای داستایوفسکی که باید بخوانید
مطالعات اولیه و عمدتاً روانشناختی سارتر نتوانست توجه زیادی را به خود جلب کند اما این وضعیت به زودی تغییر کرد. سارتر با انتشار اولین رمان خود به نام تهوع (La Nausée) در سال 1938 و پس از آن مجموعه داستانهای دیوار (Le Mur) در سال 1938، شهرت و موفقیت زیادی کسب کرد. این دو اثر به طور چشمگیری مضامین اگزیستانسیالیستی اولیه سارتر را در مورد بیگانگی، تعهد و رستگاری در غالب ادبیات و هنر بیان میکنند.
اصلیترین اثر فلسفی او، هستی و نیستی (L’Etre et le néant) نام دارد که در سال 1943 منتشر شد و نقطهی آغازی اگزیستانسیالیسم مدرن بود. او بعدها اومانیسم اگزیستانسیالیستی را در مقاله مشهورش به نام اگزیستانسیالیسم یک اومانیسم است (est un humanisme) 1946 مطرح کرد و بعدها در مجموعه راههای آزادی (Les Chemins de la Liberté) 1945-1949 آن را گسترش داد.
بسیاری سارتر را شاید به عنوان نمایشنامه نویس بشناسند. از نمایشنامههای معروف او میتوان به مگسها (Les Mouches) منتشر شده در سال 1943 و همچنین خروج ممنون (Huis Clos) در سال 1947 اشاره کرد. سارتر همچنین به طور گسترده به نقد ادبی پرداخت و مطالعاتی درباره بودلر (1947) و ژان ژنه (1952) نوشته است. علاوه بر این، سارتر بیوگرافی از دوران کودکی خود در کتابی به نام کلمات (Les Mots) در سال 1964 منتشر کرد.
در سال 1964 به خاطر آثار گرانقدری که در طول زندگی خود منتشر کرده و همچنین پیام آزادی و جستجوی حقیقتی نهفته در آنها، جایزه نوبل ادبیات به او تعلق گرفت اما سارتر این جایزه را رد کرد. دلیل ساده امتناع ژان پل سارتر از دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال 1964 میتواند این باشد که او اصولاً از جوایز متنفر بود، چه این جایزه یک کیسه سیب زمینی باشد یا یک جایزه نوبل و اعتقادی به این تمایزات رسمی ندارد.
از سال 1960 تا 1971، بیشتر توجه سارتر به نگارش ابله خانواده (L’Idiot de la famille) معطوف بود؛ مطالعهای عظیم و در نهایت ناتمام درباره رمان نویس فرانسوی قرن نوزدهم، گوستاو فلوبر. دو جلد از این اثر در بهار 1971 منتشر شد و سال بعد جلد سوم این کتاب را منتشرکرد.
متاسفانه بعد از این کتاب، آثار دیگر سارتر با اینکه خواندنی هستند اما دیگر مانند قبل تاثیرگذاری چندانی در ادبیات یا فلسفه نداشتند. ذهن او که هنوز هوشیار و فعال بود، در مصاحبهها و نوشتن فیلمنامه برای فیلمهای سینمایی شرکت داشت. با این حال، او دیگر قدرت یک نابغه را نداشت. سارتر نابینا شد و سلامتی او رو به وخامت رفت تا در نهایت در آوریل 1980 بر اثر ادم ریوی درگذشت. تشییع جنازه بسیار چشمگیر او که با حضور حدود 25000 نفر برگزار شد و کسانی که شرکت کردند مردم عادی بودند که قلم سارتر همیشه از حقوقشان دفاع کرده بود.
در ادامه قصد داریم تا چهار تا از محبوبترین و بهترین آثار سارتر را به شما معرفی کنیم و بررسی اجمالی از آنها انجام دهیم:
تهوع رمانی فلسفی است که وجود و تجربه انسان را از طریق وخامت اوضاع روانی و عاطفی قهرمان داستان بررسی میکند. قهرمان رمان، آنتوان روکنتین نام دارد که یک مورخ است و از احساس تهوع دائمی رنج میبرد و این مشکل بر تمام ابعاد زندگی او تاثیر گذاشته است. بحران روکنتین او را وادار میکند تا ایمان و دیدگاه خود را نسبت به زندگی دوباره ارزیابی کند. این کتاب به سفر احساسی راوی و ایمان او قبل و پس از رویایی با این بحران میپردازد و او را با فیلسوف معروف کییرکگورد مقایسه میکند.
بحرانی که روکنتین با آن روبهرو میشود باعث شده تا او دیگر نداند کیست و در وجود خود یا واقعیت تجربیاتش دچار شک میشود. درنهایت با انزوای خودخواستهاش تا مرز جنون پیش میرود. قبل از بحران، قهرمان داستان به جای خودش به دیگران ایمان داشت. او زندگی خود را از طریق وجود دیگران توجیه میکرد، حتی اگر آنها را شخصاً نمیشناخت. پایان تحقیقات کاری او و همچنین قطع رابطه با معشوقههایش و آشنایان معمولی، روکنتین را مجبور میکند تا به دنبال معنای وجودی خود فراتر از دیگران برود.
بحران راوی او را با یک حس ناامیدی و یأس میکشاند که بازگشت به زندگی عادی را برایش بسیار سخت کرده است. با این حال، روکنتین با چشم پوشی از گذشته و پذیرفتن بیمعنی بودن وجود خود، موفق میشود تا از این بحران عبور کند. برخلاف معشوقه سابقش، آنی، که تماما در خاطرات گذشته سیر میکند، راوی تصمیم میگیرد زندگی قدیمی خود را پشت سر بگذارد و حالا مصمم است کتابی بنویسد که دیگران را وادار کند وجودشان را زیر سوال ببرند. روکنتین معتقد است که نوشتن این کتاب به او کمک میکند تا زندگی قبل از بحران را به یاد بیاورد، بتواند بدون پشیمانی و انزجار به اشتباهات خود فکر کند و خود را بپذیرد. او به این نتیجه میرسد که زندگی شاد و سازنده پس از بحران و ناامیدی امکان پذیر است. با این حال، فرد باید نقش فعالی در وجود خود داشته باشد و به آن متعهد باشد.
رمان تهوع اثر ژان پل سارتر به طور کلی بحران ایمان، معنا و عدم اعتماد قهرمان داستان به خود و جایگاهش در زندگی را نشان میدهد. روکنتین قبل از بحران خود را از طریق کار و روابطش تعریف میکرد و به گذشته بیشتر از حال معنا میبخشد. با این حال او پس از ناامیدی با پذیرش این موضوع که زندگی بیهوده است وهمچنین با ایمان آوردن به خود موفق میشود معنای جدیدی به زندگی خود ببخشد.
اورست پس از سالها غیبت به شهرش، آرگوس، بازمیگردد؛ شهری باستانی در یونان که در نگاه اول بسیار ناخوشایند بنظ میرسد و مردمانش اصلا دوستانه نیستند. در این بین او با مردی در لباس مبدل برخورد میکند که تاریخ آرگوس را برایش تعریف میکند: پانزده سال پیش، ملکه کلیتمنسترا و پادشاه فعلی اژیست، آگاممنون، پادشاه قبلی و مقتدر را به قتل رساندند. مردمان شهر با اینکه از این نقشه باخبر بودند اما سعی نکردند از آن جلوگیری کنند. پس از قتل پادشاه، خدایان به جای مجازات مردم مگسها را فرستادند به شهر تا آنها را عذاب دهند. از آن پس مردمان آرگوس در پشیمانی به سر میبرند و تلاش میکنند تا گناهان خود را جبران کنند. مرد همچنین اشاره میکند که آگاممنون پسری به نام اورست داشت و ابراز امیدواری میکند که اگر اورست به آرگوس بازگردد در این اتفاق دخالت نکند، زیرا پشیمانی مردم بیشک خدایان را خشنود نگه میدارد.
اورست در حقیقت پسر آگاممنون بوده و به صورت عجیبی از توطئه قتل پدرش قسر در رفت. حالا پس از مرگ پدرش، پادشاه جدید خواهرش، الکترا، را به بردگی گرفته است و تنها امیدش برادرش است تا برگردد و انتقام او و پدرش را بگیرد. اما آیا اورست موفق خواهد شد تا انتقام بگیرد؟
بسیاری از منتقدان مگسها (Les Mouches) را تاثیرگذارترین درام سارتر میدانند. این کتاب اساسا به تعهد و مقاومت میپردازد و مضمون آزادی در تار و پود نمایشنامه نمایان است. این اثر در سال 1943 و در طول جنگ جهانی دوم نوشته شد و سارتر به دلیل اینکه توانست نمایشنامه خود را از ذرهبینهای سانسورچیان نازی عبور دهد، مورد تحسین قرار میگیرد. اگرچه در ظاهر این یک درام اسطورهای است، اما یک نمایشنامه سیاسی و اخلاقی درباره وضعیت اسفبار بردهداری انسان است.
مگسها اولین نمایشنامه سارتر است که یک سال قبل از کتاب خروج ممنوع نوشته شده است و این فرصت را به او داد تا ایدههای خود را به گروههای بزرگی از مردم که معمولاً ممکن است آثار دیگر او را نخوانده باشند، منتقل کند. در دهه 1940، تئاتر چیزی دقیقا مانند تلویزیون امروز عمل میکرد و از نظر سارتر، این بهترین ویژگی تئاتر بود؛ انجمنی فوق العاده برای انتشار افکار او.
دیوار نوشته ژان پل سارتر داستان کوتاه فلسفی درباره سه زندانی است که به دلیل مخالفت با دیدگاههای فرانسیسکو فرانکو، دیکتاتور اسپانیایی، به اعدام محکوم میشوند. سه مرد، تام، خوان، پابلو(راوی داستان) ابتدا بازجویی میشوند و سپس با هم در یک سلول قرار میگیرند. تام و پابلو در واقع علیه دیکتاتور جنگیدهاند، در حالی که خوان یک پسر جوان و برادر یک شورشی است. مدت کوتاهی پس از قرار گرفتن در سلول، به آنها گفته میشود که صبح روز بعد کشته خواهند شد.
یک پزشک نیز به سلول آنها وارد میشود اما به جای کمک به آنها فقط وضعیت آنها را زیر نظر دارد. آگاهی از مرگ قریبالوقوع، آسیبهای فیزیولوژیکی بر تام و پابلو وارد میکند، زیرا تام بدون اینکه متوجه باشد خود را خاک میکند و علیرغم سلول سرد، پابلو به شدت شروع به عرق کردن میکند. همانطور که او به زندگی خود فکر میکند، درک اینکه چند ساعت دیگر خواهد مرد دیدگاه او را به شدت تغییر میدهد. او دیگر به خاطرات خوب خود یا افرادی که قبلاً به آنها اهمیت میداد علاقهای ندارد، زیرا اکنون متوجه شده است که چقدر همه چیز بیمعنی است. اگرچه چیزی درباره باورهای تام و خوان گفته نشده است، اما میتوان تصور کرد که آنها نیز این تغییرات را تجربه میکنند.
با فرا رسیدن شب، تفاوت روانی بین دکتر و این سه مرد ملموستر میشود. برخلاف دکتر، سه زندانی دیگر حتی توانایی ایستادن هم ندارند. زندانیان مکانیسمهای دفاعی روانشناختی بسیار متفاوتی از خود نشان میدهند، خوان دستهایش را تکان میدهد، فریاد میزند و التماس میکند. تام شروع به لبخند زدن میکند، اما پابلو تصمیم میگیرد که میخواهد مثل یک مرد قوی بمیرد و بنابراین به هیچ وجه التماس یا مقاومت نمیکند. وقتی صبح میشود، تام و خوان توسط سربازان برده میشوند، اما پابلو یک بار دیگر مورد بازجویی قرار میگیرد. بازجوهای او میخواهند بدانند رهبر او (رامون گریس) در کجا پنهان شده است. پابلو به آنها میگوید که نمیداند اما در واقعیت احتمال میدهد که گریسی با پسرعموهایش در چهار کیلومتری شهر مخفی شده است.
معرفی 12 کتاب فانتزی برتر برای سفر به سرزمین های خیالی
سپس پابلو را به اتاق دیگری میبرند و دوباره برای آخرین بار از او این سوال را میپرسند. او سپس متوجه میشود که پنهان کردن این موضوع که گریس کجاست به دلیل احترام یا اهمیت دادن به گریس یا به خاطر اهمیت دادن به انقلاب نیست. وقتی بازجوها پانزده دقیقه بعد وارد میشوند، او به آنها میگوید که گریس در یک قبرستان پنهان شده است، فقط به این دلیل که میخواهد وقت آنها را تلف کند. پس از مدتی، به پابلو گفته میشود که او اعدام نخواهد شد و برخلاف انتظار، گریس همانطور که پابلو گفته بود در یک قبرستان پنهان شده بود و با شنیدن این حرف، پابلو به خنده میافتد.
داستان این کتاب اگرچه در مورد فاشیسم هست، اما خواننده را دعوت میکند تا نه تنها به پوچی زندگی انسان، بلکه به توهم و اهمیتی که ما به موضوعات میدهیم بیشتر فکر کند. دیوار همچنین مطرح میکند که این توهمی که ما برای خودمان ایجاد میکنیم واقعاً چقدر مفید است. اگرچه این فقط یک توهم است، اما به افراد اجازه میدهد تا در جامعه فعالیت کنند، نسبت به دیگران دلسوز و شاد باشند. درحالی که یک اگزیستانسیالیست ممکن است بگوید که این توهم فایدهای ندارد، زیرا همه چیز بیاهمیت است، پس کارکردن در جامعه، اهمیت دادن به دیگران و شاد بودن نیز اهمیتی ندارد.
هستی و نیستی بدون شک یکی از مهمترین کتابهای فلسفی قرن بیستم است و مسیر فلسفه غرب را تغییر داد. سارتر در این کتاب با رویکردی کاملا انقلابی تمامی فرضیات قبلی در مورد رابطه فرد با جهان را به چالش میکشد. این اثر به قدری بر فرهنگ و ادبیات تاثیرگذار بود که بسیاری آن را با عنوان «انجیل اگزیستانسیالیسم» میشناسند.
هستی و نیستی یکی از آن کتابهای کمیاب است که تأثیر آن بر ذهنیت نسلهای بعدی آشکارا احساس میشود و حتی با گذشت هفتاد سال پس از انتشارش، پیام آن قدرتمند است و خوانندگان را برای رویارویی با معضلات اساسی مانند آزادی، انتخاب، مسئولیت و عمل به چالش میکشد.
سارتر در مقدمه این کتاب مفهوم نومن کانت را رد میکند و دلیل آن را به تفصیل شرح میدهد. کانت یک ایده آلیست بود و معتقد بود که ما هیچ راه مستقیمی برای درک جهان خارج نداریم و تنها چیزی که به آن دسترسی داریم ایدههای ما از جهان است. در مقابل سارتر ادعا میکند که جهان را میتوان به عنوان یک سلسله بینهایت از ظواهر متناهی دید. چنین دیدگاهی بعضی از دوگانگیهای فلسفه کانت را برطرف میکند، به ویژه دوگانگی که درون و بیرون یک شی را در تضاد قرار میدهد.
در ادامه، سارتر بین دو مسئله مهم تمایز قائل میشود: تمایز بین ناخودآگاه و خودآگاه. بودن یا هستی در خود عینی است، فاقد توانایی تغییر است و از خود بیخبر است. از نظر سارتر، این طبیعت نامشخص و نامعین چیزی است که انسان را تعریف میکند. درخت، یک درخت است و توانایی تغییر یا ایجاد وجود خود را ندارد، در حالی که انسان با فعالیت در دنیا خود را میسازد.
سارتر در ادامه این حقیقت مرتبط را معرفی میکند که هستی تنها از طریق آینده ناشناخته معنا پیدا میکند. به عبارت دیگر، یک انسان اساساً آن چیزی نیست که اکنون میتوان او را توصیف کرد. مثلاً اگر فردی معلم است، معلم نیست به این صورت که صخره به عنوان موجود در خود، صخره است. شیوه ای که انسان گذشتهاش را تفسیر میکند و آیندهاش را پیش بینی میکند، خود مجموعهای از انتخابهاست.
سارتر با بررسی روشهایی که موجودات به خودی خود با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، استدلال میکند که ما به عنوان انسان تنها زمانی میتوانیم از خودمان آگاه شویم که با نگاه دیگری روبرو شویم. تا زمانی که از تماشا شدن آگاه نباشیم، از حضور خود آگاه نمیشویم. نگاه دیگری عینیت بخش است به این معنا که وقتی یک شخص دیگری را در حال ساختن خانه میبینید، آن زمان میتوانید بگویید که آن شخص یک خانه ساز است.
از آغاز هستی و نیستی، سارتر هم نظر با نیچه هر واقعیت متعالی را رد میکند و اما سارتر آن را حقیقتی منفی نمیداند. ما به عنوان موجودات آگاه این قدرت را داریم تا بدانیم تجربیات شخصی و ذهنی ما از جهان، تمام حقیقتی است که وجود دارند. ما قاضی نهایی هستی و نیستی، حقیقت و کذب هستیم. درنهایت باید گفت که بعضی از مسائل فلسفی مطرح شده در این کتاب ممکن است در تضاد با دیگری باشند و سارتر اساسا به نتیجهگیری واحدی در این کتاب نمیرسد و این کار کاملا عمدی است.
دستاوردهای سارتر به عنوان نویسنده و روشنفکر ثابت میکنند که او یکی از مهمترین نویسندگان تاریخ و مهمترین نمایندهی ادبیات فرانسوی قرن بیستم است که دستاوردهایش، از نظر وسعت، عمق، کیفیت و کمیت از دستاوردهای نویسندگان دیگر مانند ژید، پروست یا کامو پیشی میگیرد و مسلماً جایگاه والایی در ادبیات جهانی نیز کسب کرده است. در هر صورت، او پرمخاطب ترین نویسنده قرن گذشته است و خواندن آثارش به همه دوستداران ادبیات و فلسفه توصیه میشود.